گوشتی غدودناک، گوشتی که دارای غدود باشد. گوشت غده دار. داری ٔ. (منتهی الارب) : شتر غدودناک، شتری که پشت آن آماسیده است و غدود دارد. (از منتهی الارب ذیل داری ٔ). - درء غدودناک گردیدن شتر، آماسیدن پشت وی با غده. (از منتهی الارب ذیل درء). - غدودناک گردیدن، دارای غدود شدن. رجوع به غدود شود
گوشتی غدودناک، گوشتی که دارای غدود باشد. گوشت غده دار. داری ٔ. (منتهی الارب) : شتر غدودناک، شتری که پشت آن آماسیده است و غدود دارد. (از منتهی الارب ذیل داری ٔ). - درء غدودناک گردیدن شتر، آماسیدن پشت وی با غده. (از منتهی الارب ذیل درء). - غدودناک گردیدن، دارای غدود شدن. رجوع به غدود شود
منسوب به عدوان، تجاوزکارانه. - تصرف عدوانی، نوعی از غصب است. درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی که مال منقولی را از تصرف متصرفی بدون رضایت او خارج نماید یا مزاحم استفادۀ متصرف شود تصرف عدوانی کرده است. دعوی تصرف عدوانی عبارت است از دعوی متصرف سابق که دیگری بدون رضایت او مال غیرمنقول را ازتصرف او خارج کرده و متصرف سابق اعادۀ تصرف خود رانسبت به آن مال درخواست نماید. (ص 70). در شرایع الاسلام ص 238 آرد: الغصب هوالاستقلال باثبات الید علی مال الغیر عدواناً
منسوب به عدوان، تجاوزکارانه. - تصرف عدوانی، نوعی از غصب است. درفقه در مبحث غصب گفته اند تصرف مال غیر باشد عدواناً. در آئین دادرسی مدنی ص 221 آمده است آرد: در هر مورد کسی که مال منقولی را از تصرف متصرفی بدون رضایت او خارج نماید یا مزاحم استفادۀ متصرف شود تصرف عدوانی کرده است. دعوی تصرف عدوانی عبارت است از دعوی متصرف سابق که دیگری بدون رضایت او مال غیرمنقول را ازتصرف او خارج کرده و متصرف سابق اعادۀ تصرف خود رانسبت به آن مال درخواست نماید. (ص 70). در شرایع الاسلام ص 238 آرد: الغصب هوالاستقلال باثبات الید علی مال الغیر عدواناً
یحیی بن یعمر دمشقی عدوانی مکنی به ابوسلیمان. از مشاهیر نحویان بود. از فقه و حدیث و قرائت و لغات اطلاعی داشت. مردی فصیح و بلیغ و عالم به علم ادب بود. نحو را از ابوأسود دوئلی آموخت و حدیث را از عبدالله بن عباس وعبدالله بن عمر و جز آنها فرا گرفت. مردی شیعی بود و حجاج بن یوسف او را به خراسان تبعید کرد، در آنجا از طرف یزید بن مهلب قضاوت یافت. وی به سال 119 یا 129 یا 100 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 3 ص 70) در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمره بن ربیعه و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجر بن عیاذ بن یشکر بن عدوان است. (ریحانه الادب ص 693)
یحیی بن یعمر دمشقی عدوانی مکنی به ابوسلیمان. از مشاهیر نحویان بود. از فقه و حدیث و قرائت و لغات اطلاعی داشت. مردی فصیح و بلیغ و عالم به علم ادب بود. نحو را از ابوأسود دوئلی آموخت و حدیث را از عبدالله بن عباس وعبدالله بن عمر و جز آنها فرا گرفت. مردی شیعی بود و حجاج بن یوسف او را به خراسان تبعید کرد، در آنجا از طرف یزید بن مهلب قضاوت یافت. وی به سال 119 یا 129 یا 100 هجری قمری درگذشت. (از ریحانه الادب ج 3 ص 70) در رجال لقب ثقیف بن عمرو و سمره بن ربیعه و جز آنهاست و نسبت آن به بنی محجر بن عیاذ بن یشکر بن عدوان است. (ریحانه الادب ص 693)
