جدول جو
جدول جو

معنی غایرخان - جستجوی لغت در جدول جو

غایرخان
(یِ)
لقب اینال حق حاکم اترار و از امرای سپاهیان خوارزمشاه که مسبب حملۀ چنگیز به ایران گردید. مؤلف جهانگشا آرد: چون جماعت تجار (تجار مغولی که به امر چنگیز برای تجارت آمده بودند) بشهر اترار رسیدند امیر آن اینال حق بود یکی از اقارب مادر سلطان ترکان خاتون که لقب غایرخان یافته بود و از جماعت بازرگانان هندویی بود که او را در ایام گذشته با او معرفتی بوده است بر عادت مألوف او را اینال جوق می خوانده است و به قوت و اقتدار خان خویش مغرور بوده و از او تحاشی نمی نموده و مصلحت کار خود رعایت نمی کرده. غایرخان بدین سبب متغیر می شده است و بر خویش می پیچیده و نیز طمع در مال ایشان کرد بدین سبب تمامت ایشان را موقوف کرد و به اعلام احوال ایشان رسولی به عراق فرستاد به حضرت سلطان و سلطان نیز بی تفکر به اباحت خون ایشان مثال داد و مال ایشان حلال پنداشت و ندانست که زندگانی حرام خواهد شد بلکه وبال و مرغ اقبال بی پر و بال.
هرآن کس که دارد روانش خرد
سرمایۀ کارها بنگرد
غایرخان بر امتثال اشارت ایشان را بی مال وجان کرد بلکه جهانی را ویران و عالمی را پریشان و خلقی را بی خان و مان و سروران. به هر قطره ای از خون ایشان جیحونی روان شد و قصاص هر تارمویی صد هزاران سربر سر هر کویی گویی گردان گشت و بدل هر یک دینار هزار قنطار پرداخته شد. (ص 60 و 61). و باز مؤلف جهانگشا آرد: و سلطان از لشکر بیرونی پنجاه هزار مرد به غایرخان داده بود و قراجه خاص حاجب را با ده هزار دیگربه مدد او فرستاده و حصار و فصیل و بارۀ شهر را استحکامی نیک به جای آورده بودند و آلات حرب بسیار جمع کرده و غایرخان نیز در اندرون کار جنگ را بسیجیده شدو مردان و خیلان بر دروازه ها تعیین کرد و به خویشتن بر باره آمد نظاره کنان از کردار نااندیشیده پشت دست به دندان کنان. از لشکر انبوه و گروه با شکوه صحرا رادریایی یافت در جوش و هوایی از بانگ اسبان با برگستوان و زئیر شیران در خفتان در غلبه و خروش و لشکر برگرد حصار چند حلقه ساختند و چون تمامت لشکرها جمع شدند هر رکنی را به جانبی نامزد کرد (چنگیز) ... و اوکتای را بر سر لشکر که به محاصرۀ اترار نامزد کرده بودند بگذاشت چنانکه خیل از جوانب برکار شده بر مداومت جنگ آغاز نهادند و مدت پنج ماه مقاومت نمودند عاقبت ارباب اترار را چون کار به اضطرار رسید قراجا ازغایر در ایل شدن و شهر بدان جماعت سپردن استنطاق می کرد غایر چون دانست که مادۀ این آشوبها اوست و به هیچ وجه ابقا را از آن جانب تصور نمی توانست کرد و هیچ کناری نمیدانست که از میان بیرون جهد جهد و جد بی حدمی نمود و مصالحت را مصلحت کار نمیدانست و بدان رضا نمیداد بعلت آنکه با ولی نعمت یعنی سلطان اگر بی وفایی کنیم عذر غدر را چه محل نهیم و از ملامت و تقریع مسلمانان به کدام بهانه تفصی نماییم قراجه نیز الحاحی نکرد و چندان توقف نمود که:
چو خورشید گشت از جهان ناپدید
شب تیره بر روز دامن کشید.
با اکثر لشکر خویش از صوفی خانه بیرون رفت و لشکر تتار هم در شب بدان دروازه در رفتند و قراجه را موقوف کردند تا بوقت آنکه:
الشرق قد مزق ظلمأه
خط عمود من صباح منیر.
او را با جمعی قواد به خدمت پادشاه زادگان بردند و از هرنوع از ایشان بحث و استکشاف واجب دانستند و به آخر فرمودند که تو با مخدوم خود با چندان سوابق حقوق که او را در ذمت تو ثابت شده وفا ننمودی ما را نیز از تو طمع یکدلی نتواند بود او را با تمامت اصحاب او به درجۀ شهادت رسانیدند غایر با بیست هزار مرد دلیر و مبارزان مانند شیر باحصار پناهید و به حکم آنکه:
و طعم الموت فی امر حقیر
کطعم الموت فی امر عظیم.
همه مرگ را ایم پیر و جوان
به گیتی نماند کسی جاودان.
تمامت دل بر مرگ خوش کردند و ترک خویش گفته به نوبت پنجاه پنجاه بیرون می آمدند و به طعان و ضراب تنها کباب می کردند و تا از ایشان یک نفس نفس می زد مکاوحت می نمودند بر این موجب از لشکر مغول بسیار کشته شد و بر این جمله تا مدت یکماه و نیم مکاشفت قایم بود و محاربت دایم تا غایر با دو کس بماند و بر قرارمجالدت می کرد و پشت نمی نمود و روی نمی تافت و لشکر مغول در حصار رفتند و او را بر بام پیچیدند و او با این دو یار دست به بند نمیداد و چون فرمان چنان بود که او را دستگیر کنند و در جنگ نکشند رعایت فرمان را بر قتل او اقدام نمی نمودند و یاران او نیز درجۀ شهادت یافتند و سلاح نماند بعد از آن کنیزکان از دیوار سرای خشت بدو میدادند چون خشت نماند گرد بر گرد او فروگرفتند و بعد ما که بسیار حیلتها و حملتها کرد و فراوان مرد بینداخت در دام اسر آوردند و محکم بر بست وبندهای گران برنهاد و حصار و باره را باره کوی یکسان کردند و از آن جا بازگشتند و آنچ از شمشیر بازپس مانده بود از رعایا و ارباب حرف بعضی را به حشر بردندو قومی را جهت حرفت و صناعت. و در آن وقت چون چنگیزخان از بخارا با سمرقند آمده بود متوجه سمرقند شدند و غایر را در کوک سرای کاس فنا چشانیدند و لباس بقا پوشانید. (تاریخ جهانگشای جوینی چ لیدن ج 1 صص 64- 66). مؤلف حبیب السیر آرد: سالکان مسالک نکته دانی و ناظمان مناظم سخنرانی آورده اند که در اواخر ایام دولت سلطان محمد خوارزمشاه فراغت خلایق و امنیت شوراع درجۀ کمال یافته بود و جهت مظنۀ اندک منفعتی تجار به فراغ بال از اقصای دیار مغرب تا انتهای بلاد مشرق آمد و شد می نمودند و چون در آن زمان در اردوی چنگیزخان که بر اکثر قبایل و صحرانشینان مغولستان فرمانفرما شده بود ملبوسات بهای تمام داشت احمد خجندی به اتفاق جمعی از تجار رخوت و اقمشه به اردوی چنگیزخان برد وخان نسبت بدیشان در طریق لطف و احسان سلوک نموده دروقتی که اجازت مراجعت می طلبیدند فرمان داد که هر یک از پسران و امرا دو کس از ملازمان خویش برگزیده سرمایه به ایشان دهند تا به رسم تجارت متوجۀ ایران گردند و حسب الحکم چهار صد و پنجاه مرد مسلمان مجتمع گشته با اموال بیقیاس روان شدند و چنگیزخان سخنان محبت آمیز و کلمات مودت انگیز به سلطان محمد پیغام داد و طالب آن شد که وحشت و بیگانگی به الفت و یگانگی مبدل گردد و چون این جماعت به اترار رسیدند و به خدمت حاکم آنجا نیالجق که غایرخان لقب یافته بود رفتند یکی ازایشان که به وی آشنایی قدیم داشت در اثنای قیل و قال او را نیال جق گفت و این معنی بر خاطر آن کم سعادت گران آمده قاصد مال و جان بازرگانان گشت و ایشان را محبوس گردانید و ایلچی به درگاه خوارزمشاه که از عقبه مراجعت نموده در عراق عجم بود ارسال داشت و پیغام داد که جاسوسان چنگیزخان با اموال فراوان بدین ولایت آمده اند فرمان چیست ؟ خوارزمشاه بی تأمل به قتل آن جماعت حکم فرمود و غایرخان به ریختن خون بیچارگان جسارت کرده یکی از ایشان بگریخت و کیفیت حادثه را به عرض چنگیزخان رسانید و خان به بازخواست این حرکت شنیع قاصدی نزد سلطان محمد ارسال داشته غایرخان را طلب فرمود تا به قصاص رساند خوارزم شاه را چون دولت برگشته بود ایلچی را نیز بکشت و چنگیزخان کشتن ایلچی را هم شنوده آتش غضب او اشتعال یافت و بر زبرپشته رفته و کمراز میان برگشاده سربرهنه کرد و از درگاه پادشاه بی نیاز ظفر و برتری مسألت نمود و بعد از سه شبانه روز آوازی که بر حصول مقصودش مشعر بود شنود، از پشته پایین آمد و به عزم رزم سلطان محمد نهضت فرمود... (حبیب السیر چ خیام طهران ج 2 صص 648-649).
