جدول جو
جدول جو

معنی غبه - جستجوی لغت در جدول جو

غبه
(غُبْ بَ)
چوزۀ عقاب که بنی یشکر پرورده بودند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
غبه
(غُبْ بَ)
اندک از معیشت. (منتهی الارب) (بحر الجواهر). البلغه من العیش. (اقرب الموارد) ، چوزۀ عقاب. (منتهی الارب) (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غابه
تصویر غابه
بیشه، نیستان، نیزار، گروه مردم، نیزۀ دراز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبه
تصویر تبه
تباه، ضایع، فاسد، نابود، زبون، کم ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبه
تصویر شبه
سنگی سیاه و درخشان، کهربای سیاه، برای مثال شبی چون شبه روی شسته به قیر / نه بهرام پیدا نه کیوان نه تیر (فردوسی - ۳/۳۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبی
تصویر غبی
نادان و کندذهن، کم هوش، کودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سغبه
تصویر سغبه
فریب خورده و بازی داده شده، فریفته، مسخره، برای مثال تن خویشتن سغبه دونان کنند / ز دشمن تحمل زبونان کنند (سعدی۱ - ۱۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبطه
تصویر غبطه
آرزو بردن به نیکویی حال کسی، آرزوی نعمت و سعادت دیگران را داشتن بدون آرزو کردن زوال نعمت و سعادت آنان، در فقه و حقوق حفظ مال صغیر توسط قیّم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبش
تصویر غبش
بقیۀ شب، تاریکی آخر شب
فرهنگ فارسی عمید
(تَ کَ ثُ)
رغبه. مصدر به معنی رغبی ̍ و رغبی ̍. (منتهی الارب). رجوع به مصادر مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ / بِ)
پوست بعضی از اندام که از کثرت کار فرمودن سخت و درشت و ستبر شده باشد. (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). و رجوع به شغ و شغر و شغه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ غِ بَ / بِ)
ذلیل وخوار. (ناظم الاطباء). مجازاً به معنی ذلیل و خوار. (غیاث اللغات) ، فریفته. (ناظم الاطباء). بعضی شغبه را بمعنی فریفته نوشته. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ بُ)
رغبه. مصدر به معنی رغبی ̍ و رغبی ̍. (منتهی الارب). رجوع به مصادر مذکور شود
لغت نامه دهخدا
(تَ کَنْ نُ)
رغبت. رغبت در چیز کردن. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). مصدر به معنی رغب و رغبی ̍. (منتهی الارب). خواهانی. (دهار). رجوع به رغبت شود، رغبت از چیزی گردانیدن. (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 52) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(سُ بَ)
چیزی چرب و روغنی. (برهان) (آنندراج). چیزی چرب. (غیاث) ، فریفته و بازی داده شده. (برهان) (آنندراج) (غیاث) :
در زحیری ز سغبه ای گفتن
گفت بگذار و در زحیر مباش.
سنایی.
دل سغبۀ عشق تست با تن مستیز
و اینک دل و تن تراست با من مستیز.
خاقانی (دیوان ص 721).
بناگوش چوسیمت را جهانی سغبه شد لیکن
از آن لذت کسی یابد که با سیم تو زر دارد.
ابن الرشید غزنوی.
و همگنان را سغبه و شیفتۀ هوای خود گردانید. (ترجمه تاریخ یمینی). دیو و پری سغبۀ اخلاق مشک آمیز او شده. (راحه الصدور راوندی).
گشاده گویم هشیار را نیم سغبه
اگر نباشی سرمست کمتر از مخمور.
رضی الدین نیشابوری.
سغبۀ صورت شد آن خواجه سلیم
کی به ده می شد بگفتار سقیم.
مولوی (مثنوی دفتر 3 ص 34).
، مسخره. (رشیدی) :
محل این سخن سرفراز بشناسند
کسان که سغبۀ مسعودسعد سلمانند.
مسعودسعد.
مرد را عقل رایزن باشد
سغبۀفالگوی زن باشد.
سنایی.
تو سغبۀ مردمان دونی چو فلک
با مردم آزاد نسازی هرگز.
عبدالواسع جبلی.
، و در عربی گرسنه و تشنه را گویند لیکن به معنی تشنه چندان مستعمل نیست
لغت نامه دهخدا
(تُ غِبْ بَ)
گواهی دروغ. (منتهی الارب). شهادت زور. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ بَ)
تأنیث ضغب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بمعانی تغب است. (منتهی الارب). و رجوع به تغب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ)
قریه ای به شام. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زُ بَ)
جانوری است مانند موش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تبه
تصویر تبه
نابود، فاسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رغبه
تصویر رغبه
یازش گراه گرایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغبه
تصویر زغبه
موش درختی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغبه
تصویر سغبه
فریب، مسخره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبه
تصویر شبه
مثل و مانند، جمع مشابه، شبهات - جمع شبهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبه
تصویر دبه
ظرف چرمی یا فلزی که در آن روغن یا چیز دیگر بریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبه
تصویر آبه
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبه
تصویر خبه
خاکشیر خرگوشک شفترک، پسته زمین گود، پاره پازه ای از جامه خفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبه
تصویر جبه
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبه
تصویر ثبه
جماعت، گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
خود خواهی، پیر گولی گولی در پیری سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربه
تصویر ربه
مونث رب زن خدا بت مادینه مونث رب بتی که بصورت زن ساخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببه
تصویر ببه
پارسی تازی گشته پیه نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبه
تصویر حبه
دانه، یک تخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغبه
تصویر سغبه
((سُ بَ))
فریب خورده، مسخره، گرسنگی
فرهنگ فارسی معین