جدول جو
جدول جو

معنی غالی - جستجوی لغت در جدول جو

غالی
گران قیمت، گران بها
از حد در گذرنده، غلو کننده، غلات
قالی
تصویری از غالی
تصویر غالی
فرهنگ فارسی عمید
غالی
املائی است از قالی، که گستردنی از پشم رنگین با گل و بوته است و نقش و نگارهای شگفت بر آن می بافند و در رویش می نشینند و کوچکتر آن را غالیچه گویند:
نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسد و مینا
نپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون،
رودکی (از شعوری)،
و رجوع به قالی و قالیچه شود
لغت نامه دهخدا
غالی
شیر به لغت یونانی، (منتهی الارب)، اسم یونانی لبن است، (تحفه) (فهرست مخزن الاودیه)
لغت نامه دهخدا
غالی
نرخ گران، یقال بعته بالغالی، ای بالغلاء، (منتهی الارب)، گران، (مهذب الاسماء)، گران قیمت، مقابل کم بها، (آنندراج) (غیاث)، مقابل رخیص، ارزان، گرانبها، نفیس، قیمتی، قازح، سعر قازح، ای غالی، (منتهی الارب)، نعت فاعلی از غلو، غلوکننده، (مهذب الاسماء)، آنکه در حق علی علیه السلام یا یکی از ائمه غلو کند، (فردی از) گروهی که حضرت ولایت پناه را به اعتقاد خود خدامیدانند، (آنندراج)، رجوع به غلاه و غالیان شود، مفرط، افراطی، ازحد گذرنده، از حد درگذرنده، ج، غلاه، سمعانی آرد: این انتساب افراط و مبالغه در غلو را افاده میکند، (انساب سمعانی) :
برتر مشو از حدّ و نه فروتر
هش دار مقصر مباش و غالی،
ناصرخسرو،
خواری مکش و کبر مکن بر ره دین رو
مؤمن نه مقصر بود ای مرد نه غالی،
ناصرخسرو،
هر که بدین فرقۀ غالی و اهل بدعت جافی انتما داشت و از منهاج دین قویم و جادۀ مستقیم عدول جسته بود همه را مثله گردانید، (ترجمه تاریخ یمینی ص 399)، ولی آن بقعه در کفر و کنود غالی است، (ترجمه تاریخ یمینی ص 354)، و رجوع به غالیه شود، در اصطلاح درایه از الفاظ ذم و قدح است، گوشت فربه، (منتهی الارب) (آنندراج)، بنهایت قوت دور اندازنده تیر را، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غالی
گرانبها، نفیس، قیمتی
تصویری از غالی
تصویر غالی
فرهنگ لغت هوشیار
غالی
غلو کننده، گران بها
تصویری از غالی
تصویر غالی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غالب
تصویر غالب
(پسرانه)
چیره، نام شاعری در قرن سیزدهم، غالب دهلوی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از غازی
تصویر غازی
(پسرانه)
جنگجوی مذهبی، عنوان چندتن از پادشاهان و افراد تاریخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دالی
تصویر دالی
دالی (Dolly) یک وسیله فیلم برداری است که به فیلمبردارها اجازه می دهد تا دوربین را به صورت نرم و روان حرکت دهند. این وسیله معمولاً شامل یک پلتفرم چرخ دار است که دوربین بر روی آن قرار می گیرد و می تواند بر روی ریل ها یا سطوح صاف حرکت کند. این حرکت ها می توانند شامل جلو و عقب رفتن، چپ و راست رفتن، و حتی حرکات پیچیده تر مانند حرکت های منحنی باشند.
استفاده از `dolly` در فیلم برداری به دلایل متعددی انجام می شود:
1. حرکت نرم و پایدار : یکی از اصلی ترین مزایای استفاده از `dolly` ایجاد حرکت های نرم و بدون لرزش است که به تصاویر حرفه ای و سینمایی کمک می کند.
2. تغییر زاویه دید : با استفاده از `dolly`، فیلم بردارها می توانند به راحتی زاویه دید دوربین را تغییر دهند و نمای متفاوتی از صحنه ارائه دهند.