و نیز مؤلف حبیب السیر در ج 3 آرد: نقل است که بعد از این واقعه (واقعۀ قتل عام بخارا) یکی از بخارائیان به خراسان رفت شخصی از وی پرسید که حال شما بکجا انجامید جواب داد که ’آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند’. و فی الواقع در کلام فارسی عبارتی مختصرتر از این در بیان آنچه از لشکر مغول در بخارا بوقوع انجامیده بود نتوان یافت، اماجغتای و اوکدای که به فتح اترار مأمور بودند چون بظاهر آن دیار رسیدند غایرخان با آنکه شصت هزار سوار جرّار داشت در شهر متحصن شد و محافظان هشیار بر دروازه ها بنشاند و شاهزادگان مدت پنج ماه آن بلده را محاصره نموده کار محصوران به اضطرار انجامید آنگاه قراجه حاجب که به حکم سلطان محمد خوارزمشاه به کمک غایرخان متعین بود با مغولان ایل شده شبی از دروازۀ صوفی خانه بیرون رفت و همان شب جریک مغول در شهر ریخته غایرخان با بیست هزار کس از شجاعان پناه به حصار برده و روز دیگر جغتای و اوکدای قراجه حاجب را به کفران نعمت خوارزمشاه مخاطب ساخته بکشتند و تمامی مردم اترار را بر صحرا رانده به تیغ تیز بگذرانیدند و آغاز محاصرۀ قلعه نمودند و غایرخان از آن حصار هر روز پنجاه مرد به میدان نبرد میفرستاد تا کشش و کوشش نموده به عزّ شهادت میرسیدند و بر این منوال مدت یک ماه زمان محاصره و محاربه امتداد یافت و در آن ایام بسیاری از کفار بر خاک هلاک افتادندو چون از سپاه غایر زیاده از دو کس نماند مغولان به حصار درآمدند و غایر با آن دو یار پناه به بام برده بر قرار تجلد می نمود و به زخم سنگ و خشت مخالفان را از خود بازمیداشت و چون فرمان چنگیز چنان بود که او را زنده به دست آورند لشکر مغول تیر به طرف او نمی انداختند القصه بعد از آن که آن دو کس نیز کشته شدند مغولان غایرخان را گرفتند و بند کرده قلعه را با زمین یکسان ساختند و غیر از ارباب صناعت تمامی متوطنان آن مکان را بکشتند آنگاه جغتای و اوکدای عازم اردوی اعظم گشتند و در حدود سمرقند غایرخان را گرفته بنظر چنگیزخان رسانیده در کوک سرا او را شربت شهادت چشانیدند. (حبیب السیر چ طهران خیام ج 3 ص 29). مؤلف تاریخ مغول آرد: امیر اترار از جانب خوارزمشاه اینالجق معروف به غایرخان بود که با ترکان خاتون مادر خوارزم شاه خویشی داشت او در مال تجار مغول طمع کرد و ایشان را پیش خوارزمشاه جاسوس قلم داد، خوارزمشاه به قول او اعتماد کرد و جواب داد که مواظب حال ایشان باشد. غایرخان تجار مغول را به استثنای یکنفر که فرار کرد کشت و اموال ایشان را ضبط نمود و آن یک نفر که جان بسلامت برد نزد چنگیزخان رفت وصورت آن واقعۀ هایله را پیش او تقریر نمود. بعد از آن که چنگیزخان از واقعۀ قتل تجار مغول آگاهی یافت یک نفر از مطلعین را که پدرش در خدمت سلطان تکش خوارزم شاه می زیست با دو فرستادۀ تاتار پیش سلطان محمد روانه داشت و پس از اعتراض بر حرکت زشتی که نسبت به تجار مغول شده بود تسلیم غایرخان را خواست ولی سلطان محمد زیر بار قبول این تکلیف نرفت زیرا که بیشتر قشون و غالب رؤسای لشکر او از اقارب غایرخان بودند ودر صورت تسلیم او سلطان نیز که آلت دست ایشان محسوب بود، از میان برداشته میشد بعلاوه ترکان خاتون نیز که در کارها قوی و به قدرت ترکان قنقلی مستظهر بود نمیگذاشت که خوارزمشاه به چنین اقدامی مبادرت ورزد باری خوارزمشاه نه تنها درخواست چنگیز را نپذیرفت بلکه فرستادگان او را هم کشت و با یک حرکت سفیهانه سیل هجوم مغول را به دست خود به طرف ایران و سایر ممالک اسلامی شرق کشاند. (ص 23 و 24). و باز آرد: از بلاد متعلق به خوارزمشاه اول شهری که مورد حملۀ مغول قرار گرفت اترار بود یکی به آن علت که این شهر در جوار بلاد ترک نشین و در سرحد شمال شرقی ممالک خوارزمشاهی قرار داشت. دیگر آنکه غایرخان حکمران آن آتش خشم چنگیز راتحریک کرده او را به کینه خواهی و لشکرکشی برانگیخته بود. (ص 26) و باز آرد: اینالجق (غایرخان) به عللی که میدانیم چون به هیچ وجه نمیتوانست در مقابل چنگیزیان سرتسلیم پیش آورد تصمیم گرفت تا آخرین سرحد امکان در مقابل مغول مقاومت کند بهمین جهت با لشکریانی که خوارزمشاه به او داده بود به دفاع مشغول شد و خوارزمشاه یکی از امرای خود یعنی قراجۀ خاص را نیز با 10000 نفر سپاهی دیگر به کمک او فرستاد. قراجۀ خاص چون تاب مقاومت و دفع لشکریان چنگیز را در خود و اینالجق نمیدید او را به تسلیم به مغول دعوت نمود ولی اینالجق قبول این دعوت را خیانت شمرده زیر بار تکلیف او نرفت و بیشتر از پیشتردر دفاع از حصار اترار و انجام خدمت به پادشاه متبوع خود خوارزمشاه مجاهدت گردید. قراجۀ خاص بالاخره ازیکی از دروازه های شهر خارج شده با لشکریان همراه به اتباع چنگیز پیوست. ولی جغتای و اوکدای پس از تحقیقاتی چند او را به جرم خیانتی که به ولی نعمت خود خوارزمشاه نموده بود با جمع یارانش کشتند و از همان دروازه ای که او خارج شده بود به اترار ریختند. اینالجق با سپاهیان خود به حصار شهر پناهنده شد و هر روز لشکریان او عده ای بخارج حصار می آمدند و مردانه بر لشکر مغول میزدند و پس از کشتن جماعتی بخاک هلاک می افتادند و این ترتیب تا یک ماه دوام داشت. آخر کار اینالجق با دو تن از یاران خود ماند و ناچار به بامی پناه بردو با خشت پاره هایی که کنیزکان از دیوار می کندند و به او میدادند از خود دفاع می نمود تا بالاخره به چنگ تاتار افتاد و جغتای و اوکدای آن مرد دلیر را کشتند. (تاریخ مغول تألیف عباس اقبال چ طهران صص 32-33). ورجوع به فیه مافیه ص 284 و تاریخ مغول ص 99 و اینالجق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایران
تصویر ایران
(دخترانه)
مکان آریائیان، محل زندگی آریائی ها، نام کشور باستانی ما، از نظر لغوی هم ریشه با کلمه آریا و ایرج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایلخان
تصویر ایلخان
رئیس ایل، سرپرست ایل، خان قبیله، دورۀ مغول، عنوان امرا و رؤسا و سردستگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
مهمان، مهمان ناخوانده، طفیلی، برای مثال دل دستگاه توست به دست جهان مده / کاین گنج خانه را ندهد کس به ایرمان (خاقانی - ۳۰۹)
فرهنگ فارسی عمید
پهلوی، ’اران’، به کشور ایران در عهد ساسانی ’اران شتر’ میگفتند، در عصر هخامنشی ایی ریا نام قوم ایرانی بود و این کلمه را نام قوم اسّت قفقاز بصور ’ایرون’، ’ایرو’ و ’ایر’ بخود اطلاق کرده اند، (حاشیۀ برهان چ معین)، کلمات آریا، آریائیان و ایران و امثال آن که در زبان باقی مانده از این کلمه گرفته شده است، فلات (نجد) وسیعی است در آسیای جنوب غربی که شامل قفقازیه و ترکستان و افغانستان و ایران کنونی میشود، مساحت این فلات را 2600000 کیلومتر مربع نوشته اند، پیش از مهاجرت آریاییان ایران به این سرزمین اقوامی از نژادهای متفاوت با تمدن های مشابه در آن می زیستند که اطلاع محدودی از آنان در دست است، از میان این اقوام، عیلامیان تمدنی قابل توجه داشته اند که از حدود چهار هزار سال پیش از میلاد مسیح شروع می شد، در اواسط هزارۀ دوم پیش از میلاد مسیح، طوایفی از نژاد سفیدپوست از راه جیحون و کوههای قفقازیه به داخلۀ نجد ایران روی آوردند، این قبایل شعبه ای از نژاد سپیدپوست هند و اروپایی بودند که نزدیک سه هزار سال پیش از میلاد مسیح از هم نژادان خود جداشده بودند و به آسیای مرکزی مهاجرت کردند و دسته ای از آنها هم ظاهراً در ناحیه ای نزدیک دریای خوارزم که در اوستا ایرن واجه (ایران ویج) نامیده شده است بسربردند، مجموع این اقوام بدو دستۀ اصلی منقسم می شدند، دسته ای که خود از چند شعبه زورمند تشکیل می شد ’سک ’ و دستۀ دیگر که متمدن تر از دستۀ نخستین بود ’اری’ نامیده می شدند، دسته ای از این قبایل که خود را اری یعنی شجاع و شریف می نامیدند کم کم بر درۀ سند و قسمتی از اراضی هندوستان مسلط شدند و آنها را ’اری ورت’ خواندند، شعبه دیگر که ایری و ایرین خوانده شده اند، در نجد ایران سکونت گرفتند:
که ایران بهشت است یا بوستان
همی بوی مشک آید از دوستان،
فردوسی،
مزن زشت بیغاره ز ایران زمین
که یک شهر ازآن به ز ماچین و چین،
اسدی،
همه عالم تن است و ایران دل
نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد
دل ز تن به بود یقین باشد،
نظامی،
