جدول جو
جدول جو

معنی غدیوتی - جستجوی لغت در جدول جو

غدیوتی
(غَدْ)
منسوب به ده غدیوت: بعد از آن بفرصتی آن دهقان غدیوتی را دیدم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 184)
لغت نامه دهخدا
غدیوتی
(غَدْ)
شیخ شادی غدیوتی یکی از درویشان ساکن غدیوت بود. وی از جملۀ منظوران و مقبولان خواجه بهاءالدین نقشبندی (وفات 790 یا791 هجری قمری) به شمار میرفت و بارها به خدمت وی رسیده بود. در کتاب انیس الطالبین در موارد بسیار از وی یاد شده: شیخ شادی غدیوتی علیه الرحمه با جمعی از درویشان غدیوت به حضرت خواجۀ ما قدس الله روحه به قصر عارفان آمدند. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 86). از شیخ شادی غدیوتی که از جملۀ منظوران و مقبولان حضرت خواجۀ ما بود. (انیس الطالبین ص 47). در آن فرصت که حضرت خواجۀ ما قدس الله روحه در مرو بودند... درویشان غدیوت نیز از بخارا به آن سفر مبارک رفته بودند در آن زمان که حضرت خواجه آن درویش غدیوت را به طرف بخارا روان می کردند امر کردند ایشان راکه زینهار چون به بخارا رسید اول به کار عمارت از خواجه علاءالدین مشغول گردید. (انیس الطالبین ص 102)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیوزی
تصویر دیوزی
آنکه به هیئت دیو یا به شکل دیو یا در لباس دیو باشد
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به دیو، شیطانی، عمل دیو:
نبینی طبع را طبعی چو کرد انصاف رخ پنهان
نیابی دیو را دیوی چو کرد اخلاص رخ پیدا،
سنایی،
،
دیو بودن، همچودیو رفتار کردن، صفت دیو:
ترک دیوی کنی ملک باشی
ز شرف برتر از فلک باشی،
سنایی،
در کوی عشق دیوی و دیوانگی است عقل
بس عقل کو ز عشق ملامت گزین گریخت،
خاقانی،
چون شدی در خوی دیوی استوار
میگریزد از تو دیو ای نابکار،
مولوی،
- دیوی کردن، شیطنت نمودن و اعمال شیطانی را پیروی کردن، (ناظم الاطباء)،
- دیوی نمودن، به معنی دیوی کردن، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یُتِ)
لوئی هوبرت گنزالو. مارشال فرانسه، مولد نانسی (1854-1934 میلادی). وی در هندوچین و ماداگاسکار و ارنۀ جنوبی شهرت کرده و چندگاهی (1916-1917 میلادی) نیز وزیر جنگ بوده است
لغت نامه دهخدا
(غَ)
ابوعبداﷲ الغدیری مؤدب، یکی از عباد بود و به قریۀغدیر واقع در مغرب منسوب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غُ/ غَ مِ)
نام یکی از ایلات کرد ایران که در اسفندآباد، ییلاق هوباتو ساکن اند و اصلاً از سمت بغداد آمده اند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 58)
لغت نامه دهخدا
(غَ دی یا)
غدایا. جمع واژۀ غدیّه. (اقرب الموارد) :
الا لیت حظی من زیاره امیه
غدیات قیظ او عشیات اشتیه.
گفته اند گویندۀ این شعر مشتاق زیارت مادر خود بوده و خواسته است که خداوند این زیارت را در یکی از روزهای تابستان یا شبهای زمستان که دراز هستند نصیب وی کند تا دیدار وی کاملتر شود. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
شاهویردی جان بیگ بن علی قلی بیگ ذوالقدر. از ترکان بود و در کابل به دنیا آمد، به هند رفت و از ملازمان اکبرشاه گردید. (وی) در یکی از جنگهای پادشاه مزبور با دشمنان، کشته شد. (از صبح گلشن ص 302). صاحب مجمع الخواص (ص 32) گوید: شاهویردی چمدان اوغلی حریفی پاکباز است وبه تصوف تمایل دارد. تخلص او غیوری است. او راست:
ای درد و غم تو بر دل من
عشقت ز دو کون حاصل من
روح القدس است در شب وصل
پروانۀ شمع محفل من
سر می بارد ز ابر تیغش
این است نشان قاتل من
برخیز ز پهلویش غیوری
میسوزی از آتش دل من
لغت نامه دهخدا
(غَ)
غیور بودن. غیرت داشتن. تعصب در حفظ عرض و شرف و ناموس. رجوع به غیرت شود: من از صفت غیوری حضرت خواجه قوی میترسیدم. (انیس الطالبین ص 76)
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
رشکین و غیور. غیرتمند، آنکه دارای ناموس و نگهدار آبروو شرف باشد. (از ناظم الاطباء). رجوع به غیرت شود
لغت نامه دهخدا
ابراهیم بن محمد بن احمد بن هشام غیشتی امیر. از ابویعقوب اسرائیل بن سمیدع و ابوسهیل بن بشر کندی و دیگران روایت دارد. وی به سال 346 هجری قمری درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 185). رجوع به انساب سمعانی و ابراهیم بن محمد بن احمد بن هشام شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ری ی)
این انتساب است به قریۀ دیوره که در رستاق نیشابور واقع شده. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(وْ)
درزی ّ دیو. آنکه بلباس دیوان باشد و درزی ّ آنها بود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
از حکما و شعرای متقدمین است تولد و منشأش روشن نیست. و ظاهراً دیول از بلاد سند است. (مجمع الفصحاء ج 1 ص 218)