غیرقابل رؤیت. که نتوان دیدش. که به چشم نیاید. نامرئی. لایری. ناپدید، که درخور دیدن نیست. که لایق دیدن و تماشا نیست. که تعریف و تماشائی ندارد. که دیدنش باب طبع و پسند خاطر و مورد رغبت نیست. مقابل دیدنی به معنی تماشائی و جالب و زیبا: یک دیدن از برای ندیدن بودضرور هرچند روی مردم دنیا ندیدنی است. صائب
غیرقابل رؤیت. که نتوان دیدش. که به چشم نیاید. نامرئی. لایری. ناپدید، که درخور دیدن نیست. که لایق دیدن و تماشا نیست. که تعریف و تماشائی ندارد. که دیدنش باب طبع و پسند خاطر و مورد رغبت نیست. مقابل دیدنی به معنی تماشائی و جالب و زیبا: یک دیدن از برای ندیدن بودضرور هرچند روی مردم دنیا ندیدنی است. صائب
بیرونی در الجماهر آن را نوعی از جزع (شبه پیسۀ یمانی) می داند که رنگهای آن مشوش است و هریک از آن دارای عرض و وسعتی است و به صورت قطعه هائی بزرگ پیدا شود که ظرفهایی از آن میسازند مانند باطیۀ مخروطه که به قول ’گندی’ گنجایش سی و اند رطل آب را دارد. ولی ’نصر’ به جای آن معرق را ذکر کرده است. شاید این بدان برتری دارد یا اینکه معرق و غروانی یکی است. وی گوید: آنچه بیشتر دست به دست می گردد همین نوع است و عروق آن نازک مانند موی است. رنگهای مختلطی از قبیل سیاه و سرخ و سفید دارد و بسا اوقات در آنها عکسهای درختان و جانوران دیده می شود. (از الجماهر ص 176). برای توضیح رجوع به همان صفحه از کتاب مذکور شود
بیرونی در الجماهر آن را نوعی از جزع (شبه پیسۀ یمانی) می داند که رنگهای آن مشوش است و هریک از آن دارای عرض و وسعتی است و به صورت قطعه هائی بزرگ پیدا شود که ظرفهایی از آن میسازند مانند باطیۀ مخروطه که به قول ’گندی’ گنجایش سی و اند رطل آب را دارد. ولی ’نصر’ به جای آن معرق را ذکر کرده است. شاید این بدان برتری دارد یا اینکه معرق و غروانی یکی است. وی گوید: آنچه بیشتر دست به دست می گردد همین نوع است و عروق آن نازک مانند موی است. رنگهای مختلطی از قبیل سیاه و سرخ و سفید دارد و بسا اوقات در آنها عکسهای درختان و جانوران دیده می شود. (از الجماهر ص 176). برای توضیح رجوع به همان صفحه از کتاب مذکور شود
لوکری. به نام غزالی لوکری معروف است و عوفی در لباب الالباب چنین آورده، ولی غزوانی به نظر ارجح می آید چه در نسخ المعجم فی معاییر اشعار العجم که به غایت مصحح و مضبوط و قدیم است نام وی در دو موضع آمده است (ص 195 و 197) و هر دو به لفظ غزوانی است. (از حاشیۀ مدرس بر المعجم فی معایبر اشعار العجم چ 1935 میلادی ص 195). رجوع به لوکری شود
لوکری. به نام غزالی لوکری معروف است و عوفی در لباب الالباب چنین آورده، ولی غزوانی به نظر ارجح می آید چه در نسخ المعجم فی معاییر اشعار العجم که به غایت مصحح و مضبوط و قدیم است نام وی در دو موضع آمده است (ص 195 و 197) و هر دو به لفظ غزوانی است. (از حاشیۀ مدرس بر المعجم فی معایبر اشعار العجم چ 1935 میلادی ص 195). رجوع به لوکری شود