3. تبعیت از شخصیت ها : در صحنه هایی که نیاز است دوربین شخصیت ها را دنبال کند، `dolly` به فیلم بردار اجازه می دهد تا این کار را با حرکتی طبیعی و پیوسته انجام دهد.
4. ایجاد حس عمق : حرکت دوربین با استفاده از `dolly` می تواند حس عمق و ابعاد بیشتری به تصویر بدهد و تجربه بصری جذاب تری برای بیننده ایجاد کند.
به طور کلی، `dolly` یکی از ابزارهای مهم در سینما و فیلم سازی است که به ایجاد تصاویر زیبا و حرفه ای کمک می کند.
دالی ارابه ای است که با چهار چرخ که فیلمبردار روی آن سوار می شود و بسته به دکوپاژ از موضوع دور یا نزدیک می شود و همراه با موضوع یا در تعقیب موضوع حرکت میکند. کارلو یا دالی توسط ”پاسترونی“ فیلمساز ایتالیایی اختراع شد. دوربین بر دالی که روی ریل یا روی چرخهای لاستیکی بادی اش حرکت می کند، سوارشده، صحنه های حرکتی به نرمی برداشت می شود. اختراع این وسیله موجب تسهیل در فیلمبرداری نماهای حرکتی شد و بعد از این اختراع، فیلمهای به اصطلاح شیک و تمیز تولید شدند.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از غالیه
تصویر غالیه
مؤنث واژۀ غالی، گران قیمت، گران بها
ماده ای بسیار خوشبو، مرکب از مشک، عنبر، بان و حصی لبان (حسن لبه) که زنان برای معطر کردن زلف به کار می بردند و برای تقویت دماغ، قلب، تسکین صداع و لقوه نیز مفید بوده
کنایه از گیسوی سیاه و خوش بو، غلات
فرهنگ فارسی عمید
(بَ لَ)
گوالیدن گیاه و بلند و درهم پیچیدن آن و انبوه شدن وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند شدن گیاه و بزرگ و درهم پیچیده شدن درخت. (از اقرب الموارد) ، رفتن گوشت و نزار گردیدن ناقه و جز آن، یقال: تغالی لحم الناقه، ای ذهب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رفتن گوشت ناقه، یقال: تغالی الوبر عن الناقه و اللحم اذا تحسر. (از اقرب الموارد) ، گران شدن نرخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتافتن چارپا در رفتار. (از اقرب الموارد) ، با هم نبرد کردن در دوراندازی تیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
فرقه ای از مذهب شیعه و آنان نه صنف بوده اند: کاملیه، سبائیه، منصوریه، غرابیه، طباریه، بزیغیّه، یعفوریه، غمامیه، اسماعیلیه یا باطنیه. (مفاتیح خوارزمی). و صاحب بیان الادیان آنان را فرقۀ ثالثۀ شیعه میخواند و گوید نه فرقه اند: کاملیه، سبائیه، منصوریه، غرابیه، بزیغیه، یعقوبیه، اسماعیلیه، ازدریه. و مسعودی آرد: غالیه یا غلاه اسم عام جهت فرقی که در حق حضرت رسول یا ائمه بخصوص حضرت علی بن ابیطالب غلو کرده و به ایشان مقام الوهیت داده اند و از ایشان بعضی محمدیه بوده اند یعنی محمد بن عبداﷲ را خدا میشمردند و بعضی علویه طرفدار الوهیت علی بن ابی طالب. (مروج الذهب ج 2 ص 144، از خاندان نوبختی ص 26). و ناصرخسرو در کتاب وجه دین (چ برلن ص 294) نوشته: ’خبر است از رسول علیه السلام که گفت: الغلاه نصاری هذه الامه و النواصب یهودها، و الخوارج مجوسها، گفت. غالیان ترسایان امتند و ناصبیان جهودان امتند و خارجیان مغان امتند’. (مزدیسنا تألیف معین ص 288) و در حاشیۀ آن چنین آمده است: غالیه بازپس ترین قومی از شیعه اند. این گروهند که کافر محض باشند و ایشان از آن گروهند که یکی از ایشان نزد علی آمد و گفت: یا علی الاعلی السلام علیک - علی کرم اﷲ وجهه گفت: یهلک اثنان: محب مفرط و مبغض مفتری، و ایشان نه (ظ. هشت) فرقه اند: الکاملیه: اصحاب ابی الکامل. 2-السبائیه: اصحاب عبداﷲ بن سبا. المنصوریه: اصحاب ابومنصور عجلی. 4- الغرابیه: ایشان گویند علی بن ابیطالب به زاغ ماند. 5- البزیغیه: اصحاب بزیغبن یونس. 6- الیعقوبیه: اصحاب محمد بن یعقوب. ایشان گویند علی هرگاه در میان ابر بدنیا آید. 7- الاسماعیلیه: ایشان اصحاب اسماعیل بن علی اند. 8- الازدریه: ایشان گویند این علی که پدر حسن و حسین است علی نیست، او مردی است که او را علی الازدری خوانند و آن علی که امام است او را فرزند نباشد که صانع است. (بیان الادیان ص 35). واصل بن عطا فرق غالیه را به غلیه (آدم کشی و به اصطلاح امروز تروریسم) وصف میکند و در پاسخ این شعر بشار برد:
و ما شرّ الثلاثه ام ّ عمرو
بصاحبک الذی لا تصبحینا.
گوید: ’اما لهذا الملحد المشنف المکتنی بابی معاذ، من یقتله ؟ اما واﷲ لولا ان الغیله من سجایا الغالیه لبعثت الیه من یبعج بطنه علی مضجعه و یقتله فی جوف منزله و فی یوم حفله. (البیان والتبیین چ حسن السندوبی ص 30 ج 1). و از شاعران معروفی که در زمرۀ غالیه بشمار میرفته اند کمیت بن الاسدی است. (رجوع به البیان والتبیین چ حسن السندوبی ص 54 1 شود). و از زنان ناسک و زاهدی که هم جاحظآنها را در شمار غالیه آورده و از اهل بیان بوده اند، میتوان لیلی الناعطیه و الصدوف و هند را نام برد. رجوع به البیان والتبیین ایضاً ج 1 ص 283 شود و از شاعرانی که غالیه را وصف کرده اند معدان الاعمی است که در قصیدۀ طویل خود غالیه و رافضه و تمیمیه و زیدیه را وصف کرده است و از جملۀ قصیدۀ مزبور این دو شعراست:
والذی طفف الحدار من الذع-
- ر و قد بات قاسم الانفال.
فغدا خامعاً بوجه هشیم
و بساق کعود طلح بال .
(البیان و التبیین ایضاً ج 3 ص 53). در عیون الاخبار ج 2 ص 146 ببعد آمده: و اعشی همدان در قصیده ای که در آن میگوید رافضه مردم را میکشند گوید:
و کلهم شرٌ علی ان ّ رأسهم
حمیده والمیلاء حاضنه الکسف.
و منظور از کسف ابومنصور (عجلی یکی از مدعیان امامت است) و علت نامیدن وی بدین نام این است که او به اصحاب خود گفت در بارۀ من این آیه نازل شده است: ’و ان یرواکسفاً من السماء ساقطاً’ و او معتقد بقتل و خفه کردن مردم بود و در حاشیۀ آن آمده: حمیده از اصحاب لیلی الناعطیه بود که در غالیه (فرقۀ چهارم مذهب شیعه) ریاست داشت و غالیه کسانی بودند که در حق ائمۀ خویش غلو کردند بحدی که آنان را از مخلوق بودن خارج ساختند و در بارۀ ایشان حکم به احکام الهی کردند. رجوع به ملل و نحل شهرستانی ص 132 چ لایپزیک و کتاب الحیوان (جاحظ) ج 6 ص 130 و مفاتیح العلوم خوارزمی چ اروپا ص 30 شود. و مرحوم اقبال آرد: غلاه یا غالیه یعنی کسانی که در حق حضرت علی بن ابی طالب و فرزندان او راه غلو رفته و به الوهیت ایشان قائل شده اند. این جماعت در حقیقت جزء شیعه محسوب نمیشوند، یا خود را به این طایفه بسته و یا معاندین شیعه، ایشان را درعداد فرقۀ مزبور آورده اند. (خاندان نوبختی ص 50) وغلات را در نواحی گوناگون به اسامی مختلف میخوانده اند چنانکه کلمه مزدکیه از القابی است که مخالفین به بعضی از فرق غلاه میداده اند مخصوصاً در ری و در آذربایجان غلاه را قولیه مینامیده اند و اینک مجملاً بشرح عقاید نه فرقۀ مزبور و دیگر اصناف غلاه میپردازیم:
1- ازدریه: از فرق غلاه و ایشان گویند این علی که پدر حسن و حسین است علی نیست او مردی است که او را علی الازدری خوانند و آن علی که امام است او را فرزند نباشد که صانع است. (بیان ص 185).
2- اسحاقیه: پیروان اسحاق بن زید بن حارث از اصحاب عبداﷲ بن معاویه بن عبداﷲ بن جعفر بن ابی طالب، از فرق غلاه که علی بن ابی طالب را در نبوت با حضرت رسول شریک میدانستند و طرفدار اباحت و اسقاط تکالیف بودند. این فرقه گویا شریکیه باشند که بعداً ذکر میشود. (ابن ابی الحدید ج 2 صص 309- 310، تلبیس ابلیس صص 23- 24) ورجوع به شریکیه شود.
3- اسحاقیه: از غلاه و از فروع فرقۀ علیائیه، اصحاب ابویعقوب اسحاق بن محمد بن ابان نخعی کوفی ملقب به احمر متوفی سال هجری قمری
4- اصحاب الکسا: (طرفداران) از فرق علیائیه و معتقد بحلول و غلو که میگفتند اصحاب کسا یعنی پنج تن آل عبا یک چیز بیش نیستند و روح بالسویه در ایشان حلول کرده و احدی را بر دیگری فضلی نیست. و از روی همین عقیده فاطمه را هم بدون هاء تأنیث فاطم نام میبردند. (شهرستانی ص 134) (خطط ج 4 ص 178).
5- امریه: از فرق غلاه که میگفتند علی در امر رسالت با حضرت رسول شریک است. (تلبیس ابلیس ص 23، خطط ج 4 ص 178).
6- اهل افراط، یا غلو: فرقی از شیعه که بعضی از ائمۀ خود را بخداوند تعالی مانند میکنند. (شهرستانی ص 65). و رجوع به غالیه شود.
7- بزیغیّه: از فرق غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب بزیغبن موسی الحائک که بزیغ را رسول ابوالخطاب محمد می پنداشتند و امام جعفر صادق را خدا میدانستند ومیگفتند که آن حضرت در اختیار صورت فعلی به مردم تشبه کرده و معتقد بودند که در میان ایشان مردمانی وجود دارند که از جبرائیل و میکائیل و حضرت رسول افضلندو میگفتند که هیچ کس از ایشان نمی میرد. (مقالات اشعری ص 12، فرق صص 39-40، شهرستانی ص 137، ابن حزم ج 4 ص 186، خطط ج 4 ص 174، بیان ص 157، رجال ابوعلی ص 360).
8- بشیریه: از فرق غلاه و از فروع مفوضه و واقفه اصحاب محمد بن بشیر اسدی معتقد به زنده و غایب بودن امام موسی بن جعفر و نمردن و حبس نشدن آن حضرت. این فرقه محمد بن بشیر و بعد از او پسرش سمیع را امام میشمردند. (فرق ص 70، کشی صص 297-300).
9- بلالیه: از فرق غلاه، پیرو ابوطاهر محمد بن علی بن بلال از اصحاب امام یازدهم و از منکرین وکالت ابوجعفر عمری که خود را بجای ابوجعفر وکیل امام غایب میخوانده است. رجوع به کتاب الغیبه طوسی صص 260-261 و احتجاج ص 245 شود.
