جدول جو
جدول جو

معنی غرابگون - جستجوی لغت در جدول جو

غرابگون(غُ)
سیاهرنگ:
رایت شه تذرووش لیک عقاب حمله بر
پرچم شه غرابگون لیک همای معرکه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
غرابگون
سیاه رنگ
تصویری از غرابگون
تصویر غرابگون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سراگون
تصویر سراگون
سرنگون، سربه پایین، سربه زیر، سرازیر، واژگون، وارو
فرهنگ فارسی عمید
یکی از مستعمرات فرانسه است در افریقای غربی در خلیج گینه از یک درجۀ عرض شمالی تا یک درجه و پنجاه دقیقۀعرض جنوبی در طول ساحل امتداد یافته فرانسویها ابتداء این جا را ضبط کرده و بتدریج دایرۀ نفوذ خود را به سوی شمال و جنوب و مشرق رسانیده اند، از طرف مشرق تا مجرای نهر بزرگ کنگو یعنی اراضی غیرمضبوطه را تحت تبعیت آورده و به این نقطه نام کنگوی فرانسه داده اند بنابراین ما هم تفصیلات راجع به این محل را به کلمه کنگوی فرانسه محول میداریم، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جج غراب. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (المنجد) (تاج العروس). در اقرب الموارد غرابین به ضم اول آمده است و ظاهراً غلط چاپی است. غرابین جمع غربان است و آن جمع غراب است
لغت نامه دهخدا
(غَ)
تحفه و هدیه. (آنندراج). پیشکش. (فرهنگ شعوری) ، چلپاسه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غْرا / غَ بُ)
تلفظ ترکی از گرابو
لغت نامه دهخدا
(گُنْ)
شکل اولیۀ اسفنجهای سیلیسی. رجوع به جانورشناسی عمومی دکتر فاطمی ص 336 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
صورتی از آبگون به معنی نشاسته و نشا، دانا بکار شتر. آنکه استاد باشد در شترداری
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان دشت بیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه که در 27هزارگزی شمال اشنویه و هزارگزی باختر ارابه رو آغ بلاغ واقع است، محلی است دره و سردسیر سالم، دارای 62 تن سکنه، آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ غابر
لغت نامه دهخدا
(غُ)
دو غراب. تندی پایین سرین متصل بالای ران یا استخوان باریک پائین استخوان تنک. (از منتهی الارب). دو انتهای ورکین پائین که پشت قسمتهای فوقانی ران قرار دارند، و گفته اند دو استخوان باریک پائین تر ازفراشه است. (از اقرب الموارد). رجوع به غراب شود
لغت نامه دهخدا
رنگون، نام بندرو شهر و مرکز برمانی جنوبی میباشد و در 1040هزارگزی کلکته در طول شرقی \’15 س53 93 و عرض شمالی \’4 46 16 قرار گرفته است، این شهر دارای بتکدۀ بزرگ و نامی و مدارس و بیمارستانها و درمانگاهها و کارخانه ها و تیمارستان و 737000 تن جمعیت میباشد، فاصله این شهر تا دریا 40هزار گز است که کشتی ها از راه رودخانه کالای بازرگانی باین شهر حمل میکنند، رانگون دارای تجارت مهم میباشد، (از لاروس) (قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سرنگون باشد که سرازیر است. (برهان). سرنگون. (رشیدی) (آنندراج) :
سر به فلک برکشید بی خردی
مردمی وسروری سراگون شد.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سرابن. سر و ته یکی. آنکه همه تن او به یک قطر باشد و قسمتی باریکتر و قسمتی کلفت تر نباشد. (یادداشت مؤلف) :
زین سرابونی یک اندامی درشتی پردلی
مغکلامی مغروئی دیرآب و دورافشاره ای.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
دشنه. بلسک. خنجر. (دزی ج 2 ص 204)
لغت نامه دهخدا
(عُنْ نا)
هر چیز که به رنگ عناب باشد. سرخ رنگ. (ناظم الاطباء). بگونه و رنگ چون عناب. مجازاً سرخ رنگ:
زآن می عنابگون در قدح آبگون
ساقی مهتابگون ترکی حورانژاد.
منوچهری.
دگر سبزی نروید بر لب جوی
که آب چشمها عناب گون است.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(طَ)
ولایتی است از ولایات ترکیۀ آسیا، محدود است شمالاً به بحر اسود، جنوباً به ارض روم و سیواس، و شرقاً به ارض روم و قفقاز وغرباً به قسطمونی. مساحت آن دوازده هزار میل مربع، وجمعیت آن یک میلیون و یکصدهزار تن است که از اجناس مختلف مردم تشکیل یافته است و همگی دلیر و پردل میباشند. ولایت طرابزون کوهستانی است و دارای درختان بسیار از هر نوع میوه است. این ولایت چهار متصرفیه و بیست ودو مرکز قضاء و بیست وهفت ناحیه دارد. بندر آن طرابزون است که بر ساحل بحر اسود واقع شده و نزدیک به چهل هزار تن سکنه دارد و لنگرگاه تجارتی وسیعی میباشد. مشهورترین شهرهای این ولایت صامسون است که خود بر بحر اسود لنگرگاهی است، و کشتیهای بسیار با ماشین بخار بدانجا لنگر افکنند. (ذیل معجم البلدان ج 2 ص 291)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
به یونانی علک البطم است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به طرامیلس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرابان
تصویر غرابان
کلاغه ها دو سر بخش بالای ران زیر سرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراگون
تصویر سراگون
سرنگون سرازیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غربون
تصویر غربون
تحفه و هدیه، پیشکش
فرهنگ لغت هوشیار
آروغ
فرهنگ گویش مازندرانی