و همین سرزمین است که بعدها در مآخذ تاریخی و جغرافیایی قدیم ایرانشهرمملکت ایران بکار رفته است، در مغرب زمین از قرون وسطی به نامهایی از قبیل پرس (به لهجۀ فرانسوی) و پرشا (به لهجۀ انگلیسی) مقتبس از لفظ پرسیس که نام یونانی قسمتی از ایران (کما بیش مطابق فارس) بوده برمیخوریم ولی در سال 1935 میلادی بر طبق تقاضای دولت ایران بجای پرس، پرشا و غیره کلمه ایران پذیرفته شده است و نام این کشور به ایران تبدیل گردید، کشور ایران اکنون 1654000کیلومتر مربع وسعت دارد، از سمت شمال به ترکمنستان شوروی و بحر خزر و آذربایجان شوروی و ارمنستان شوروی و از طرف غرب به ترکیه وعراق و از سمت شرق به خاک شوروی و افغانستان و پاکستان و از طرف جنوب به دریای عمان و خلیج فارس محدود است، فاصله منتهای شمال غربی ایران تا منتهای جنوب شرقی آن در حدود 2250 کیلومتر است، نصف خاک ایران کوهستانی و یک ربع آن بیابان است، کشورهای مجاور این کشور از سمت شمال روسیۀ شوروی، از مشرق افغانستان و پاکستان و از مغرب ترکیه و عراق عرب است، این کشور بین مدارات 25 درجه عرض شمالی و سی و نه درجه و 45 دقیقه عرض شمالی و نصف النهار 44 درجه طول شرقی و 63 درجه و 5 دقیقه طول شرقی واقع است، فاصله منتهای شمال غربی ایران تا منتهای شرقی جنوب آن حدود 2250 کیلومتر است، از جزایر ایران در خلیج فارس (تقریباً از غرب به شرق)، خارکو، خارک، مجمع الجزایر بحرین، شیخ شعیب، هندورابی، کیش، سیری، ابوموسی، تنب کوچک، تنب بزرگ، قشم، هنگام، لارک و هرمز را میتوان نام برد، مرزهای ایران در طی تاریخ دراز این کشور بارها تغییر یافته است، در اوج اقتدار از دوران هخامنشیان، امپراطوری ایران از رود سند تا دریای اژه و رود نیل و از سیحون و دریای خزر و جبال قفقاز و دریای سیاه تا خلیج فارس و بحر عمان ممتد بود، در طی قرون متمادی گاه بروسعت این کشور افزوده شده و گاه اراضی آن بدست اجانب افتاده است و پس از استیلای عرب استقلال ایران از بین رفت و این سرزمین جزء امپراطوری وسیع اسلام گردید، تا آنکه در اوان قرن سوم هجری سلسله هایی مانند طاهریان، صفاریان، سامانیان، آل بویه، غزنویان، آل زیار در استقرار حکومت ایرانی در ایران کوشیدند و رفته رفته کشور ایران را از سلطۀ حکام عرب بیرون آوردند و درحقیقت با تشکیل سلسلۀ طاهریان که در سال 207 هجری قمری در خراسان استقرار یافت دوران تسلط عرب در ایران به سر رسید و ایران توانست استقلال قومی خود را بدست آورد و بار دیگر تاریخی خاص داشته باشد، ایران کنونی در عهد صفوی تشکیل شد و وحدت ملی و سیاسی یافت،
پایتخت ایران: پایتخت ایران در دوران مختلف تغییر کرده است چنانکه در دوران پادشاهی صفویه ابتدا قزوین و سپس اصفهان بود و در دوران پادشاهی زندیه شیراز و از زمان سلطنت قاجاریه تهران پایتخت کشور ایران گردید و هم اکنون نیز این شهر پایتخت کشور ایران است، جمعیت این کشور بر طبق سرشماری آبانماه سال 1345 بر اساس نشریۀ مرکز آمار ایران 923، 078، 25 تن می باشد، این کشور به 13 استان و هشت فرمانداری کل تقسیم شده و استانهای سیزده گانه آن بر حسب آمار سال 45 وزارت کشور بقرار زیر است:
1- استان مرکزی، 2- استان گیلان، 3- استان مازندران، 4- استان آذربایجان شرقی، 5- استان آذربایجان غربی، 6- استان کرمانشاهان، 7- استان خوزستان، 8- استان فارس، 9- استان کرمان، 10- استان خراسان، 11- استان اصفهان، 12- استان سیستان و بلوچستان، 13- استان کردستان،
فرمانداری های کل عبارتند از: 1- فرمانداری کل همدان، 2- فرمانداری کل بختیاری و چهار محال، 3- فرمانداری کل لرستان، 4- فرمانداری کل ایلام، 5- فرمانداری کل کهکیلویه وبویراحمدی، 6- فرمانداری کل سمنان، 7- فرمانداری کل بنادر و جزایر خلیج فارس، 8- فرمانداری کل بنادرو جزایر بحر عمان، شهرهای مهم ایران که جمعیت آنها بالغ بر یکصد هزار تن است عبارتند از: آبادان، اصفهان، اهواز، تبریز، تجریش، تهران، رشت، ارومیه، ری، شیراز، قم، کرمانشاه، مشهد، همدان، از جملۀ بنادر بحرخزر آستارا، بابلسر، بندر ترکمن، بندر انزلی، شهسوار، نوشهر و از جمله بنادر خلیج فارس (از غرب به شرق) خرمشهر، آبادان، بندر شاپور، بندر معشور، دیلم، گناوه، بندر ریگ، بوشهر، کنگان، عسلویه، نخیلو، چارک، بندر لنگه و بندر عباس و از بنادر بحر عمان (از غرب به شرق) جاسک، چاه بهار و گواتر است،
پستی و بلندی: بیش از نود درصد ایران کنونی در ناحیۀ معروف به فلات ایران قرار دارد که از دره های فرات و دجله تا ارتفاعات پامیر ممتد است، سرزمین ایران عبارت است از یک فلات مرکزی پهناور و حاشیۀ کوهستانی که خود به سه منطقه تقسیم می شود، کوههای زاگرس (کوههای غربی و جنوب غربی) و امتداد آنها تا مکران، کوههای شمالی و ارتفاعات زاگرس در آذربایجان و خارج از آن در توده ای معروف به (گره ارمنستان) که مرکزش کوههای آرارات است بهم متصل می شوند، و کوههای آسیای صغیر از قفقاز به همین گره متصل اند، از سه منطقۀ مذکور، منطقۀ اول مشتمل است بر کوههای کردستان، لرستان، بختیاری، فارس، مکران و بلوچستان، کوهها و قلل عمده آن کبیرکوه، پشتکوه، پیش کوه، اشتران کوه (در جنوب شرقی الوند)، زردکوه، علیجوق، کوه کیلویه، دینار و کوههای لارستان است، منطقۀ شمالی منقسم میشود به کوههای آذربایجان (مشتمل بر قراداغ، جبال طالش، آق داغ، سهند، سبلان، قوشه داغ، قافلان کوه)، جبال البرز (بلندترین قله اش دماوند به ارتفاع 5654 متر) و کوههای خراسانی (مشتمل بر هزارمسجد، قراداغ، آلاداغ و بینالود) مرتفعات شرقی یک رشته کوههای غیرمنظمی هستند که از شمال به جنوب امتداد دارند از جمله میتوان کوه تفتان را نام برد،
فلات مرکزی نیز هموار و بی عارضه نیست بلکه دو دسته کوه از آن میگذرند، دستۀ غربی از میانه تا کرمان در امتداد جنوب شرقی ممتد است که در نزدیکی کرمان ارتفاعش از 4200 متر تجاوز می کند، بین این دسته و دستۀ کوههای غربی و جنوبی حوضۀ چندی (از جمله اصفهان) قرار دارد، رشتۀ دیگر از نیشابور تا مرز بلوچستان کشیده شده و حوزۀ سیستان را از کویرهای مرکزی جدا می کند، از کوههای فلات مرکزی میتوان کرکس (جنوب کاشان)، درویش (جنوب شرقی کرکس)، شیرکوه (جنوب یزد)، بنان (شمال غربی کرمان)، بارز (جنوب غربی کرمان)، هزار (جنوب کرمان) و توشادرو تزمان و بیرگ در (بلوچستان) را نام برد، فاصله میان این دو دسته کوه را بیابانهای معروف به کویر فرا گرفته که سطح آنها تا حدود 2000 متر پائین تر از مرتفعات مرزی آنهاست، از جمله می توان کویر لوت (بین قهستان و کوهستانات قهرود) و دشت کویر یا کویر نمک (از حدود قم و کاشان تا کویر لوت) را نام برد، در تمام این بیابانها مخصوصاً در کویر نمک و کویر لوت باطلاقهای متعدد واقع شده که آبهای گل آلود آنها در تابستان خشک شده نشتهای نمک بجا میگذارند، مهمترین آنهاعبارتند از دریای نمک یا حوض سلطان (جنوب شرقی قم)، باطلاق نمک (شمال جندق)، شورگز هامون (شمال شرقی بم) و هامون جزموریان (غرب بمپور)،
رودهای مهم ایران: 1- رودهایی که وارد دریاچۀ خزر می شوند عبارتند از: ارس، سفیدرود (قزل اوزن)، اترک، گرگان، هراز، چالوس، بابل، تالار، تجن و نکا، 2- رودهایی که بطور مستقیم و غیر مستقیم به خلیج فارس وبحر عمان می ریزند عبارتند از: کرخه، دز، کارون (بزرگترین رود ایران و تنها رودی که قسمتی از آن قابل کشتیرانی است)، جراحی، تاب، دالکی، سند، نابند، مهران، شور، میناب، بعلاوه قسمت علیای اغلب واردات سمت چپ دجله مانند زاب و دیاله در خاک ایران است، 3- رودهایی که در فلات مرکزی ایران جریان دارد، مهمترین آنها عبارتند از: زاینده رود که وارد مرداب گاوخونی میشود و زرینه رود که وارد کرج و جاجرود و حبله رود که وارد حوضۀ دریاچۀ قم یا حوض سلطان می شوند و رود کر یا کورش که وارد دریاچۀ نیریز یا بختگان می گردد و بمپور و هلیل رود که در حوضۀ جزموریان میریزند و هیرمند که وارد حوضۀ هامون می گردد، دریاچه های ایران عبارتند از: دریاچۀ خزر یا دریای مازندران (بزرگترین دریاچه های دنیا)، دریاچۀ ارومیه، دریاچۀ نمک (دریاچۀ قم یا دریاچۀ حوض سلطان) دریاچۀ بختگان (دریاچۀ نیریز) و دریاچۀ هامون،
زمین شناسی: کشور ایران که قسمتی از نجد ایران است از لحاظ زمین شناسی بطور کلی به ترتیب زیر است: در مرکز و مشرق و جنوب شرقی، زمینهای کویری که بیشتر ماسه و شن و گاهی تشکیلات کولابی و دریاچه دارد و بیشتر از بقایای دریاچه ٔعهد سوم است، جنوب ایران بیشتر تشکیلات دوران سوم رادارد و تشکیلات نفتی بیشتر در همین قسمتها است، در شمال شرقی ایران (اطراف مشهد) غالباً تشکیلات دوران دوم بانضمام تشکیلات آتشفشانی و نیز قسمتی از تشکیلات دوران سوم دیده می شود،
و در شمال ایران در قسمتهای سواحل بحر خزر بیشتر تشکیلات دوران سوم و در قسمتهای جنوبی تر (رشتۀ البرز) تشکیلات دوران دوم و اول بانضمام تشکیلات آتشفشانی مشاهده می گردد، در آذربایجان شمالی غالباً زمین های دوران دوم و ابتدای دوران سوم و تشکیلات آتشفشانی وجود دارد، در آذربایجان غربی و سواحل دریاچۀ اورمیه تشکیلات دوران اول و ابتدای دوران سوم و تشکیلات آتشفشانی محسوس است، در مغرب ایران (کرمانشاهان و کردستان) بیشتر تشکیلات مربوط به ابتدای دوران سوم و اواخر دوران دوم است، در جنوب شرقی ایران (بلوچستان) بیشتر تشکیلات دوران سوم دیده میشود،
وضع اقلیمی: در باب اقلیم ایران هنوزمطالعات کافی بعمل نیامده است، اقلیم کشور بطور کلی برّی است، ارتفاع کوههای شمالی و غربی و جنوبی بقدری زیاد است که از تأثیر کلی بادهای مربوط به بحر خزر و مدیترانه و خلیج فارس در نواحی داخلی ایران جلوگیری می کند و باین ترتیب دامنۀ خارجی این کوهها مرطوب و دامنه های داخلی خشک است، بارندگی در ایران نتیجۀ ابرهای مدیترانه ای و رطوبت بحر خزر است وجهت در شمال غربی و شمال زیادتر می باشد و بطور کلی بارندگی درجنوب شرق رفته رفته کم میشود، اقلیم سواحل شمالی و جنوبی بکلی متفاوت است، اقلیم سواحل دریای خزر بارانی و مرطوب و دارای تابستان های ملایم میباشد، در سواحل شمالی گیلان، مازندران و گرگان حرارت ممکن است به 40 درجه سانتیگراد برسد، از طرف دیگر هنگام وزش هوای سرد قطب شمال گرما در شب ممکن است به 12 درجه برسد، بارندگی سالیانه از 1500 میلیمتر ممکن است تجاوز کند وبیشتر آن نواحی ساحلی دارای رستنی های پرپشت است و دامنۀ شمالی البرز مستور از جنگل میباشد، در ارسباران، دشت مغان و نواحی معتدل لرستان و فارس و بختیاری اقلیم مشابهی دارند، سواحل خلیج فارس بسیار گرم و ازبندر لنگه تا بندر دیلم مرطوب است، گرمای متوسط سالیانه بیش از 18 درجه میباشد، بارش سالیانه در بوشهر که از سایر نقاط سواحل جنوبی بارش بیشتر دارد 263/8 میلیمتر است و بارش در چاه بهار فقط 118/5 میلیمتر می باشد، سراسر فلات مرکزی ایران و دشت خوزستان اقلیم خشک دارد و از این ناحیۀ وسیع دشت کویر و کویر لوت و دشت سیستان کم آب است، و در این ناحیۀ پهناور فقط سیستان و خوزستان و حواشی کویر و نواحی نسبهً مرتفع قابل سکونت است (مانند بم، ایرانشهر، طبس و شهداد) و بقیۀ بیابانها خشک و بی آب وعلف و سنگلاخ و یا ریگزارند که در فرورفتگی آنها نمک زارها قرار گرفته است، اقلیمی که میتوان آنرا سردسیری نامید در منطقۀ وسیعی ممتد از آذربایجان تا فارس و کرمان دیده میشود، قسمتی از خراسان شمالی (شامل مشهد) نیز همین اقلیم را دارد در این ناحیه متوسط حرارت سردترین ماه از 3/5 درجۀ سانتی گراد کمتر میباشد، البته اقلیم بعضی نواحی درقسمت های مذکور با اقلیم عمومی آن قسمت تفاوت اساسی دارد و مثلاً ارتفاعات کوهستانهای آذربایجان و دامنه های مرتفع دماوند و سایر قلل البرز و قلل زاگرس اقلیم قطبی دارند و در آنجا دمای متوسط سالیانه کمتر از 5درجه است،
رستنی های ایران: در ایران رستنی های بسیار میروید که غالب آنها بومی این سرزمین میباشند، بطور کلی بعلت تنوع اقلیم، توزیع گیاهان در ایران بسیار متنوع است، کویرها و بیابانهای مرکزی از جهت گیاهان از تمام نقاط دیگر آسیا فقیرتر است و از طرف دیگر کرانۀ دریای خزر که باران فراوان و هوای ملایم دارد سرشار از گیاهان است، در دامنه های شمالی البرز تا ارتفاع 1800 متر درختان گردو، بلوط، افرا، روش، زبان گنجشک، نارون، سرو، لالکی، شمشاد، و کرت وجود دارد و بهترین مناطق جنگلی ایران در این ناحیه می باشد، در خراسان و آذربایجان، لرستان، کردستان، کرمانشاهان، اصفهان، کهکیلویۀ فارس، کوههای بختیاری و کرمان نیز مناطق جنگلی وجود دارد، از گیاهان دانه دار (پنبه، بزرک، کنجد، کرچک) روغن استخراج میشود، از گیاهان و بوته های وحشی صمغهای گوناگون (کتیرا، سقز، سریش، انقوزه) بدست می آید، از گیاهان رنگی، نیل، روناس، مازو، حنا، زعفران و غیره حاصل میگردد، بسیاری از گلها بومی ایران هستند: لاله، گل سرخ، علف مشک، جنتیانا، گل استکانی، شقایق، شمعدانی، عطری، بنفشه، پامچال، زنبق، ختمی درختی، شمشادپیچ و یاسمن و ...
حیوانات ایران: در جنگلهای البرز، ببر، پلنگ، خرس، گراز و جوجه تیغی یافت میشود، روباه، یوزپلنگ، گرگ، شغال، سنجاب و خرگوش نیز در این جنگلها فراوان است، در کویرها و نمک زارها گورخر و در دشت ها آهو، در کوهها میش، قوچ و بز و در نواحی باطلاقی خرس یافت میشود، حشرات و خزندگان در ایران فراوان است، اطلاعاتی که از پرندگان ایران داریم، بسیار ناقص است، از جمله پرندگان اهلی، مرغ، خروس، اردک، غاز، کبوتر و بوقلمون، و از جمله پرندگان وحشی اردک وحشی، درنا، بلدرچین، خروس کولی، کبوتر چاهی، توکا، سار، تیهو، باقرقره، قرقاول، کبک، قمری، چکاوک، عقاب، باز، لک لک، قوش، قره قوش، قرقی، کرکس، سبزقبا، هدهد، حورصید و اقسام گنجشک و جغد است، در رودهای کنار دریای خزر اقسام فراوانی از ماهی ها یافت می شود، مانند: ماهی آزاد، ماهی سفید، کولی، سوف و ماهی خاویار، صید ماهی های گوناگون خلیج فارس در این اواخر اهمیت پیدا کرده است،
معادن ایران: عمده ترین منابع معدنی ایران معادن نفت و گاز است که قسمت اعظم آن از مسجدسلیمان، لالی، هفتگل، نفت سفید، آغاجاری، گچساران، اهواز، بندرعباس، بینک، منه، پازنان، نفت شاه، سراجه و قم استخراج میشود، معادن زغال سنگ، بیشتر در نواحی گاجره، شمشک، نسا، لولان، گرمابدره، الیکا، گلندرود، زیراب، سمنان، شاهرود، تربت جام، کاشان، طرق، شمس آباد و کرمان قرار دارد، معادن آهن در اراک، ملایر، کرمان، یزد، اصفهان، کاشان، دامغان، سمنان، خراسان، اطراف تهران، آذربایجان، گیلان، زنجان، خراسان و جزایر خلیج فارس میباشد، معادن مس در انارک، آذربایجان، اردستان، شاهرود، زنجان، کرمان، و معادن منگنز در رباطکریم، نائین، اردستان، اشتهارد، و کرومیت در عباس آباد، شاهرود، سبزوار، فریمان، رباطسفید، کرمان و فارس، و طلا در موته، و گوگرد در سمنان و نواحی خلیج فارس، و فیروزه در خراسان که فیروزۀ نیشابور از قدیم مشهور بوده است، و همچنین معادن سنگ مرمردر یزد، و گائولن در حوالی دماوند، نطنز، مرفه، ساوه، آباده، علی آباد قم، و خاک سرخ در جزیره هرمز، گناباد، بجستان، رطون، نهاوند، و سنگ های ساختمانی، گرانیت، بازالت و گچ و آهک در غالب نقاط ایران وجود دارد،
مردم ایران: نژاد آریایی که در حدود اواسط هزارۀ دوم قبل از میلاد در ایران جایگزین شد در طی تاریخ با اقوام مختلف عرب و ترک وغیره درآمیخت و نژاد ایرانی به معنی اخص از اعقاب این آریائی ها محسوب میشود، بیش از 99 درصد سکنۀ ایران مسلمانند و از این عده قریب 80 درصد شیعۀ دوازده امامی (مذهب رسمی کشور) و بقیه سنی (عمدهً کردها، بلوچها و ترکمن ها) و شیعۀ اسماعیلی می باشند، یک صدم دیگر اقلیت زردشتی است که عده آنان 10000 تا 15000 نفرند و غالباً در یزد و کرمان و تهران و اطراف سکنی دارند، اقلیت یهودی، در حدود 40000 نفرند و اقلیت ارمنی در حدود 120000 نفرند که غالب آنها در ارومیه، تبریز، تهران، فریدن، و جلفای اصفهان سکونت دارند، اقلیت آسوری بیشتر در ارومیه سکونت دارند، در ایران گروهی از پیروان مذهب پرتستان و کاتولیک رومی نیز وجوددارند که غالباً در تهران و معدودی در سایر نقاط ایران پراکنده اند، زبان رسمی ایران فارسی است که نه فقط در ایران بلکه از کوههای زاگرس تا پامیر و سیردریاگسترش دارد، رجوع به ایرانی شود،
کشاورزی ایران: محصولات کشاورزی عمده این کشور گندم و جو و برنج است و بسیاری از رستنی ها و میوه ها در ایران بعمل می آید و بسیاری از آنها بومی این سرزمین میباشد، خشکبار از صادرات مهم کشور است، مرکبات در کرانه های بحر خزر و فارس و کرمان، خرما در خوزستان و سایر نواحی ساحلی گرم خلیج فارس و دریای عمان و نیشکر در خوزستان و چغندر قند در اغلب نواحی بعمل می آید، پنبه در گرگان و مازندران و دیگر نقاط ایران زراعت میشود، محصول چائی گیلان مهم است، توتون و تنباکو در کردستان، گیلان، آذربایجان، اصفهان و شیراز بعمل می آید و در انحصار دولت است و تجارت تریاک تا مهر ماه 1334 هجری شمسی که کشت خشخاش و استعمال تریاک ممنوع شد، نیز در انحصار دولت بود و اخیراً براساس ضوابط خاصی کشت تریاک و برداشت محصول آن زیر نظر دولت انجام میشود و منحصراً به مصرف دارویی میرسد، آبیاری از مشکلات کشاورزی ایران است و در اغلب نواحی متوسل به حفرقنات میشوند و این روش که در فلات ایران منحصر به کشور ایران است از ادوار پیش از تاریخ سابقه دارد، در سنوات اخیر طرح های سدسازی و حفر چاههای عمیق بموقع اجرا گذاشته شده است، تا قبل از بهمن ماه 1341 هجری شمسی اصول و طرق کشاورزی ایران ابتدایی و بر اساس ارباب - رعیتی بود و از آن به بعد اقدامات اصلاحی بر مبنای تقسیم اراضی میان کشاورزان و دیگر طرحهای مخصوص در حمایت کشاورزان و استفاده از وسایل مکانیکی بمورد اجرا گذاشته شد که وضع کشاورزی ایران را بکلی دگرگون ساخته است، دامپروری (گوسفند، بز، گاو، الاغ، شتر، استر و اسب) در نزد قبایل رایج است و در نواحی خراسان وآذربایجان نیز اهمیت دارد،
صنایع ایران: از صنعت نفت که بگذریم مقدمات صنعتی کردن کشور از دورۀ رضاشاه آغاز شد و در سالهای اخیر قدمهای مهم و مؤثری در این باره برداشته شد، صنایع عمده بعد از صنعت نفت صنعت نساجی مخصوصاً در تهران و اصفهان و مازندران پیشرفت کرد و صنعت تهیۀ موادغذائی از قبیل خاویار و کنسرو ماهی و همچنین تهیۀ ادوات الکتریکی، مونتاژ و ساخت رادیو و تلویزیون و یخچال و کارخانه های تصفیۀ قند و کارخانجات روغن نباتی توسعۀ قابل ملاحظه ای یافته است، همچنین صنعت تهیۀ توتون و صنایع ماشین سازی و لاستیک سازی پیشرفت فراوان کرده است، از صنایع کبریت سازی و سیمان و سایر مصالح ساختمانی، تسلیحات و کالاهای کائوچوئی و پلاستیکی و همچنین از صنعت قالیبافی که در شمار صنایع ایران و از مهمترین صنایع ملی و صادراتی کشور است باید یاد کرد، تشکیلات کارگری قبلاً بر طبق اصول اصناف بود، بعد از جنگ جهانی دوم اتحادیه های کارگری تشکیل یافت و قانون کار مقرر شد و با سهیم شدن کارگران در منافع کارخانه ها و کارگاهها مهمترین تحول کارگری ایران بوقوع پیوست،
راههای ایران: راههای داخلی ایران عبارت است از راه آهن و جاده های آسفالت شده و شنی و خاکی، خطوط آهن در دست بهره برداری جمعاً 3505 کیلومتر است و خطوط مهم آن عبارتند از خط تهران - بندر ترکمن (464 کیلومتر)، تهران - بندر شاهپور (928 کیلومتر)، تهران - تبریز 742 کیلومتر)، گرمسار- مشهد (811 کیلومتر)، اهواز - خرمشهر (123 کیلومتر)، قم - کاشان (98 کیلومتر)، تبریز - جلفا (146 کیلومتر)، صوفیان - شرفخانه (53 کیلومتر)، میرجاوه - زاهدان (92 کیلومتر)، سربندر - بندرمعشور (12 کیلومتر)، بندر ترکمن - گرگان (36 کیلومتر)، کاشان - یزد (377 کیلومتر) که در دست ساختمان است، طول راههای آسفالت شده 2514 کیلومتر، راههای شنی 14343 کیلومتر و راههای خاکی 11314 کیلومتر است، بعلاوه حدود 1790 کیلومتر در دست اقدام برای آسفالت میباشد، از لحاظ ارتباط هوائی فرودگاههائی در ایران ساخته شده است که مهمترین آنها فرودگاه مهرآباد تهران و فرودگاه آبادان میباشد، بنادر صادراتی ایران در جنوب، آبادان (نفت) و بندر خرمشهر و شاهپور است، تجارت با کشور شوروی از طریق بنادر دریای خزر (بندر انزلی و بندر ترکمن) انجام می گیرد،
هنر و معماری: ریشه های هنر ایران را باید در ادوار پیش از تاریخ این کشور جستجو کرد، از اواسطقرن 19 میلادی دانشوران و هنرشناسانی در باز یافتن و طبقه بندی این ریشه ها پرداخته اند و هنوز دانشوران و هنرشناسانی به این کار سرگرمند، از آغاز تاریخ ایران بر اثر مهاجرت اقوام متعدد و فتوحات جهانگشایان ایرانی و فرمانروائی متناوب بیگانگان شیوه های گوناگون هنری وارد این سرزمین شده است، این شیوه ها همواره با سنت های دیرین بومی درآمیخته اما تا پایان عهد صفویه (1135 هجری قمری) هیچگاه از اصالت آنها نکاسته است، بعکس هنرهای حاضر ایران از این پیوندها نیرو گرفته و بی آنکه خصیصۀ خود را ببازد گسترش و تکامل پذیرفته است، در عصر شاهان هخامنشی (550- 330 قبل از میلاد) بابلیان، لیدیائیان، مصریان و اقوام دیگری که مقهور کوروش بزرگ و جانشینان وی شده بودند در ایجاد فرهنگ هنری که بر پایۀ بزرگداشت شاهان استوار بود ایرانیان را یاری کردند، با آنکه تأثیر سبک های معماری یونان و مصر وآشور در آثار تخت جمشید آسان به چشم می خورد اما شیوۀ خاص معماری ایرانی نیز دراین آثار بارز می باشد،
ستونهای تخت جمشید از ستونهای یونانی نازکترند و شیارهای روی آنها باریکتر و بهم نزدیکتر، پایه های بلند و اغلب ناقوسی شکل دارند، سرستونها هر یک بشکل نیم تنه دو نره گاو است که پشت به پشت هم داده اند و گلهای دوازده پرساده ای حاشیه وار آنها را زینت بخشیده است، پیکره های سنگی کاخها گویا و ساده اند و در تراشیدن آنها واقعپردازی و اندیشه های حماسی با ظرافت و نظمی شگفت بهم تلفیق شده اند، از این قبیل اند نقشهای برجستۀ خراج گزاران و سربازان و بردگان و جانوران و گیاهان که در کنار پلکان های تالار بزرگ کاخ خشایارشاه بر دیوار حجاری شده اند،
اشیاء و پیکره های کوچک فلزی بویژه زیورهای طلا و نقره که از خاک برون آمده نشانۀ رونق هنر فلزکاری در اعصار قدیم است، پس از حملۀ اسکندر تا پنج قرن آثاری پدید آمد که معدودی از آنها بجا مانده و تأثیر شدید هنرهای ولایتی یونان و مایه های رومی در آنها نمودار است، در عهد ساسانیان (226- 640 میلادی) هنرهای بومی دوباره جان گرفت، بقایای کاخ های تیسفون و فیروز آباد نمودار بناهای عظیمی است که از آجر و سنگ ساخته شده بوده و گچ بری های سنگین تالارهای آنها را زینت میداده است، ساختن گنبدهای عظیم بر اطاق های مربع تا آن زمان ممکن نبود، معماران عهد ساسانی با ابداع طرق جدید (ازقبیل طاق های ضربی) این مشکل را حل کردند و تحول مهمی در کار معماری پدید آوردند، در نقش های برجسته ای که پیکرتراشان این عهد بر صخره های نقش رستم و طاق بستان بجا گذاشته اند شیوۀ مستقل بچشم میخورد، در این عهد برجسته کاری بر ظروف طلا و نقره رواج یافت، صحنه های شکار، تصاویر جانوران و نیز نقش سیمرغ بر ظروف عهد ساسانی فراوان بود، نقش هائی از این قبیل بر پارچه های لطیف ابریشمین نیز می نهادند، پس از حملۀ اعراب هنر و فرهنگ ایران بتدریج با هنر و فرهنگ دیگر کشورهای اسلامی در آمیخت و به شکل تازه ای جلوه گر شد، از نخستین هنرهای اسلامی در ایران نمونه های معدودی بجا مانده است، مهمترین این آثار سفال های ظریفی است که با نقوش جانوران و تصاویر دور از طبیعت آدمیان گاه به شکل برجسته زینت یافته است، هنر کتابسازی و خطنویسی در کشورهای اسلامی پیش از عهد عباسیان آغاز شده بود و خوشنویسان ایرانی در این کار سهمی بزرگ داشتند، در قرن یازدهم و دوازدهم میلادی تماس با کشور چین هنرهای ایران را شکفته تر ساخت، ظرافت طرح و کار سفال های معروف ری و پارچه های ایرانی افزایش یافت، معماران با استفاده از سنت های قدیم شاهکارهای عظیم پدید آوردند، مقرنس کاری، گچبری و کتیبه سازی رو به تکامل نهاد، مسجد جامعاصفهان که بیشتر آن در این دوره ساخته شده از شاهکارهای معماری جهان بشمار میرود، هجوم مغول و ویرانی شهرهای ایران آسیبی به هنرهای ایران وارد نساخت و به طور کلی روابط ایران و چین بسط یافت، برخی از صنعتگران چینی به ایران آمدند و سنت های هنری آن را با خود آوردند، بکار بردن مایه های هنر چینی مانند ققنس، نیلوفر، کلید و طرح های پیچ درپیچ هندسی در سفالگری و تزیین بناها رواج یافت، هلاکو و جانشینانش در ترویج هنر مصور ساختن کتاب کوشش بسیار کردند و نقاشان ایرانی رابا نقاشی خود که درآن زمان تکامل یافته بود آشنا ساختند، در دوران ایلخانان مغول هنر مینیاتور کلاسیک ایران پدید آمد و بیشتر برای مصور کردن کتابهائی مانندشاهنامه و خسرووشیرین و جز اینها بکار رفت، در عهد صفوی بخصوص در دوران سلطنت شاه عباس اول هنر معماری ایران بیش از پیش توسعه یافت، اصفهان مرکز اصلی هنرهای ایران شد، معماری بعد از اسلام باوج خود رسیده بود، مسجد شیخ لطف اﷲ و عمارت عالی قاپو و بناهای مهم دیگر بوجود آمد، میرعماد و علیرضا عباسی در کار خوشنویسی پیشرفتهای تازه کردند، رضا عباسی در کار مینیاتورسازی شیوه ای تازه پدید آورد، اما پس از این دوره انحطاط هنر ایران تقریباً در همه رشته ها آغاز شد، در زمان ناصرالدین شاه کمال الملک که بیاری امیرکبیر در فرانسه و ایتالیا نقاشی آموخته بود طبیعت سازی با رنگ وروغن را با اسلوب صحیح در ایران پایه گذاری کرد و پس از چندی مدرسه صنایع مستظرفه را بوجود آورد، وی شاگردانی تربیت کرده که برخی از آنان کاری را که او پایه گذاشت هنوز دنبال می کنند، در اوایل سلطنت رضاشاه برای احیای هنرهای ملی ایران کوششهائی شد،
مؤسسۀ قالی ایران بوجود آمد، مسابقه های هنری برپا شد، به برخی از استادان مینیاتورسازی، خاتم سازی، قلمزنی، منبت کاری و زری بافی که هر یک در شهری سرگرم ساختن کارهای بازاری بودند تأمین مالی داده شد تاتوانائی خود را برای احیای هنرهای اصیل ملی بکار بندند، چند تن از این استادان در این راه کوشش های صادقانه کرده اند و ضمن پیروی از شیوه های عهد صفویه آثاری بوجود آورده اند که برخی از آنها در نمایشگاههای بین المللی به تماشا گذاشته شد، رجوع به دایرهالمعارف فارسی و فرهنگ فارسی معین و مجلۀ ایرانشهر و تاریخ ایران باستان و مزدیسنا ومقالۀ چرزیگاوسکی در شمارۀ چهارم و شمارۀ پنجم سال چهارم مجلۀ یغما و ایران در زمان ساسانیان و فرهنگ ایران باستان و تاریخ ادبیات براون و امثال و حکم دهخدا ج 3 صص 1536- 1706 و تاریخ مغول عباس اقبال و طبقات سلاطین اسلام صص 228- 232 و حاشیۀ برهان چ معین در ذیل کلمه ایران شود،
ایران پیش از اسلام: در ادوار تاریخی قسمت اعظم ایران را آریائیها یا آریاها اشغال کرده بودند و چنانکه گفته شد نام ایران از همین قوم گرفته شده است، علاوه بر آریائیها، قبایل متعدد غیرآریائی نیز در ایران سکنی داشته اند، مثلاً جغرافیدانان یونانی از مردمی بنام آناریاکای (غیر آریائی) نام برده اند که ساکن سرزمین ماد بودند، و احتمالا تاپورها، آماردها، کاسپینها، و مخصوصاً کادوسیها یا گلاها (ساکن گیلان) از این مردم غیرآریائی بودند، در سلسله کوههای زاگرس نیز گروههای غیرآریائی مانند گوتیها، لولوبیائیها، کوسائیها، و عیلامیها (در عیلام) سکونت داشتند و این طوائف سرانجام مقیم هند و اروپا شدند، از جمله ی آریائیها مادها در شمال غربی ایران (سرزمین ماد)، پارسیها در قسمت جنوبی (کما بیش مطابق فارس)، و پارتیها در خراسان سکنی داشتند، نام مادها اول بار در 836 قبل از میلاد در تاریخ می آید، واین قوم در اوائل قرن هفتم قبل از میلاد اولین دولت ایرانی را تأسیس نمودند، از پادشاهان بزرگ این سلسله هوخشتره (کواکسارس) بود و او با دولت بابل متحداً دولت آشور را مقهور و مملکت آشور را بین خود تقسیم کردند وقدرت دولت ماد نه فقط بر ایران بلکه بر ارمنستان غربی و کیدوکیه بسط یافت، دولت ماد در 550 قبل از میلاد بدست کورش بزرگ منقرض شد و سلطنت ایران به پارسیان منتقل گردید، در زمان داریوش بزرگ امپراطوری هخامنشی بمنتهای خود رسید، و از هند و پامیر تا دریای آدریاتیک واز دریای عمان تا کوههای قفقاز و دریای خزر و ماوراء سیحون منبسط بود، جنگهای ایران و یونان در زمان اوآغاز گردید، دولت هخامنشی سرانجام در 330 قبل از میلاد بدست اسکندر مقدونی منقرض شد، تخت جمشید به آتش بسوخت، داریوش سوم بقتل رسید و ایران جزئی از امپراطوری مقدونی گردید، پس از مرگ اسکندر (323 ق، م)، ممالک مفتوحۀ او بین جانشینانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیائی او که ایران هستۀ آن بود، به سلوکوس اول رسید و ایران تحت حکومت سلوکیان درآمد و این سلسله از سال 312 تا 64 قبل از میلاد در ایران سلطنت کردند، و در این دوره تمدن یونانی در ایران نفوذ نمود، سلطنت سلسلۀ سلوکی را در ایران قوم آریائی پارت منقرض کرد، و از 250 قبل از میلاد تا 226 میلادی سلسلۀ اشکانیان در قسمتهائی از ایران و سرزمینهای مجاور آن سلطنت کردند و امپراطوری اشکانی در دورۀ عظمت آن از رود فرات تا هندوکش و حدودپنجاب و از دریای عمان و خلیج فارس تا رود جیحون و دریای خزر و کوههای قفقاز انبساط یافت، در عهد اشکانی جنگهای ایران و روم آغاز گردید، سلسلۀ اشکانی در اثر اختلافات داخلی ضعیف شد و سرانجام بدست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید، و وی سلسلۀ پارسی ساسانیان را تأسیس نمود که تا 652 میلادی در ایران سلطنت کردند، ساسانیان حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی تأسیس کردند، جنگهای روم و ایران در دورۀ ساسانی ادامه یافت، امپراطوری پهناور ساسانی که زمانی از رود سند تا دریای سرخ ممتد بود، سرانجام بر اثر مشکلات خارجی و گرفتاریهای داخلی ضعیف شد، و آخرین پادشاه این سلسله یزدگرد سوم مواجه با حملۀ اعراب گردید، در جنگهای قادسیه (13 هجری قمری)، مداین، جلولاء و نهاوند (21هجری قمری) ایرانیان مغلوب شدند و دولت ساسانی منقرض شد،
تمدن ایران پیش از اسلام: فرهنگ عصر حجر قدیم ایران بوسیلۀ کاوشهای سال 1318 هجری شمسی (1939 میلادی) هیئت اعزامی دانشگاه پنسیلوانیا در نزدیکی کرمانشاه و کنار دریای خزر شناخته شد، آثار انتقال به زندگی ده نشینی همراه با ساختن ظروف سفالی و کشاورزی در باکون و در غاری در مشرق شوش بدست آمده، رفته رفته با پیشرفت کشاورزی و اهلی کردن حیوانات، دهکده های فراوان پیدا شد، و در منطقۀ فرهنگی مشخصی در این سرزمین ظاهر گردید، یکی در شمال شرقی (سیلک، ری، حصار، آنو) و دیگری در مغرب و جنوب غربی (گیان شوش، باکون)، مشخص فرهنگ شمال شرقی سفالهای سرخ رنگ و مشخص فرهنگ غربی و جنوب غربی سفالهای زردرنگ است، که هر دو هنرمندانه با اشکال هندسی نقاشی شده است، این دو فرهنگ در الواح خود، از لوازم زندگی شهر نشینی برخوردار بوده اند (چرخ و کورۀ کوزه گری، آلات و ظروف ریختگی یا مسی چکشی) و تشریفات خاصی برای مردگان داشتند، و مجسمه های سفالی انسان و حیوان از آن زمان بدست آمده است، در اوایل هزارۀ چهارم قبل از میلاد فرهنگهای جدیدی جانشین فرهنگ کهن شد، دو فرهنگ متوالی همراه با ظرف های سفالی بی نقش در شمال غربی روی کار آمده که در حدود 2000 سال قبل از میلاد از میان رفت، در خوزستان نیز آثاری بدست آمده که با فرهنگ باستانی عراق ارتباط دارد، نوع تازه ای از سفال منقش نمایندۀ فرهنگ غربی از آن ببعد ایران است (گیان شوش و تل شغال نزدیک تخت جمشید)، از آن زمان تا آغاز تسلط سلسلۀ هخامنشی، عیلام (شوش) ایالت متمدن و خط و نوشته دار ایران است و از لحاظ فرهنگ شبیه سومر و بابل بود و در هزارۀ دوم قبل از میلاد دو فرهنگ بر مغرب ایران، میان کرمانشاه و شوش، سایه گسترد، که مشخص اولی تابوتهای سنگی دردار و ظرفهای منقش شده و مشخص دومی کوزه های دو دسته ای تصویردار بود، باستثنای قبرستانی از عصر آهن در سیلک و ظروف خوش نقش آن، که حاکی از ارتباط آنها با قفقاز و فریگیا است، آثار باستانی شناخته شدۀ اوائل هزارۀ اول قبل از میلاد همه منحصراً از مغرب است، آخرین مهاجرنشین در گیان تا پس از 1000 قبل از میلاد دایر بود، در این زمان هنر ریخته گری جالب توجهی (مجسمۀ حیوانات) در لرستان و آذربایجان جنوبی ترقی فراوان کرد،
ایران بعد از اسلام: تاریخ ایران بعد از اسلام از واقعۀ نهاوند در حدود سنۀ 21یا 22 هجری قمری آغاز میشود، در این نبرد که دنبالۀ جنگ قادسیه و جنگ مداین و جنگ جلولاء بود، یزدگرد پادشاه سلسلۀ ساسانی از هرگونه مقاومت و مدافعۀ منظم مأیوس گردید و ناچار بداخل کشور عقب نشینی کرد و سرانجام به مرو رفت و در آنجا کشته شد، از آن پس اعراب به فتح بلاد ایران و بسط اسلام در اطراف اهتمام کردند و تقریباً بیست سال طول کشید تا تمام بلاد ایران به استثنای کابل و مکران بدست مسلمانان افتاد، خصوصاً درخراسان و سیستان که از مراکز و ساخلوهای دستگاه خلافت دور بود، تجدید لشکرکشی همواره لازم میشد چنانکه درعهد معاویه که عبداﷲبن عامر بار دیگر والی بصره شده بود عبدالرحمان بن سمره را به امارت سیستان فرستاد ونیز نایب خود قیس بن هیثم را به فتح خراسان و تسخیر هرات و بلخ روانه نمود و چون امارت بصره به زیادبن ابیه رسید مرو پایگاه لشکر عرب گشت و نزدیک 5000 خانوار از مسلمین در خراسان سکونت جستند و این کوچ کردن وضع عرب را در خراسان مستحکم نمود، از آن پس حجاج بن یوسف به خراسان لشکرکشی های متعدد و خونین کرد، نکته ای که باید بدان اشاره کرد آن است که گرویدن عامۀ اهل یک ولایت بدین اسلام نظیرآنچه در باب قزوین روایت کرده اند، بندرت اتفاق افتاده است، و با آنکه در بلاد جنوبی و غربی ایران از همان آغاز فتوح بعضی عناصر بومی اسلام آوردند لیکن بعضی بلاد خاصه بلاد فارس و جبال و گیلان و دیلم تا یک چند همچنان از قبول استیلای عرب خودداری نمودند و در بعضی دیگر نیز که عرب بفتح آنها نائل شدند خاصه در آذربایجان و فارس قسمتی از مردم آیین اسلام را نپذیرفته با قبول جزیه و خراج اهل ذمه شدند و بر آیین سابق خویش همچنان باقی ماندند، معذلک بسبب فشار و تحقیر و آزار، عده ای از مجوس فارس به سیستان و مکران رفته از آنجا به مهاجرت راه هند را پیش گرفتند، بلادی که مفتوح میشد اراضی آنها بتملک مسلمین درمی آمد و مهاجرت و سکونت اعراب در این بلاد سبب تأمین استیلای عرب و موجب نشر و توسعه و ترویج اسلام در آن بلاد میشد، البته مزایایی که در دارالسلام مسلمین نسبت به سایر اهل کتاب میداشتند باضافۀ اهتمام و مجاهده ای که آنها در نشر و تبلیغ اسلام می ورزیدند سبب شده که اندک اندک آن عده ای هم از اهل ولایات و قرای ایران که اسلام نیاورده بودند به دیانت اسلام درآیند و بعد از مدتی تقریباً اکثریت عمده مردم ایران به دیانت اسلام درآمدند و میراث تمدن و فرهنگ ایران که از عهدساسانیان باقی مانده بود رنگ اسلامی گرفت هر چند جوهر مستقل آن همچنان ایرانی باقی ماند،
مقدمات جدائی از عرب: پیدایش اختلافات داخلی در بین مسلمین پس از قتل عثمان و مخصوصاً انتشار عقاید خوارج و شیعه در بین بعضی از موالی، ایرانیان را نیز وارد معرکۀ اختلافات سایر مسلمین کرد و غالباً جهت اظهار نفرت و بغض خویش در مقابل مظالم اعراب و بنی امیه مذهب تشیع که قویترین جریان منظم بر ضد بنی امیه بوده با احساسات ایرانیان مناسبت و موافقت تمام داشت و آنان این مذهب را تکیه گاه خویش کردند، نهضت توابین و قیام مختار و خروج زیدبن علی و یحیی بن زید را رنگی خاص بخشیدند چنانکه در بعضی از منازعات خوارج نیز که در آن اوقات هدف مبارزه با بنی امیه و سیاست آنها بود، ایرانیها دست اندرکار بودند و چون سیاست بنی امیه مبتنی بر سیادت عرب و تحقیر موالی بود از دوام حکومت آنها ناراحت شده همواره مترصد اقدام به مخالفت با آنها بودند، چنانکه نه فقط با مختار و ابراهیم بن مالک بر ضد عبدالملک بن مروان قیام کردند بلکه به اتفاق عبدالرحمان بن اشعث نیز بر خلاف حجاج همداستان شدند علی الخصوص که خلفای بنی امیه (تقریباً باستثنای عمربن عبدالعزیز) در امر جزیه و خراج خشونت و شدتی تمام بخرج میدادند و حتی نظارت در این امر دیوان خراج را نیز که تا عهد حجاج بدست کاتبان ایرانی و بزبان و بخط ایرانی بود بعربی تحویل نمودند، و بدین گونه سخت گیری در امر خراج و خشونت و تحقیر در معامله با موالی و شدت تبلیغات خوارج وشیعه در اواخر عهد بنی امیه سبب شد که عرب های مقیم خراسان مورد نفرت و عداوت ایرانیان واقع شوند و با وجود پایگاه و مرکزی بالنسبه قوی که در مرو میداشتند بسبب ظهور و بروز تعصب دیرین قبیلۀ یمانی و مضری در بین خودشان نتوانستند در مقابل اقدامات راوندیه و هاشمیه و دعاه بنی عباس مقاومت بنمایند، و چون بسبب احتیاط و نظارت و مراقبت مستمر و دقیق خلفا در مورد عراق که از قدیم مرکز مخالفین بنی امیه میبود برای نشر دعوت جدید عباسیان هیچ محلی از خراسان که از مرکز خلافت دور و نظارت در آن مشکل می بود بهتر و مناسب تر نمی نمود، نهضت جدید ضد بنی امیه به کمک سیاه جامگان در آن ولایت به ثمر رسید، و بدین گونه ایرانی ها شکست قادسیه را در زاب جبران نموده و خلافت بنی امیه را ساقط کردند، و خلافت عباسی را در عراق بر روی ویرانه های خلافت امویان و تقریباً در جای امپراطوری ساسانی بنا نمودند، کمترین تأثیر این واقعه آن شد که وضع ایرانیان را در عهد اسلام یکباره بکلی عوض کرد، قومی را که تا چندی قبل تابع و خراج گزار و معرض نفرت و اهانت عرب بود جانشین عالی ترین مقامات
لغت نامه دهخدا
یا شیرعلی خان لودی، مؤلف کتاب مرآهالخیال به سال 1102 هجری قمری که تذکرۀ شعراست به اضافۀ مضامینی در بارۀ فنون ادبی و تصوف و موسیقی و جغرافیا و عجایب جهان و جز آن، وی نثری مصنوع و متکلفانه دارد، (از یادداشت مؤلف) (از مقدمه و خاتمۀمرآت الخیال) (از احوال و اشعار رودکی ج 3 ص 828)
از سرداران سلاطین غور که در کالپور حکومت کرد، (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 419)، چهاردهمین از حکام بنگاله پس از سال 659 هجری قمری (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش صحنه شهرستان کرمانشاه، سکنۀ آن 360تن، آب آن از چشمه و رود خانه جامیشان، بنای امامزادۀ آن قدیم است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش حومه شهرستان تربت حیدریه، سکنۀ آن 900 تن، آب آن از قنات، صنایع دستی آنجا کرباس بافی، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از بخش صفی آبادشهرستان سبزوار، سکنۀ آن 671 تن، آب آن از قنات، راه آن اتومبیلرو، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جمع واژۀ زایر به فارسی:
عطای تو بر زایران شیفته است
سخای تو بر شاعران مفتتن.
فرخی.
مالی بزایران و شاعران بخشید. (تاریخ بیهقی ص 422)
لغت نامه دهخدا
خان خانان، لقب ملوک قره ختای، و ’جاموقا’ دشمن چنگیزخان را نیز به این لقب ملقب کرده اند، (از اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جمع واژۀ فارسی غایب:
وگر کس نیارد نظر سوی خورد
تو نیز انده غایبان درنورد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
سلطان (1326- 1359 میلادی) عثمانی (1288- 1359 میلادی، 687 - 761 هجری قمری)، پسر وجانشین امیرعثمان اول، آندرونیکوس سوم امپراطور بیزانس را شکست داد و قسمتهای زیادی از آسیای صغیر از جمله نیقیه را گرفت و در 1345 میلادی عثمانیها به یاری امپراطور یوحنای ششم به اروپا رفتند (اولین ورود آنان به اروپا) و اورخان دختر یوحنا را، نامش تئودورا، بزنی گرفت، اورخان دوبار دیگر برای یاری به یوحنا از داردانل عبور کرد، پس از مرگش مملکتی سازمان یافته برای پسرش مراد اول باقی گذاشت، (دایرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
خان و فرمانروای ایل، لقب سلاطین مغول است، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم)، عنوان سلاطین مغول ایران، ج، ایلخانان، (فرهنگ فارسی معین)، نامی که مغولان به شاهان خود میدادند، (حاشیۀ برهان چ معین) : بعد از ایشان یرلیغ ایلخان بزرگ ارغون خان به امضاء آن احکام پیوست، (تاریخ غازان ص 224)
لغت نامه دهخدا
نام ممدوح بندگی شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی، (شرفنامه) (آنندراج) (مؤید الفضلاء) :
تا گردنان روی زمین منزجرشدند
گردن نهاده بر خط فرمان ایلخان،
سعدی،
خط مسلسل شیرین که گر نیارم گفت
بخط صاحب دیوان ایلخان ماند،
سعدی،
بصدر صاحب دیوان ایلخان نالم
که در ریاست او جور نیست بر مسکین،
سعدی،
بهر کسی نتوان گفت حال و قصۀ خویش
مگر به صاحب دیوان ایلخان گویم،
سعدی، آواز، (منتهی الارب) (آنندراج)، ماسمعت له ایلمه، (ناظم الاطباء)، درد، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بلغت رومی حنا را گویند و آن برگ درختی باشد که بکوبند و خمیر کنند و بر دست و پابندند، (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم)، حنا، (الفاظ الادویه)، رجوع به حنا شود، دستمال، رومال، بقچه، سفره، مئزر، فلزر یا رکویی بود که خوردنی در آن بندند، (حاشیۀ فرهنگ اسدی چ اقبال ص 171) :
تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری
روشن کن ازایرا که من ایزار ندارم،
سنائی،
آخر سوراخی بر کنار دریا کردم و همه روز می نشستم تا روزی کشتی دیدم ایزار بر سر چوبی کردم و بجنبانیدم تا کشتی آنجا آمد، (مجمل التواریخ و القصص)، شیخ او را گفت ایزاری بر زبر این قرص ها انداز و چندان که میخواهی بیرون ایزار برمگیر، (تذکره الاولیاء عطار)،
پیشک آفتاب و بارانیست
بقچه دانست و جامه و ایزار،
نظام قاری (دیوان چ استانبول ص 34)،
، هر چیز که بر کمر بسته و ساقها را بدان بپوشانند مانند لنگ و لنگی، چادر:
سبلت چو کن مرغ کن و کفت برآور
بنمای بسلطان کمر ساده و ایزار،
حقیقی صوفی،
ایزاری درمیان بسته بود و گوشۀ ایزار از پشت فروزده بود، (تفسیر ابوالفتوح)، رجوع به ازار شود، ایزار، ایزاره، ازاره، هزاره، قسمی از دیوار که با آجریا سنگ یا جز آن برآرند از زمین تا کف طاقچۀ زیرین، (یادداشت بخط مؤلف)، مخفف ایزاره و ازارۀ خانه را گویند و آن دیوار مقداری باشد از زمین خانه تا کنار طاقچۀ مرتبۀ پائین که هنگام نشستن پشت بر آن گذارند، (حاشیۀ چهار مقالۀ نظامی چ معین چ زوار ص 34)، چون مأمون به بیت العروس آمد خانه ای دید مجصص و منقش ایزار چینی زده خرم تر از مشرق در وقت دمیدن صبح، (چهار مقاله ایضاً)، رجوع به ازار و ایزاره شود
لغت نامه دهخدا
در اوستا ’ایریامن’ که بطبقۀ پیشوایان دینی و روحانیان اطلاق میشد، این کلمه در ادبیات پهلوی ’ائرمان’، در شاهنامه سه بار ایرمان به معنی مهمان آمده، بدیهی است که این واژه در فارسی معنی اصلی خود را از دست داده و تحول بسیار پیدا کرده است، در سانسکریت و اوستا ’اری یامن’ بمعنی یار و دوست و نیز نام یکی از خدایان وداست، (از حاشیۀ برهان چ معین)، پیشوا، موبد:
چو مؤبد بدید اندر آمد بدر
ابا او یکی ایرمان دگر،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2147)،
زنان کدخدایان و کودک همان
پرستار و مزدور با ایرمان،
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2140)
لغت نامه دهخدا
ارمنی یروان، جمعیت آن در حدود 385000 تن است، کرسی جمهوری شوروی سوسیالیستی ارمنستان، بر رود زانگا، واقعدر میان باغهای میوه و کوهها، بسبب صنایع ماشین سازی و نساجی و شیمیایی از سال 1926م، ببعد جمعیت آن چهار برابر شده است، این شهر در حدود 661 میلادی بنا شده و قرنها بین ایران و عثمانی دست بدست میشده است، شاه عباس اول آنرا از عثمانیها گرفت (1013 هجری قمری)، در جنگهای ایران و روس در زمان فتحعلی شاه به دست روسها افتاد، در 1218 هجری قمری بموجب عهدنامۀ ترکمنچای به روسیه واگذار شد، در آنجا مسجدی زیبا و چند کاخ از آثار ایرانیان وجود دارد، (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
خانه چهارم نرد، اصطلاحی در بازی نرد، خانه چهارم از نرد در زیر خانه افشار
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است از دهستان طبس مسینا بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 4 هزارگزی شمال درمیان بر سر راه مالرو عمومی درمیان، دردامنه واقع است. ناحیه ای است دارای آب و هوای معتدل و 97 تن سکنه، آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و شلغم و شغل مردمش زراعت و مالداری وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، به مجاز مرد نابغۀ داهیه را گویند: ما فلان الا باقعه من البواقع، و او را از جهت دنیادیدگی و جستجوی بسیار در بلاد و معرفت بنواحی عالم بدین صفت خوانده اند. (از تاج العروس). مرد زیرک و تیزهوش که کسی او رافریفتن نتواند. (ناظم الاطباء) (آنندراج). حذرکننده.زیرک. (مهذب الاسماء) : و کان (الناصر لدین اﷲ) باقعه زمانه. (ابن الطقطقی ص 236 س 17). مرد ذکی و عارف که چیزی ازو فوت نشود. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)،
{{اسم}} پرندۀ محتاط و زیرکی که چپ و راست خود را هنگام آب خوردن بپاید که مبادا کسی بر او حیلتی اندیشد و شکارش کند و بهمین جهت معمولاً از بقعه آب میخورد و آن گودالی است که آب در آن جمع شده باشد. (از تاج العروس). پرنده ای که از آبشخورهای دورافتاده و گود آب آشامد از بیم آنکه مبادا شکار شود. (از اقرب الموارد). مرغ برحذر که از ترس آنکه شکار گردد بر آبشخور فرود نیاید و از کولابها آب خورد. (ناظم الاطباء) (آنندراج)، داهیه که به انسان رسد. (از تاج العروس). سختی. بدبختی. بدی. (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، بواقع. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یکی از خانان و امرای هندی کشمیر که در سال 967-971 حکومت کشمیر داشته است، رجوع به مآثر رحیمی چ کلکته صص 250- 321 شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
