زیاده روی کردن در توصیف کسی یا چیزی، در ادبیات در فن بدیع مبالغه و افراط و زیاده روی در مدح یا ذم کسی یا چیزی، گزاف گویی، برای مثال هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف / گویی که لقمه ای ست زمین در دهان برف (کمال اسماعیل - ۴۰۷)
زیاده روی کردن در توصیف کسی یا چیزی، در ادبیات در فن بدیع مبالغه و افراط و زیاده روی در مدح یا ذم کسی یا چیزی، گزاف گویی، برای مِثال هرگز کسی نداد بدینسان نشان برف / گویی که لقمه ای ست زمین در دهان برف (کمال اسماعیل - ۴۰۷)
سقراق. کوزۀ لوله دار را گویند خواه سفال و غیر آن. و بعضی گویند این لغت ترکی است. (برهان). کوزۀ لوله دار خواه چینی خواه سفالین و کاسه را نیز گویند و این ترکی است. (رشیدی) : چون رها کردی هوا از بیم حق دررسد سغراق از تسنیم حق. مولوی. ، پیالۀ شراب می. (آنندراج) : و ندیم شاه از دست ساقی مجلس افروز بزم آرای سغراق آب آتش فشان بپای می گرفت. (از تاج المآثر). در گلستان عدم چون بیخودیست مستی از سغراق لطف ایزدیست. مولوی. مست گشت او باز از آن سغراق رفت آن وصیت هاش از ظاهر برفت. (مثنوی). ، می. (آنندراج) : رونق گرفت مجلس ساقی شراب در ده سغراق آتش افشان یاقوت ناب در ده. (از تاج المآثر)
سَقْراق. کوزۀ لوله دار را گویند خواه سفال و غیر آن. و بعضی گویند این لغت ترکی است. (برهان). کوزۀ لوله دار خواه چینی خواه سفالین و کاسه را نیز گویند و این ترکی است. (رشیدی) : چون رها کردی هوا از بیم حق دررسد سغراق از تسنیم حق. مولوی. ، پیالۀ شراب می. (آنندراج) : و ندیم شاه از دست ساقی مجلس افروز بزم آرای سغراق آب آتش فشان بپای می گرفت. (از تاج المآثر). در گلستان عدم چون بیخودیست مستی از سغراق لطف ایزدیست. مولوی. مست گشت او باز از آن سغراق رفت آن وصیت هاش از ظاهر برفت. (مثنوی). ، می. (آنندراج) : رونق گرفت مجلس ساقی شراب در ده سغراق آتش افشان یاقوت ناب در ده. (از تاج المآثر)