جدول جو
جدول جو

معنی غتفره - جستجوی لغت در جدول جو

غتفره
بدکار
احمق، کودن، کم خرد، ابله، خام ریش، دبنگ، دنگل، دنگ، خرطبع، بی عقل، گول، انوک، سبک رای، فغاک، کانا، گردنگل، خل، تاریک مغز، کردنگ، غمر، شیشه گردن، کهسله، ریش کاو، نابخرد، کم عقل، کاغه، تپنکوز، چل، لاده، بدخردبرای مثال دهقان، امام غاتفری، مهتر سره / در منّت تواند چه زیرک چه غتفره (سوزنی - ۸۳)
تصویری از غتفره
تصویر غتفره
فرهنگ فارسی عمید
غتفره
(غَ فَ رَ)
همان غتفره است. (از فرهنگ رشیدی). رجوع به غتفره شود
لغت نامه دهخدا
غتفره
(غُ فَ رَ / رِ)
غت. غتفر. نادان. جاهل. احمق. ابله. (برهان قاطع). گول و احمق. (فرهنگ رشیدی). گول و نادان. (آنندراج). سفیه. مقابل زیرک. غدفره:
جملگی را خیالهای محال
کرده مانند غتفره به جوال.
سنائی (از انجمن آرا).
ندیدم چو تو من به کوه و دره
یکی بینوا، خام بس غتفره.
(فرهنگ اوبهی).
دهقان، امام غاتفری، مهتر سره
در منت تواند چه زیرک چه غتفره.
سوزنی.
، زناکننده. زانی. (برهان قاطع) (آنندراج) :
خاک بشهوت مسپر چون ستور
تا نه زنت غتفره گیرد نه پور.
انوری (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج).
، پلیدطبع. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
غتفره
غت: جملگی راخیالهای محال کرده مانند غتفره بجوال. (حدیقه)، زنا کننده زانی، پلید طبع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غفره
تصویر غفره
روپوش که با آن روی چیزی را بپوشانند
فرهنگ فارسی عمید
(غَ فِ رَ)
مؤنث غفر. (منتهی الارب) : امراءه غفره القفا، زن با موی پس گردن. (ناظم الاطباء). رجوع به غفر شود
لغت نامه دهخدا
(غَ تِرْ رَ)
در بعض لهجه های فارسی: خرد. بسیار خرد: یک غتره صابون
لغت نامه دهخدا
(غَ فَ)
غت. همان غتفر است. (از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(غُ فَ)
به معنی غت است که جاهل و ابله و احمق و نادان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گول واحمق. (فرهنگ رشیدی). رجوع به غت و غتفره شود
لغت نامه دهخدا
(تَ فِ رَ)
گیاهی است. (منتهی الارب) (آنندراج). یک نوع گیاهی. (ناظم الاطباء) ، سبزه نودمیده و گیاه ریزه که زیر درخت روید یا گیاه ریزه که مواشی چریدنش نتواند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ / تُ رَ/ تُ فَ رَ / تَ فِ رَ)
مغاکچۀ لب بالایین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نقره ای بر وسط لب بالا. (از اقرب الموارد). دایره ای که زیر بینی، در وسط لب زبرین است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَض ض)
غفره خدا ذنب کسی را، آمرزیدن و پوشیدن گناه او را. (از منتهی الارب) : غفر اﷲ ذنبه غفراً و غفرهً حسنه، غطی علیه و عفا عنه. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(غُ رَ)
پوشش چیزی. (منتهی الارب). آنچه بدان چیزی را بپوشند، یقال: اغفروا هذا الشی ٔ بغفرته، ای اصلحوه بما ینبغی أن یصلح به. (اقرب الموارد) ، غفره الامر، سزاوار آن کار. (منتهی الارب). معنی مجازی غفره است. رجوع به معنی اول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ فَ رَ)
زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (از منتهی الارب) (از محیطالمحیط). در اللسان زمینی که گیاه آن نابالیده بود و چریدن را ممکن نباشد. و در قاموس زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (از ذیل اقرب الموارد). مؤنث متفر. یقال: ارض متفره، زمینی که گیاه آن نابالیده چریده شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَرْ وَ شَ)
گران گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ثقل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ دَ رَ)
بزرگ منشی. تکبر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غُ فَ رَ / رِ)
غتفره. مردم جاهل و احمق و نادان و کودن و ابله. (برهان) (آنندراج). غدنگ. (برهان ذیل غدنگ). رجوع به غتفره شود
لغت نامه دهخدا
(غَ رَ)
نوع و هیأت آمرزش، یقال: غفر اﷲ له غفرهً حسنه. (ناظم الاطباء). میتوان قیاساً آن را بنای نوع از غفر دانست
لغت نامه دهخدا
(غِ فَ رَ)
جمع واژۀ غفر. (منتهی الارب). جمع واژۀ غفر و غفر. (اقرب الموارد). رجوع به غفر و غفر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از غتفر
تصویر غتفر
جاهل نادان، گول کم فهم
فرهنگ لغت هوشیار
غت: جملگی راخیالهای محال کرده مانند غتفره بجوال. (حدیقه)، زنا کننده زانی، پلید طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غفره
تصویر غفره
روپوشی که با آن روی چیزی را بپوشانند
فرهنگ لغت هوشیار