سالار ملی، یکی از دو مدافع معروف تبریز (مدافع دیگر ستارخان است). قزوینی گوید: در مدت یازده ماه تمام از 23 جمادی الاولی 1326 تا اواسط ربیع الثانیۀ 1327 ه.ق. در مقابل قشون عظیم دولتی که بحکم محمدعلی شاه تبریز را محاصره کرده بودند، در این مدت یازده ماهه ستارخان سردار ملی و همین باقرخان سالار ملی به همراهی اکثریت مردم شجاع از جان گذشتۀ تبریز بانضمام عده کثیری از مجاهدین گرجی و ارامنه و قفقازی که از اطراف به مدد اهل تبریز روی آورده بودند شهر را مردانه دفاع نموده و با مقاومت شدید عدیم النظیر که چشم عالمی را فی الواقع خیره نموده بود حملات قشون دولتی را تقریباً در تمام مدت این یازده ماه که در اغلب روزها تجدید میشد رد کرده و حمله کنندگان را تا اردوی شان عقب میراندند و هر روز جمع کثیری از طرفین مقتول و مجروح می شدند تا بالاخره ملّیّون فاتح آمدند و قشون دولتی از اطراف تبریز برخاستند و بدین طریق اهالی تبریز در تحت سرکردگی ستارخان و باقرخان مشروطه را که بکلی در شرف زوال بود و در جمیع نقاط ایران شعلۀ آن خاموش شده بود از دست استبداد محمدعلی میرزا و سرداران خونخوار و یغماگر او مثل شجاع نظام و رحیم خان چلبیانلو و حاج صمدخان شجاع الدوله و امثال ایشان بالاخره نجات دادند. پس از ختم غائله تبریز و انتقال ستارخان و باقرخان به طهران در واقعۀ مهاجرت ملیون از تهران به کرمانشاهان و از آنجا بقصر شیرین در اوایل جنگ عمومی اول، باقرخان با جمعی از همراهان خود نیز جزو آن مهاجرین بودند. در مراجعت ثانوی عده مهاجرین بکرمانشاهان از جمله ایشان باقرخان بود. باقرخان با کسانش در دهی در ولایت کرمانشاهان منزل کرده بودند و شبی محض گذرانیدن وقت مجلس قماری با رفقا بر پا کرده بودندو بدون احتیاط پولها را در برد و باخت آشکارا به یکدیگر رد وبدل می کردند و صاحب منزل که یکی از رؤسای اکراد بوده این اعمال را می پاییده و ملتفت پول دار بودن آنها شده در اثناء شب وقتی که باقرخان و همراهان غرق خواب بوده اند کردها بطمع لیره و اموال ایشان جمیع ایشان را سربریده اجساد ایشان را در گودالی دفن و مخفی کرده بوده اند. و این واقعه در شهور سنۀ هزار وسیصد وسی و پنج قمری و بظن قوی در نیمۀ دوم سال مذکور مطابق شهور هزار و نهصد و هفده میلادی روی داده بوده است. بخواهش این جانب آقای عباس اقبال مدیر مجله یادگار مکتوبی بآقای سرتیپ هاشمی داماد مرحوم باقرخان نوشته و از تاریخ قتل آن مرحوم و کیفیت آن و محل آن سوءالاتی نموده بودند و اینک مکتوب ذیل را که آقای سرتیپ هاشمی در جواب مکتوب آقای اقبال مرقوم فرموده اند عیناً و بدون تصرف ذیلا نقل میکنیم (تاریخ وصول این جواب به دست مرحوم قزوینی 23 اسفند 1326 بوده است) : ’مرحوم باقرخان سالار ملی در تاریخ ششم محرم 1334 هجری قمری با سایر مهاجرین از تهران خارج، از طریق قم، کاشان، اصفهان، بروجرد و کرمانشاه بخاک عراق رفته در بین همدان و کرمانشاهان نیز با روسها مصالحه نموده پس از عقب نشینی ترکها و آلمانها از عراق و تصرف آنها از طرف انگلیس ها عده ای از مهاجرین بطرف داخله ترکیه و اسلامبول رفته وعده ای دیگر به ایران مراجعت کردند، در همان موقع چون سالار ملی از رفتن بداخلۀ ترکیه و پناهنده شدن بترکها امتناع ورزید، روسها هم همه جا در خط کرمانشاه بودند او از مراجعت به ایران و تسلیم شدن مثل سایر مهاجرین بروسها نیز خودداری و اظهارنمود که چون این عمل برای او ننگ است تا رفتن روسهااز خط کرمانشاه و آزاد شدن راه تهران، در حدود کرمانشاه بسر خواهد برد، این است که با هیجده نفر از مجاهدین و کسان خود در نزدیک مرز قصر (شیرین) در قلعه و خانه شیخ وهاب و محمد امین کرد طالبانی متوقف میگردد. محمد امین مزبور که از اشرار معروف و از اشخاص ابن الوقت بوده گاه با ترک و گاه با انگلیس و گاه با روس علیه آن دیگری می ساختند، در یکی از شبها موقعیکه سالار ملی و کسان او در خواب بوده اند باعده ای از اتباع خود که محرمانه قبلا با آنها تبانی کرده بوده بواسطۀ فطرت پست و طمع اسب و اسلحه غفلهً در حین خواب سالار و کلیه همراهان او را مقتول و اجساد آنها را در گودالی مدفون و مخفی کرده اسب و اسلحۀ آنها را تصرف می نمایند، پس از چندی دیگر انگلیسی ها از این موضوع مطلع می شوند، محمد امین را اغفال و دستگیر و در زیر شکنجه او را مجبور باظهار حقیقت و جزئیات امر نموده اجساد را بیرون آورده پس از معاینه و عکس برداری با علامت مخصوص در همانجا دفن میکنند و محمدامین و مرتکبین را اعدام و قلعه را نیز ویران می نمایند، چون یادداشت ها در این مورد در دسترس نمیباشد تاریخ مقتول شدن آن مرحوم را نتوانست ذکر نماید، با مراجعه به تاریخ اشغال بغداد و مراجعت مهاجرین از خاک عراق که مقتول شدن مرحوم سالار ملی پس از مدت کمی از مهاجرت بوده تقریباً معلوم خواهد شد. تصور میرود بین سالهای 1295- 1296 هجری قمری باشد. (از وفیات معاصرین قزوینی مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 1 و 2). مرحوم کسروی پایان کار سالار ملی را چنین مینگارد: باقرخان سالار ملی پس از ستارخان در میان سرداران آزادیخواهی دوم کس او شمرده میشد. این مرد درس نخوانده بود و دانشی نداشت ولی در سایۀ غیرتمندی و مردانگی و دلیری بکارهایی برخاست که نامش همیشه در تاریخ خواهد بود. در نگهداری یازده ماهۀ تبریز کوی خیابان کار بسیاری انجام داده وخیابانیان همیشه سرفراز کوششهای جانبازانۀ گذشتگان خود خواهند بود، سردستۀ خیابان نیز شادروانان باقرخان و میرهاشم خان بودند. سالار در تهران میزیست و گوشه گیری مینمود، چون داستان کوچ (مهاجرت) پیش آمد درتهران ماندن نتوانسته و از دنبال کوچندگان خود را بآنان رسانید و در همه جا همگام میبود و چون دوباره عثمانیان به ایران آمدند و کوچندگان دسته دسته در پی آنان می آمدند، سالار هم با میرزا علیخان یاوراف و حسن آقا قفقازی که اینان هم از مجاهدان بنام آذربایجان میبودند و با چند تن دیگر که روی هم هفت تن میشدند در دیهی در نزدیکی قصرشیرین شب را فرود آمدند و چون گمان دیگری نمیبردند و بیم نمیداشتند، پس از شام لخت شده و خوابیدند و کردان چون لیره و پول بسیار نزد ایشان سراغ میداشتند نیمه شب بسرشان ریختند و همه را در رختخواب سربریدند. بدینسان یکی از سرکردگان آزادی از میان رفت. (تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان ص 670) ، بروایت ابن بری باقع در بیت اخطل بمعنی ظربان آمده است. (از تاج العروس). و رجوع به ظربان شود،
{{صفت}} سگ پیسه. (ناظم الاطباء) (آنندراج)، غراب باقع، زاغ پیسه و ابلق. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه، سکنه 115 تن، محصول آن غلات، بنشن، شغل اهالی زراعت و گله داری، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پسر یاربیک خان میش مست توپچی باشی. از امرای نادرشاه بود. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
برادر ترکان خاتون و سرکردۀ قشون خوارزمشاه در مصاف با چنگیزخان به سمرقند. (تاریخ مغول اقبال ص 31)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
نام دهی بزرگ بحوالی مرغزار آورد معروف به کوشک زرد از مرغزارهای فارس. (نزهه القلوب چ اروپا ص 134)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
قریه ای است درچهار فرسنگی سرخس. (انساب سمعانی ذیل بغاورزجان)
لغت نامه دهخدا
پسر گون خان پسر اغزخان پسر قراخان اولین خان مشرق است، در زمان پادشاهی خاندان سیمجور آنها بسرزمین کنونی کوچانده شدند، (ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 138)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ شُ دَ / دِ)
زائرخوان. آنکه مردم را بزیارت خود دعوت کند، مجازاً کنایت از آنکه زایران و قاصدان خود را چنان نوازش کند و گرامی دارد که کسان بزیارت او راغب شوند و قصد زیارت او کنند:
امیر دوست نوازو امیر خصم گداز
امیر شاعرخواه و امیر زائرخوان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(زُ)
دهی است جزء دهستان الموت بخش معلم کلایۀ شهرستان قزوین واقع در 15 هزارگزی خاور معلم کلایه و 58 هزارگزی راه عمومی. کوهستان و معتدل، دارای 761 تن سکنه. شیعه و زبان تاتی فارسی. آب آن از چشمه سار، محصول آنجا غلات، عدس، گاودانه، گردو و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و مکاری است. در زمستان نصف اهالی برای تأمین معاش به تنکابن میروند صنایع دستی گلیم و کرباس بافی است. قلعۀ معروف حسن صباح در شمال این قریه و سه درخت چنار کهن سال و مقبرۀ 18 تن از سادات صفویه در این ده است. راه آن مالرو صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تثنیۀ غار (در حال رفعی)، دهن و فرج، یا فرج و شکم، هر دو استخوان که چشم خانه است، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ترکی سروده بر نام شاهان مغول رئیس ایل خان قبیله، عنوان سلاطین مغول ایران، جمع ایلحانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
مهمان میهمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلخان
تصویر ایلخان
رییس ایل، خان قبیله، عنوان سلاطین مغول ایران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
مهمان، مهمان ناخوانده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
روحانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایرمان
تصویر ایرمان
وخشی
فرهنگ واژه فارسی سره