جدول جو
جدول جو

معنی غرنبه - جستجوی لغت در جدول جو

غرنبه
بانگ و فریاد، خروش، سخن درشت
تصویری از غرنبه
تصویر غرنبه
فرهنگ فارسی عمید
غرنبه
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
فرهنگ لغت هوشیار
غرنبه
((غُ رُ بِ))
غرنبیدن، بانگ و فریاد، خروش
تصویری از غرنبه
تصویر غرنبه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارنبه
تصویر ارنبه
قسمی غرفه، برابرا
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره زنجبیلیها که دارای ساقه زیرزمینی دراز و باریک است. میوه اش کپسولی و دارای دانه های معطر است. این گیاه مانند دیگر گیاهان تیره زنجبیلیها در منطقه هند و مالزی میروید و در تداوی بعنوان مقوی و باد شکن و در تهیه برخی لیکورها مصرف میشود زنجبیل بیابانی امامون دشتی عرق الکافور. توضیح: در برخی کتب تاج الملوک زرد رومی را که بنام) انتله سودا (نیز نامیده میشود مرادف زرنباد گرفته اند. یا زرنباد چینی جدوار ختایی (جدوار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریبه
تصویر غریبه
ناآشنا، بیگانه، غریب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرنبش
تصویر غرنبش
صدای مهیب، بانگ هولناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
ویژگی آنچه یا آنکه بانگ مهیب برآورد، برای مثال به بزم اندرون ابر بخشنده بود / به رزم اندرون شیر غرنده بود (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرابه
تصویر غرابه
شیشۀ بزرگی که دهانۀ آن تنگ و شکمش فراخ باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرابه
تصویر غرابه
پوشیدگی پرخیدگی ناهنجاری در گفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غریبه
تصویر غریبه
زن دور از وطن، مقابل آشنا
فرهنگ لغت هوشیار
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
فرهنگ لغت هوشیار
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرنقه
تصویر غرنقه
چشم بستن برابر آفتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرنده
تصویر غرنده
شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرنبش
تصویر غرنبش
غرنبیدن، آواز مهیب
فرهنگ لغت هوشیار
غرنبیدن غرنبش، بانگ و فریاد، بانگ و خروش بتشنیع چنانکه بهری بیرون و بهری اندورن گلو بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنبه
تصویر ارنبه
((اَ نَ بِ یا بَ))
خرگوش ماده، پره بینی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غریبه
تصویر غریبه
بیگانه، اجنبی، ناآشنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غریبه
تصویر غریبه
((غَ بِ))
مؤنث غریب، زن دور از وطن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرنبش
تصویر غرنبش
((غُ رُ بِ))
غرنبیدن، آواز مهیب
فرهنگ فارسی معین
दहाड़ते हुए
دیکشنری فارسی به هندی