جمع واژۀ غریم، مثل غرماء، و این نادر است زیرا فعیل بر وزن فعّال جمع بسته نمی شود. (از ذیل اقرب الموارد) ، صاحب اقرب الموارد گوید: رواست که غارم معنی نسبت را برساند و به معنی ذواغرام یا تغریم باشد و غرام جمع آن محسوب شود. ثعلب در خبری حکایت کند که: ’انه لما قعد بعض قریش لقضاء دینه اتاه الغرام فقضاهم دینه’. و در حدیث جابر آمده: ’فاشتد علیه بعض غرامه فی التقاضی’. (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ غریم، مثل غرماء، و این نادر است زیرا فعیل بر وزن فُعّال جمع بسته نمی شود. (از ذیل اقرب الموارد) ، صاحب اقرب الموارد گوید: رواست که غارم معنی نسبت را برساند و به معنی ذواغرام یا تغریم باشد و غرام جمع آن محسوب شود. ثعلب در خبری حکایت کند که: ’انه لما قعد بعض قریش لقضاء دینه اتاه الغرام فقضاهم دینه’. و در حدیث جابر آمده: ’فاشتد علیه بعض غرامه فی التقاضی’. (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد)
ساکت، خاموش، بی حرکت، کنایه از امن، راحت، برای مثال زندگی آرام، آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بود مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱ - ۷۷) آهسته، بن مضارع آرامیدن و آرمیدن، استراحتگاه، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش دهنده آرامش دهنده مثلاً دلارام، قرار، سکون، برای مثال ز بس نالۀ چنگ و نای و رباب / نبد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷ - ۲۷۴) جمع واژۀ رئم، آهو های سفید آرام آرام: آهسته آهسته آرام شدن: آرام گرفتن، آرمیدن، فرونشستن خشم و اضطراب آرام کردن: آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن آرام گرفتن: آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن آرام یافتن: آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن
ساکت، خاموش، بی حرکت، کنایه از امن، راحت، برای مِثال زندگی آرام، آرامش، راحتی، چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱ - ۷۷) آهسته، بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن، استراحتگاه، پسوند متصل به واژه به معنای آرامش دهنده آرامش دهنده مثلاً دلارام، قرار، سکون، برای مِثال ز بس نالۀ چنگ و نای و رباب / نبُد بر زمین جای آرام و خواب (فردوسی۷ - ۲۷۴) جمعِ واژۀ رئم، آهو های سفید آرام آرام: آهسته آهسته آرام شدن: آرام گرفتن، آرمیدن، فرونشستن خشم و اضطراب آرام کردن: آرامش دادن، آسوده کردن، آرام ساختن آرام گرفتن: آرامش یافتن، آسودن، آرام شدن آرام یافتن: آرامش یافتن، آرام شدن، آرام گرفتن، برآسودن
مالی که بابت خسارت داده یا گرفته می شود، تاوان، زیان، ضرر، مشقت، پشیمانی، ندامت غرامت خواستن: تاوان خواستن غرامت دادن: تاوان دادن غرامت ستاندن: دریافت کردن تاوان، غرامت گرفتن غرامت کشیدن: کنایه از تاوان کشیدن، مجازات شدن، به عهده گرفتن غرامت، متحمل شدن تاوان و ضرر و زیان غرامت گرفتن: دریافت کردن تاوان
مالی که بابت خسارت داده یا گرفته می شود، تاوان، زیان، ضرر، مشقت، پشیمانی، ندامت غِرامَت خواستن: تاوان خواستن غِرامَت دادن: تاوان دادن غِرامَت ستاندن: دریافت کردن تاوان، غرامت گرفتن غِرامَت کشیدن: کنایه از تاوان کشیدن، مجازات شدن، به عهده گرفتن غرامت، متحمل شدن تاوان و ضرر و زیان غِرامَت گرفتن: دریافت کردن تاوان
تاوان زده و وام دار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تاوان زده کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). ملزم ساختن به ادای دین و دیه: اغرمه الدیه و الدین و غیرذلک، الزمه بادائها. (از اقرب الموارد).
تاوان زده و وام دار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تاوان زده کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). ملزم ساختن به ادای دین و دیه: اغرمه الدیه و الدین و غیرذلک، الزمه بادائها. (از اقرب الموارد).
محمد غرامی. از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری از ناحیۀ قره فریه است. وی به شغل قضا مشغول بود و ادعای رمالی داشت. اشعار او ساده است. این بیت ازوست: قاپویی دیوار ایدوب ارباب عشقه نازدن کندونی بر گوشه ایلر گوسترر آچمازدن. (از قاموس الاعلام)
محمد غرامی. از شعرای عثمانی در قرن دهم هجری قمری از ناحیۀ قره فریه است. وی به شغل قضا مشغول بود و ادعای رمالی داشت. اشعار او ساده است. این بیت ازوست: قاپویی دیوار ایدوب ارباب عشقه نازدن کندونی بر گوشه ایلر گوسترر آچمازدن. (از قاموس الاعلام)
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام