معنی غربیه در لغت نامه دهخدا

باد دبور. رجوع به دبور شود. (صبح الاعشی ج 2 ص 167)

معنی غربیه در لغت نامه دهخدا

اقلیم و ایالتی در دلتای مصر است و میان دو جانب نیل. رشید و دمیاط قرار دارد، و از طرف شمال به دریای روم (مدیترانه) از مشرق به دقهلیه و از جنوب به منوفیه و از مغرب به ایالت بحریه محدود است. مساحت آن 5639 کیلومتر مربع و سکنۀ آن یک میلیون تن است. مرکز آن شهر طنطا است. (از قاموس الاعلام ترکی)

معنی غربیه در فرهنگ لغت هوشیار

مونث غربی خاوری خور بری

معنی غربیه - جستجوی لغت در جدول جو

غربیه(غَ بی یَ)

لغت نامه دهخدا

غربیه(غَ چَ)

لغت نامه دهخدا

غربیه

فرهنگ لغت هوشیار

غربله

غربال کردن، جدا کردن اشیای ریز و درشت یک جسم با ریختن آن در غربال و تکان دادن، کنار گذاشتن و جدا کردن افرادی از یک مجموعه

فرهنگ فارسی عمید

غربچه

فرزند زنی بدکار

فرهنگ فارسی عمید

غربیل

الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، چاولی، پریزن، غرویزن، آردبیز، تنک بیز، پرویزن، موبیز، تنگ بیز، غربال، گربال، منخل، پریز، پرویز

اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، چاولی، پَریزَن، غَرویزَن، آردبیز، تُنُک بیز، پَرویزَن، موبیز، تُنُگ بیز، غَربال، گَربال، مُنخُل، پَریز، پَرویز

فرهنگ فارسی عمید

غربیله

حرکاتی که در حالت رقص به قسمت های تحتانی بدن داده می شود، قر کمر، رقص کمر
غربیله کردن: حرکت دادن قسمت های تحتانی بدن در حالت رقص، قر کمر دادن

فرهنگ فارسی عمید

غریبه

ناآشنا، بیگانه، غریب

فرهنگ فارسی عمید

غربیب

نوعی انگور سیاه، پیرمردی که موی سر و ریش خود را با خضاب سیاه کند، بسیار سیاه

فرهنگ فارسی عمید

ثربیه

(ثَ بی یَ)

از کلمه چربی و چربو، پیه وا، پیه با. (مهذب الاسماء)

لغت نامه دهخدا

مغربیه

(یَ / یِ کَ دَ)

بیگانگی و غریبی. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

شغربیه

(شَ رَ بی یَ)

نوعی از بند کشتی گیران، و آن پای خود را بر پای حریف پیچیده بر زمین افکندن باشد او را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از نشوءاللغه ص 19). سرندی که در پای افکنند. (السامی فی الاسامی). بند کردن کشتی گیرپای خود را به پای خصم خویش و بر زمین افکندن وی بدین حیله. (از اقرب الموارد). و رجوع به شغربه شود

لغت نامه دهخدا

زغربیه

(زَ رَ بی یَ)

بئر زغربیه، مانند بئر زغرب، یعنی چاه بسیارآب. (از اقرب الموارد). رجوع به زغرب شود

لغت نامه دهخدا

اربیه

(اُ بی یَ)

بیغولۀ ران. کش ران که بشکم پیوسته است. بن ران. (غیاث). بیخ ران یا مابین اعلی و اسفل شکم. بن ران. کش.
- فتق اربیه. رجوع به فتق و اربیات شود.

لغت نامه دهخدا

غربچه

فرزند غر، دشنامی است مردان را

معنی غربیه - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما