حبط در تمام معانی. باطل شدن. (ترجمان جرجانی) (منتهی الارب). باطل شدن کار. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). باطل شدن ثواب و عمل. باطل و ناچیز شدن ثواب و عمل. (صراح) (غیاث)
حبط در تمام معانی. باطل شدن. (ترجمان جرجانی) (منتهی الارب). باطل شدن کار. (دهار) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). باطل شدن ثواب و عمل. باطل و ناچیز شدن ثواب و عمل. (صراح) (غیاث)
وادئی است. (منتهی الارب) (آنندراج). نام وادئی است و از آن است صحراءالغبیط، در کتاب ابن السّکیت در شعر امروءالقیس: فألقی بصحراءالغبیط بعاعه نزول الیمانی ذی العیاب المخول. (معجم البلدان). ، زمینی است مر بنی یربوع را. (منتهی الارب) (آنندراج). قطعه زمینی است آن بنی یربوع. و گویند در حزن بنی یربوع که میان کوفه و قید قرار دارد دره هایی است که از جملۀ آنها غبیط و ایاد و دوطلوع و ذوکریت است. (معجم البلدان). رجوع به عیون الاخبار ج 1 حاشیۀ ص 77 و العقدالفرید چ مصر به اهتمام محمد سعید العریان ج 6 ص 54، 55، 56 و 57 شود، یوم الغبیط، همان یوم اعشاش است، یومی (جنگ) است بنی یربوع را نه مجاشع را. جریر گوید: و لو شهدت یوم الغبیط مجاشع و لانقلان الخیل من قلتی نسر. (مجمع الامثال میدانی). یاقوت آرد: یوم الغبیط از افضل ایام عرب است و آن را ’یوم غبیطالمدره’ و ’غبیط الفردوس’ می گویند، و آن روزی است از برای بنی یربوع نه مجاشع (آنگاه شعر جریر را به عنوان شاهد آرد). و در همین روز عتیبه بن الحارث بن شهاب الیربوعی، بسطام بن قیس را اسیر کرد و بسطام چهارصد شتر فدیه داد و آزاد شد. (معجم البلدان)
وادئی است. (منتهی الارب) (آنندراج). نام وادئی است و از آن است صحراءالغَبیط، در کتاب ابن السّکیت در شعر امروءالقیس: فألقی بصحراءالغبیط بَعاعَه نزول الیمانی ذی العیاب المخول. (معجم البلدان). ، زمینی است مر بنی یربوع را. (منتهی الارب) (آنندراج). قطعه زمینی است آن بنی یربوع. و گویند در حزن بنی یربوع که میان کوفه و قید قرار دارد دره هایی است که از جملۀ آنها غبیط و ایاد و دوطلوع و ذوکریت است. (معجم البلدان). رجوع به عیون الاخبار ج 1 حاشیۀ ص 77 و العقدالفرید چ مصر به اهتمام محمد سعید العریان ج 6 ص 54، 55، 56 و 57 شود، یوم الغبیط، همان یوم اعشاش است، یومی (جنگ) است بنی یربوع را نه مجاشع را. جریر گوید: و لو شهدت یوم الغبیط مجاشعُ و لانقلان الخیل من قُلتی نسر. (مجمع الامثال میدانی). یاقوت آرد: یوم الغبیط از افضل ایام عرب است و آن را ’یوم غبیطالمَدرَه’ و ’غبیط الفردوس’ می گویند، و آن روزی است از برای بنی یربوع نه مجاشع (آنگاه شعر جریر را به عنوان شاهد آرد). و در همین روز عتیبه بن الحارث بن شهاب الیربوعی، بسطام بن قیس را اسیر کرد و بسطام چهارصد شتر فدیه داد و آزاد شد. (معجم البلدان)
شراب شبانگاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). ج، غبائق برخلاف قیاس. (اقرب الموارد). آن شراب که شبانگاه خورند. (مهذب الاسماء). شراب شبانگاه و آخر روز. (آنندراج) (غیاث اللغات). آنچه به شب آشامند از آشامیدنی چون شیر و شراب و جز آن. خلاف صبوح، شرب شبانگاه، و آن از مغرب تا گاه نماز خفتن باشد: و فتح اخلاط نیز پیوند آن فتوح و غبوق آن صبوح شد. (جهانگشای جوینی). و در گوش هر عاقل و مدهوش، به صبوح و غبوق آواز نوشانوش. (ترجمه محاسن اصفهان ص 26) ، شتر ماده ای که پس از مغرب دوشیده شود: هذه الناقه غبوقی و غبوقتی، ای اغتبق لبنها. ج، غبائق، لقیته ذاغبوق و ذاصبوح، ای بالغداه و العشی، لایستعملان الا ظرفاً. (اقرب الموارد)
شراب شبانگاه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (دهار). ج، غبائق برخلاف قیاس. (اقرب الموارد). آن شراب که شبانگاه خورند. (مهذب الاسماء). شراب شبانگاه و آخر روز. (آنندراج) (غیاث اللغات). آنچه به شب آشامند از آشامیدنی چون شیر و شراب و جز آن. خلاف صبوح، شرب شبانگاه، و آن از مغرب تا گاه نماز خفتن باشد: و فتح اخلاط نیز پیوند آن فتوح و غبوق آن صبوح شد. (جهانگشای جوینی). و در گوش هر عاقل و مدهوش، به صبوح و غبوق آواز نوشانوش. (ترجمه محاسن اصفهان ص 26) ، شتر ماده ای که پس از مغرب دوشیده شود: هذه الناقه غبوقی و غبوقتی، ای اغتبق لبنها. ج، غبائق، لقیته ذاغبوق و ذاصبوح، ای بالغداه و العشی، لایستعملان الا ظرفاً. (اقرب الموارد)
