جدول جو
جدول جو

معنی غاوش

غاوش
خیار بزرگ تخمی که در پالیز برای تخم نگه دارند
تصویری از غاوش
تصویر غاوش
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غاوش

غاوش

غاوش
خیاری که برای تخم بگذارند تا بزرگ شود، خوشه انگور رسیده که برای تخم نگهدارند
فرهنگ لغت هوشیار

غاوش

غاوش
خیاری که برای تخم بگذارند تا بزرگ شود، خوشه انگور رسیده که برای تخم نگه دارند، غاوشو، غاش
غاوش
فرهنگ فارسی معین

غاوش

غاوش
غاووش. غاوشو. در فرهنگ اسدی آمده: آن خیارکه برای تخم بگذارند تا بزرگ شود. (فرهنگ اسدی). خیار بزرگی که برای تخم نگاهدارند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) :
فالیزدولتت را چون وقت زرع باشد
از پیکر مه و مهر آرد سپهر غاوش.
شمس فخری (از انجمن آرا).
پنداشت دشمن که به اندیشۀ محال
تاند که آتشی بجهاند ز غاوشو.
شمس فخری (از انجمن آرا).
، خوشۀ انگور رسیده که آن را نیز جهت تخم گذارند. (برهان)
لغت نامه دهخدا

چاوش

چاوش
ترکی جلویز چارگ روزبان پیشرو لشکر و کاروان نقیب قافله، کسی که پیشاپیش قافله یا زوار حرکت کند و آواز خواند، حاجب
فرهنگ لغت هوشیار

کاوش

کاوش
جستجو، تفحص، کندن زمین، کنایه از رخنه، نفوذ، برای مِثال پرستیدن داور افزون کند / ز دل کاوش دیو بیرون کند (فردوسی - ۷/۱۸۱)
کاوش
فرهنگ فارسی عمید