جمع واژۀ غده، به معانی سلعه، و مابین شحم و سنام، و پاره ای از مال. در غیر این معانی جمع غدد است. (از اقرب الموارد) ، حصه ها. (منتهی الارب). نصیب ها. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ غُده، به معانی سلعه، و مابین شحم و سنام، و پاره ای از مال. در غیر این معانی جمع غدد است. (از اقرب الموارد) ، حصه ها. (منتهی الارب). نصیب ها. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ غدیره. گیسوان بافته. (منتهی الارب) (آنندراج) : غدائره مستشزرات الی العلی تضل العقاص فی مثنی و مرسل. (معلقۀ امروءالقیس). معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل غدائر سجنجل ترائب. (منسوب به امیر معزی یا پدر وی برهانی). دیدها در آن ماتم سرا از شعاع موی و نقض غدائر گیسوی ولدان وجواری مخطوف و مفتور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 451)
جَمعِ واژۀ غدیره. گیسوان بافته. (منتهی الارب) (آنندراج) : غدائره مستشزرات الی العلی تضل العقاص فی مثنی و مرسل. (معلقۀ امروءالقیس). معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل غدائر سجنجل ترائب. (منسوب به امیر معزی یا پدر وی برهانی). دیدها در آن ماتم سرا از شعاع موی و نقض غدائر گیسوی ولدان وجواری مخطوف و مفتور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 451)
جمع واژۀ شده بر خلاف قیاس، سختیها. (اقرب الموارد). و رجوع به شده، شدت، شدیده و شداید شود. - شدائد دهر، سختی های روزگار. (یادداشت مؤلف). ، جمع واژۀ شدیده. (اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ شده بر خلاف قیاس، سختیها. (اقرب الموارد). و رجوع به شده، شدت، شدیده و شداید شود. - شدائد دهر، سختی های روزگار. (یادداشت مؤلف). ، جَمعِ واژۀ شدیده. (اقرب الموارد)
جمع واژۀ غدد. طاعون شتر. (اقرب الموارد). در فرهنگها این کلمه مورد اختلاف است. از قاموس چنین برمی آید که غداد جمع غدد است و اقرب الموارد نیز چنین آورده ولی تاج العروس آن را جمعغاد دانسته و به شعر زیر استشهاد کرده: عدمتکم و نظرتکم الینا بجنب عکاظ کالابل الغداد. اما اینکه بعضی فرهنگها جمع غده آورده اند اشتباه است. زیرا جمع غده، غدد آمده نه غداد، حصه ها. نصیبها. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ غَدَد. طاعون شتر. (اقرب الموارد). در فرهنگها این کلمه مورد اختلاف است. از قاموس چنین برمی آید که غداد جمع غدد است و اقرب الموارد نیز چنین آورده ولی تاج العروس آن را جمعغاد دانسته و به شعر زیر استشهاد کرده: عدمتکم و نظرتکم الینا بجنب عکاظ کالابل الغداد. اما اینکه بعضی فرهنگها جمع غده آورده اند اشتباه است. زیرا جمع غده، غدد آمده نه غداد، حصه ها. نصیبها. (از اقرب الموارد)