10- بیانیه: از فرق غلاه، پیروان بیان بن سمعان تمیمی نهدی که ادعای نبوت کرده و معتقد بتناسخ و رجعت بوده و او در ابتدا خود را جانشین ابوهاشم عبداﷲ بن محمد بن حنفیه میدانسته، بعد راه غلو رفته و امیرالمؤمنین علی را خدا شمرده است. بیان از معاصرین امام محمد باقر بوده و در سال 119 به قتل رسید. (مقالات اشعری صص 5-7، فرق ص 30، شهرستانی صص 113-114، الفرق ص 241، تبصره ص 419، خطط ج 4صص 175-176 و انساب ورق 98 الف، منهاج ج 1 ص 238 و تواریخ معتبر در وقایع سال 119).
11- تمیمیه: یا زراریه از فرق غلاه و مشبهه شیعه اصحاب زراره بن اعین که علم و قدرت حیات و سمع و بصر را برای خدای تعالی حادث میدانسته و در باب امامت نیز از واقفه بوده است. (مقالات اشعری ص 28 و 36، مفاتیح العلوم ص 20، کشی صص 88-107، کمال الدین ص 44، انساب ورق 273 ب، خطط ج 4 ص 169 و 174 تبصره ص 420).
12- جناحیه: از فرق غلاه اصحاب عبداﷲ بن معاویه بن عبداﷲ بن امام جعفر صادق که به لقب ذوالجناحین ملقب بوده. این فرقه معتقد بودند که علم در قلب عبداﷲمانند علف در صحرا می روید و بتناسخ نیز عقیده داشتند و عبداﷲ را خدا و رسول میدانستند و بفنای دنیا معتقد بودند و اکل میته و شرب شراب و بعضی محرمات دیگر را حلال میشمردند و میگفتند که روح خداوند در صلب انبیا وارد گردید تا به عبداﷲ رسیده و عبداﷲ زنده و همان مهدی قائم منتظر است. (مقالات اشعری ص 6، انساب ورق 136 الف، تلبیس ابلیس ص 103، خطط ج 4 ص 176، شهرستانی ص 113، الفرق ص 235 و 242).
13- حارثیه: از فرق کیسانیه و از غلاه اصحاب عبداﷲ بن حارث مداینی، معتقد به امامت ابوهاشم عبداﷲ بن محمد بن حنفیه و امامت عبداﷲ بن معاویه بن عبداﷲ بن جعفر بن ابی طالب بعد از ابوهاشم و ایشان میگفتند که هر کس امام را شناخت هر چه بخواهد میتواند بکند. (فرق ص 29). شهرستانی (ص 113). این فرقه را همان فرقۀ اسحاقیه منسوب به اسحاق بن زید بن حارث انصاری میداند و میگوید که حارثیه میگفتند که روح عبداﷲ بن معاویه در اسحاق حلول کرده است.
14- جلویه: از غلاه. (خطط ج 4 ص 177).
15- خطابیه: از فرق غلاه و از فروع اسماعیلیه، اصحاب ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اجدع کوفی که معتقد به نبوت ابوالخطاب بوده اند و میگفتند که ائمه پس از رسیدن به مقام پیغمبری برتبۀ الوهیت نیز میرسند و حضرت صادق را خدا میشمردند. ابوالخطاب معاصر منصور خلیفه بود و به دست عمال او به قتل رسید. (مقالات اشعری صص 10-11) (فرق ص 37 و38- 40 و 58- 60 و 64) (رجال کشی ص 187-199) (الفرق ص 236 و 242) (شهرستانی ص 136-137) (ابن حزم ج 4 صص 186-187) (منهاج ج 1 ص 239) (خطط ج 4 ص 174) (کتب تواریخ و رجال معتبر).
16- زمامیه: طایفه ای از غلاه شیعه که جبرئیل را مذمت میکردند در اینکه به جای آوردن وحی به حضرت علی بن ابی طالب آن را بر حضرت رسول نازل کرده. (تلبیس ابلیس ص 104).
17- ذمیه: فرقه ای از غلاه شیعه مدعی الوهیت علی بن ابی طالب. این فرقه حضرت رسول را دشنام میداده و ذم میکرده و میگفته اند که حضرت علی حضرت محمد بن عبداﷲ را از جانب خود مأمور کرده و آن حضرت مقام فرستندۀ خود را جهت خویش ادعا نموده است و علی بن ابیطالب را به این شکل راضی ساخته که شوهر دختر و مولای او باشد. (انساب ورق 240 الف) (الفرق ص 238) (خطط ج 4 ص 177).