لغت نامه دهخدا
(دَیْ یو)
حالت و عمل دیوث. بی غیرتی درباره زن خویش و حریف دادن وی. (ناظم الاطباء). قرمساقی. قیادت. زن بمزدی
لغت نامه دهخدا
ملویل (1851-1931 میلادی) کتابدار آمریکایی و مبتکر روش اعشاری همه اطلاعات انسانی که در کتابها یا مواد مشابه مندرج است به 9 طبقۀ اصلی تقسیم میشود که با ارقام 9 گانه 1تا 9 شماره گذاری میشوند، و موادی مانند دایره المعارفها در طبقه ای با شمارۀ ’صفر’ که مقدم بر سایر طبقات است قرار میگیرند، طبقات ده گانه بوسیله ’صدها’ شماره گذاری میشوند از اینقرار: آثار عمومی ... علوم محض 500، فلسفه 100 تکنولوژی 600، دین 200، هنرها 700، علوم اجتماعی 300، ادبیات 800، زبان 400، تاریخ 900، هرطبقه به 9 طبقۀ جزء و یک طبقۀ اضافی (10 م) برای آثار عمومی مربوط به آن طبقه تقسیم میشود، و این تقسیم به طبقات جزء تا حد لزوم ادامه می یابد، مثلا 900 نشانۀ تاریخ است بطور کلی (تاریخ تمدن، لغتنامه ها، دایره المعارف تاریخی و غیره) و طبقات جزء این طبقه عبارتند از: 900 تاریخ 910 جغرافیا، سیاحتها توصیفها، 920 زندگی نامه 930 تاریخ قدیم، 940 اروپا، 950 آسیا، 960 افریقا، 970 آمریکای شمالی، 980 امریکای جنوبی و 990 قسمتهای دیگر زمین، تحت شمارۀ 950 شمارۀ955 مختص ایران است و تحت این شماره، شمارۀ 1، 955مختص گیلان است و هکذا، (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(کَ دی وَ)
برزیگری. دهقانی. زراعت کردن. (برهان) (آنندراج). فلاحت. (ناظم الاطباء) :
ماه به ماه می کند شاه فلک کدیوری
عالم فاقه برده را توشه دهد توانگری
مائده سازد از بره بر صفت توانگری
برزگری کند به گاو ازقبل کدیوری.
خاقانی.
، باغبانی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، صاحب خانه بودن. کدخدایی، ریش سفیدی قوم. ریاست طایفه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وْ کُ)
دهی است از دهستان شهرخواست بخش مرکزی شهرستان ساری با 310 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(غَدْ)
نام دهی به بخارا و شیخ شادی غدیوتی بدانجا منسوب است: درویشی است از درویشان ما در بخارا، در غدیوت شادی نام. (انیس الطالبین از خواجه بهاءالدین نقشبندی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 100). پدر من در غدیوت بود و ملازمت حاکمان آن دیه می کرد. (انیس الطالبین ص 170). حضرت خواجۀ ما قدس اﷲروحه در غدیوت بودند مرا فرمودند که پاره ای هیزم به منزل ما به قصر عارفان می باید رسانید و ایشان از غدیوت به طرفی رفتند. (انیس الطالبین ص 100). حضرت خواجۀ ما در قصر عارفان (یک فرسنگی بخارا) بودند و شیخ شادی از غدیوت آمده بود. (انیس الطالبین ص 98). از غدیوت به طرف باغ ارسلان میرفتند. (انیس الطالبین ص 172). و از غدیوت و کوفین درویشان بسیار در صحبت خواجه جمع بودند. (انیس الطالبین ص 152). سحرگاهی بود و حضرت خواجۀ ما قدس اﷲ روحه از غدیوت به طرف شهر بخارا میرفتند... چون روز شد به شهر بخارا رسیدند. (انیس الطالبین ص 137). رجوع به انیس الطابین ص 97، 131، 145، 159، 168، 171، 172، 173، 179، 180، 197 و 198 شود
لغت نامه دهخدا
(غَدْ یا)
همان غدیا، مؤنث غدیان است که در منتهی الارب به (یاء) آمده. رجوع به غدیا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غیرتی
تصویر غیرتی
غیرتمند غیور، آنکه به حفظ ناموس و آبرو و شرف خودبکوشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیوری
تصویر غیوری
حالت و کیفیت غیور غیور بودن غیرت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غداوت
تصویر غداوت
بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه که بر شاهان مسر نهاده می شده پارسی است رب گرفته از خدیو خداوند سلطنت پادشاهی، پادشاهی مصر، امیری امارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوثی
تصویر دیوثی
بی غیرتی، بی غیرتی درباره زن خویش و حریف دادن وی، قرمساقی
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب خانه بودن کدخدا یی، ریش سفیدی قوم ریاست طایفه، زراعت برزیگری: (ماه بماه میکند شاه فلک کدیور عالم فاقه مرده را توشه دهد توانگر) (مائده سازد از بر بر صفت توانگر ان برزگر کند بگاو از قبل کدیور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیوی
تصویر دیوی
دیو بودن، همچون دیو رفتار کردن روش دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیرتی
تصویر غیرتی
منسوب به غیرت، ناموس پرست
فرهنگ فارسی معین
بی رشکی، بی غیرتی، جاکشی، زن بمزدی، قرمساقی، قوادی
متضاد: غیرتمندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باحمیت، غیرتناک، غیور
متضاد: بی غیرت
فرهنگ واژه مترادف متضاد