- غرنبه
- بانگ و فریاد، خروش، سخن درشت
معنی غرنبه - جستجوی لغت در جدول جو
- غرنبه
- غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
- غرنبه ((غُ رُ بِ))
- غرنبیدن، بانگ و فریاد، خروش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قسمی غرفه، برابرا
گیاهی است از تیره زنجبیلیها که دارای ساقه زیرزمینی دراز و باریک است. میوه اش کپسولی و دارای دانه های معطر است. این گیاه مانند دیگر گیاهان تیره زنجبیلیها در منطقه هند و مالزی میروید و در تداوی بعنوان مقوی و باد شکن و در تهیه برخی لیکورها مصرف میشود زنجبیل بیابانی امامون دشتی عرق الکافور. توضیح: در برخی کتب تاج الملوک زرد رومی را که بنام) انتله سودا (نیز نامیده میشود مرادف زرنباد گرفته اند. یا زرنباد چینی جدوار ختایی (جدوار)
ناآشنا، بیگانه، غریب
صدای مهیب، بانگ هولناک
ویژگی آنچه یا آنکه بانگ مهیب برآورد، برای مثال به بزم اندرون ابر بخشنده بود / به رزم اندرون شیر غرنده بود (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۵۸)
شیشۀ بزرگی که دهانۀ آن تنگ و شکمش فراخ باشد
پوشیدگی پرخیدگی ناهنجاری در گفتار
زن دور از وطن، مقابل آشنا
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
چشم بستن برابر آفتاب
شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد
غرنبیدن، آواز مهیب
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
بیگانه، اجنبی، ناآشنا
Roaring
ревущий
brüllend
ревучий
ryczący
rugindo
rugiente
rugissant
ruggente
brullend
दहाड़ते हुए
mengaum
زاعقٌ