18- رجعیه: از فرق غلاه شیعه که میگفتند علی بن ابیطالب برخواهد گشت و انتقام خود را از دشمنان خویش خواهد کشید. (تلبیس ابلیس ص 24 خطط ج 4 ص 178).
19- زراریه: رجوع به تمیمیه شود.
20- سبائیه: یا سبیه، اولین فرقه از فرق غلاه طرفداران عبداﷲ بن سبا که پیش از هر کس به اظهار طعن ابوبکر و عمر و عثمان پرداخته و معتقد به حیات جاوید و رجعت حضرت علی و الوهیت او بوده اند، امیر المؤمنین علی عبداﷲ بن سبا را بقتل رساند. فرقۀ نصیریه از بازماندگان سبائیه بوده اند. (کشی ص 71) (فرق ص 20) (مقالات اشعری ص 15) (تبصره ص 496) (کتاب الاوائل ابوهلال عسگری ص 192) (برگ الف، بیان ص 158) (منهاج ج 1 ص 239) (شرح نهج البلاغه ج 1 ص 425) (الفرق صص 223-226) (شهرستانی صص 132-133) (ابن حزم ج 4 ص 180 و 188) (خطط ج 4 ص 175) (سمعانی برگ 288 الف).
21- سلمانیه: از غلاه معتقد بالوهیت سلمان فارسی. (مقالات اشعری ص 419).
22- شاعیه: از فرق غلاه. (خطط ج 2 ص 170).
23- شریعیه: از غلاه حلولیه اصحاب ابومحمد حسن شریعی. (تبصره ص 419).
24- شریکیه: از غلاه شیعه که علی بن ابیطالب را شریک حضرت رسول میشمردند. (خطط ج 4 ص 177). و رجوع به امریه شود.
25- شلمغانیه: از غلاه حلولیه اصحاب ابوجعفر محمد بن علی بن ابی العزاقر شلمغانی. نام دیگر این فرقه عزاقریه است.
26- صائدیه: از غلاه اصحاب صائد نهدی از معاصرین حضرت صادق و این شخص و بیان نهدی از فرقۀ کربیه بوده و عقیده داشتند که محمد بن الحنفیه مهدی منتظر است. (فرق ص 25) (رجال کشی ص 195 و 197).
27- طیاریه یا طیاره: از فرق غلاه منسوب به جعفر طیار. (مفاتیح العلوم ص 22) (کشی ص 208).
28- علویه: عموم غلاتی که بحضرت علی بن ابی طالب مقام الوهیت میداده اند و یا رسالت را از آن آن حضرت می پنداشتند در مقابل محمدیه. (مروج الذهب ج 2 ص 144) (تلبیس ابلیس ص 23).
29- علیاویه یا علیائیه: از فرق غلاه اصحاب علیاء ابن ذراع دوسی یا اسدی که حضرت امیرالمؤمنین را خدا میدانستند و حضرت رسول را پیغمبری میشمردند که از جانب او به رسالت آمده و با غلاه دیگر مثل مخمسه و محمدیه در پاره ای از عقاید اشتراک داشتند و کسی که در انتشار این مقاله سعی بسیار داشت بشار شعیری از معاصرین حضرت صادق بود که خود را بندۀ علی بن ابیطالب و از جانب او رسولی میدانست که بر محمدیه مبعوث شده و با خطابیه یعنی اصحاب ابوالخطاب در چهار کس یعنی علی و فاطمه و حسن و حسین توافق داشت و میگفت که معنی فاطمه و حسن و حسین تلبیس است و غرض حقیقی در این اسامی علی است چه او در امامت بر این سه شخص تقدم دارد. علیاویه در اباحت و تناسخ و تعطیل با مخمسه تفاوتی نداشتند ولی نبوت پیغمبر اسلام و رسالت سلمان فارسی را از جانب او چنانکه محمدیه می گفتند قبول نمی کردند بلکه محمد بن عبداﷲ را بندۀ علی بن ابیطالب میشمردند محمدیه میگفتند که چون بشار شعیری رسالت سلمان و ربوبیت حضرت رسول را منکر گردید بصورت مرغی که علیاء نام داشت مسخ شد و فرقۀ طرفدار او بهمین جهت علیائیه خوانده شدند. مخمسه و علیاویه و محمدیۀ خطابیه میگفتند که هر کس خود را به آل محمد منتسب دارد در این ادعا دروغگو و نسبت بخدا مفتری است مثل یهود و نصاری در این آیه: ’و قالت الیهود و النصاری نحن ابناء اﷲ و احبّاؤه قل فلم یعذّبکم بذنوبکم بل انتم بشرٌ ممن خلق’ (قرآن 18/5) .چه محمد بن عبداﷲ به عقیدۀ محمدیه و علی بن ابیطالب به عقیدۀ علیاویه پروردگارانی باشند که نه از کسی زاده اند و نه ایشان را فرزندی باشد. (رجال کشی ص 131، 132، 253، 298، 324) (خطط ج 4 ص 177) (ابن حزم ج 4 ص 186).