روز میان بر آب آمدن شتران. (منتهی الارب). یک روز آب خوردن و یک روز تشنه ماندن حیوان. (اقرب الموارد) ، بدبوی شدن گوشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گنده شدن گوشت. (زوزنی). گندا شدن گوشت. (تاج المصادر بیهقی) ، گندیدن خوراک و خرما و به قولی بیات شدن آنها، خواه فاسد شوند یا نه. (اقرب الموارد) ، شب گذاشتن نزدیک کسی: و منه المثل روید الشعر یغب ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ای دعه حتی تأتی علیه ایام، و این مثل در تأنی و ترک عجله به کار میرود. (اقرب الموارد) ، به آخر رسیدن کارها. (منتهی الارب) ، آنکه یک روز تب آید و یک روزنه. (اقرب الموارد) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
روز میان بر آب آمدن شتران. (منتهی الارب). یک روز آب خوردن و یک روز تشنه ماندن حیوان. (اقرب الموارد) ، بدبوی شدن گوشت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گنده شدن گوشت. (زوزنی). گندا شدن گوشت. (تاج المصادر بیهقی) ، گندیدن خوراک و خرما و به قولی بیات شدن آنها، خواه فاسد شوند یا نه. (اقرب الموارد) ، شب گذاشتن نزدیک کسی: و منه المثل رُوَیْدَ الشِعرَ یَغب َّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ای دعه حتی تأتی علیه ایام، و این مثل در تأنی و ترک عجله به کار میرود. (اقرب الموارد) ، به آخر رسیدن کارها. (منتهی الارب) ، آنکه یک روز تب آید و یک روزنه. (اقرب الموارد) (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
محسود. (غیاث) (آنندراج). آنکه به حال او رشک برند و آرزوی حال او را کنند بی آنکه زوال آن حال را بخواهند. (از اقرب الموارد). که بر او غبطه برند. مورد غبطه و آرزو: مصالح دولت مضبوط و احوال مملکت مغبوط... (التوسل الی الترسل). و حاتم طی به قرب ملک نعمان مکان مغبوط یافت. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 70). اما ذات مجلس شریف رشیدالدینی که مغبوط و محسود اکابر و اکارم عهد است. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 298). من بنده را... به نواخت و تشریف گرانمایه مخصوص کرد و به محلی مرموق و مکانی مغبوط بنشاند. (المعجم چ دانشگاه ص 10). تا در این وقت که تاج و تخت شاهنشهی ایران زمین که مغبوط همه پادشاهان جهان است... (جامعالتواریخ رشیدی). عهد دولتش که مغبوط و محسود ادوار و عهود... بود. (جامعالتواریخ رشیدی) ، خوشبخت و خجسته و برخوردار و بهره مند و نیکبخت. (ناظم الاطباء)
محسود. (غیاث) (آنندراج). آنکه به حال او رشک برند و آرزوی حال او را کنند بی آنکه زوال آن حال را بخواهند. (از اقرب الموارد). که بر او غبطه برند. مورد غبطه و آرزو: مصالح دولت مضبوط و احوال مملکت مغبوط... (التوسل الی الترسل). و حاتم طی به قرب ملک نعمان مکان مغبوط یافت. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 70). اما ذات مجلس شریف رشیدالدینی که مغبوط و محسود اکابر و اکارم عهد است. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 298). من بنده را... به نواخت و تشریف گرانمایه مخصوص کرد و به محلی مرموق و مکانی مغبوط بنشاند. (المعجم چ دانشگاه ص 10). تا در این وقت که تاج و تخت شاهنشهی ایران زمین که مغبوط همه پادشاهان جهان است... (جامعالتواریخ رشیدی). عهد دولتش که مغبوط و محسود ادوار و عهود... بود. (جامعالتواریخ رشیدی) ، خوشبخت و خجسته و برخوردار و بهره مند و نیکبخت. (ناظم الاطباء)
سختباله ازماهیان دراروند رود به هم می رسد وزهره آن داروی چشمدرداست گونه ای ماهی استخوانی که از خانواده شبوطیان که در آب شیرین زیست کند این ماهی در جلو دهانش دارای چهار رشته آویزان در فک فوقانی بنام ریش می باشند. باله شنای پشتی آن در قسمت جلو دارای رگه های استخوانی قوی است. در گلوگاه وی سه ردیف زواید دندانی قرار دارد. گونه های ماهی مزبور در نیم کره شمالی می زیند و برخی گونه هایش تا یک متر طول و 20 کیلو گرم وزن می یابند
سختباله ازماهیان دراروند رود به هم می رسد وزهره آن داروی چشمدرداست گونه ای ماهی استخوانی که از خانواده شبوطیان که در آب شیرین زیست کند این ماهی در جلو دهانش دارای چهار رشته آویزان در فک فوقانی بنام ریش می باشند. باله شنای پشتی آن در قسمت جلو دارای رگه های استخوانی قوی است. در گلوگاه وی سه ردیف زواید دندانی قرار دارد. گونه های ماهی مزبور در نیم کره شمالی می زیند و برخی گونه هایش تا یک متر طول و 20 کیلو گرم وزن می یابند