غاوش، خیار بزرگ تخمی که در پالیز برای تخم نگه دارند برای مثال زرد و درازتر شده از غاوشوی خام / نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربوزه (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
غاوش، خیار بزرگ تخمی که در پالیز برای تخم نگه دارند برای مِثال زرد و درازتر شده از غاوشوی خام / نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربوزه (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۹)
آن خیار که برای تخم نگاهدارند، (فرهنگ اسدی)، رجوع به غاوش شود: زرد و درازتر شده از غاوشوی خام (کذا) نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه، لبیبی، شنگ، پاشنگ، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، عاشقی که عشق او به درجۀ اعلی رسیده باشد، (برهان)، ظاهراً مصحف غاش باشد، خوشۀ انگور نارسیده، (برهان)
آن خیار که برای تخم نگاهدارند، (فرهنگ اسدی)، رجوع به غاوش شود: زرد و درازتر شده از غاوشوی خام (کذا) نه سبز چون خیار و نه شیرین چو خربزه، لبیبی، شنگ، پاشنگ، (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی)، عاشقی که عشق او به درجۀ اعلی رسیده باشد، (برهان)، ظاهراً مصحف غاش باشد، خوشۀ انگور نارسیده، (برهان)
غاووش. غاوشو. در فرهنگ اسدی آمده: آن خیارکه برای تخم بگذارند تا بزرگ شود. (فرهنگ اسدی). خیار بزرگی که برای تخم نگاهدارند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) : فالیزدولتت را چون وقت زرع باشد از پیکر مه و مهر آرد سپهر غاوش. شمس فخری (از انجمن آرا). پنداشت دشمن که به اندیشۀ محال تاند که آتشی بجهاند ز غاوشو. شمس فخری (از انجمن آرا). ، خوشۀ انگور رسیده که آن را نیز جهت تخم گذارند. (برهان)
غاووش. غاوشو. در فرهنگ اسدی آمده: آن خیارکه برای تخم بگذارند تا بزرگ شود. (فرهنگ اسدی). خیار بزرگی که برای تخم نگاهدارند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) : فالیزدولتت را چون وقت زرع باشد از پیکر مه و مهر آرد سپهر غاوش. شمس فخری (از انجمن آرا). پنداشت دشمن که به اندیشۀ محال تاند که آتشی بجهاند ز غاوشو. شمس فخری (از انجمن آرا). ، خوشۀ انگور رسیده که آن را نیز جهت تخم گذارند. (برهان)