30- عمیریه: از غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب عمیربن بیان عجلی که از حیث عقاید شبیه بفرقۀ بزیغیه بوده اند ولی به مرگ خود عقیده داشتند و مثل یعمریه امام جعفر صادق را خدا میدانستند. (مقالات اشعری صص 21-13) (شهرستانی ص 137) (الفرق ص 236) (خطط ج 4 ص 174).
31- عینیه: از فرق غلاه که علی بن ابیطالب را در الوهیت بر محمد مقدم میداشتند. رجوع به میمیمه شود.
32- غرابیه: از فرق غلاه و از فروع خطابیه که میگفتند حضرت علی به رسول اﷲ از غراب بغراب شبیه تر است و بهمین جهت جبرئیل بغلط پیش محمد رفته و فرمان رسالت را به او رسانده است. (مفاتیح العلوم ص 22) (تبصره ص 419) (تلبیس ابلیس ص 103) (الفرق ص 238) (مقالات اشعری ص 16، خطط ج 4 صص 176-177) (بیان ص 157، ابن حزم ج 4 ص 183).
33- غمامیه: از غلاه که میگفتند خدا در هر بهاری بشکل ابر (غمام) بزمین فرود می آید و دنیا را دور میزند. (مفاتیح العلوم ص 22) و گویا این فرقه از فروع سبائیه بوده اند، چه ایشان علی بن ابیطالب را خدا و در ابر مقیم میدانستند و میگفتند که رعد صورت و برق شلاق اوست و هر وقت بیاد علی می افتادند بر ابر صلوات میفرستادند. (انساب برگ 288 الف و ابن حزم ج 4 ص 180).
34- قرامطه: از فرق اسماعیلی و از غلاه اصحاب شخصی بنام قرمطویه یا کرمتویه قائل به امامت محمد بن اسماعیل بن امام جعفر صادق و معتقد به زنده بودن و منتظر قیام او. این فرقه میگفتند که نبوت حضرت رسول بعد از غدیر خم از آن حضرت سلب و نصیب حضرت علی بن ابیطالب گردیده. (فرق ص 61) (تلبیس ابلیس ص 110) (مقالات اشعری ص 26 و دخویه، یادداشتها در خصوص قرامطه و کتب ملل و نحل و تواریخ مشهور).
35- کسفیه: همان فرقۀ منصوریه از فرق غلات اصحاب ابومنصور عجلی از مردم کوفه که خود را وصی امام پنجم شیعه امام ابوجعفر محمد بن علی باقر میدانسته و ائمۀ قبل از خود را پیغمبر میشمرده و خود نیز ادعای نبوت کرده. اصحاب او میگفتند که منصور عجلی به آسمان صعود کرده و خدا دست بر سراو مالیده و به فارسی با او تکلم کرده، آنگاه به زمین آمده و عقیدۀ ایشان این بود که آنچه خدا میفرماید که: ’و ان یروا کسفاً من السماء ساقطاً یقولوا سحاب مرکوم’ (قرآن 44/52) مراد ابومنصور عجلی است و به همین جهت این فرقه را کسفیه می خوانده اند. (تبصره ص 419) (تلبیس ابلیس ص 103) (ابن حزم ج 4 ص 185) (مقالات اشعری ص 9) (فرق ص 34 و 35) (شهرستانی ص 135 و 136) (کشی ص 196) (انساب برگ 543 ب) (الفرق ص 224 و 235) (منهاج ج 1 ص 238) (بیان ص 158) (خطط ج 4 ص 176).
36- کودیه: از اسامی غلاهکه در اصفهان به این فرقه میدادند. (شهرستانی ص 132).
37- لاعنیه: از فرق غلاه که عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و ابوموسی اشعری و عائشه رالعن میکردند. (خطط ج 4 ص 177) (تلبیس ابلیس ص 24).
38- محمدیه: نام جماعتی از غلاه که حضرت رسول را خدا میدانستند.
39- محمدیه: از غلاه شیعه منتظر رجعت محمد بن عبداﷲ بن حسن بن امام حسن. این فرقه میگفتند که امام محمد باقر جانشینی خود را به ابومنصور واگذاشته و این مقام بعد از ابومنصور به آل علی برمیگردد و انتظار رجعت محمد بن عبداﷲ بن حسن را به عنوان قائم میکشیدند و از فروع مغیریه بودند. (مقالات اشعری صص 24-25، انساب برگ 512 ب، الفرق صص 42-43 و 232).
40- مخطئه: فرقه ای از غلاهکه می گفتند سلمان فارسی و مقداد و عمار و ابوذر غفاری و عمر بن امیه صیمری از طرف خداوند مأمور ادارۀ مصالح عالمند و به سلمان مقام رسالت میدادند. (کشی ص 253. رجال استرآبادی ص 225 از رجال ابن الغضایری).
41- معمریه: از فرق غلاه و از فروع خطابیه اصحاب معمر بن خیثم که خود را جانشین ابوالخطاب رئیس فرقۀ خطابیه میدانسته و مدعی مقام نبوت بوده. این فرقه نیز مثل جناحیه بتحلیل محرمات و تناسخ عقیده داشتند و معمر را مثل ابوالخطاب می پرستیدندو نماز را نیز ترک گفته بودند. (مقالات اشعری ص 11) (فرق صص 39-40) (خطط ج 4 ص 174) (شهرستانی ص 137).
42- مغیریه: از فرق غلاه اصحاب مغیره بن سعید عجلی که بعد از امام زین العابدین و امام محمد باقر مغیره را امام می پنداشتند و انتظار ظهور محمد بن عبداﷲ بن حسن بن امام حسن را بعنوان مهدی داشتند. مغیره در آخر کار ادعای نبوت کرد و خالد بن عبداﷲ قسری او را کشت. (مقالات اشعری صص 6- 7 و 23) (فرق ص 55) تلبیس ابلیس ص 92) (منهاج ج 1 ص 238) (الفرق صص 229-233) (شهرستانی ص 134 و ص 135) (خطط ج 4 ص 176) (و ابن ابی الحدید ج 2 ص 309) (انساب برگ 538 ب) (ابن حزم ج 4 ص 18) (کشی ص 145، 148، 196، 197 و تواریخ معتبر).
43- مفضلیه: از غلاه خطابیه اصحاب مفضل صیرفی معتقد به الوهیت امام جعفر صادق که چون امام از ابوالخطاب تبری جست ایشان نیز با خطابیه مخالف شدند. (مقالات اشعری ص 13) (الفرق ص 236) (شهرستانی ص 137) (خطط ج 4 ص 174 نوبختی ص 264).
44- منصوریه: رجوع به کسفیه شود.
45- موسائیه یا موسویه: طرفداران امامت امام موسی بن جعفر کاظم و منتظر رجعت آن حضرت که از فرق غلاه واقفه محسوب میشوند. (انساب برگ 544 ب) (الفرق ص 46).
46- میمیه: از فرق غلاه که امیرالمؤمنین و حضرت رسول هر دو را نبی میدانستند ولی محمد بن عبداﷲ را در الوهیت مقدم میشمردند در مقابل عینیه که این حق تقدم را به علی نسبت میدادند. (شهرستانی ص 134) (خطط ج 4 ص 177). رجوع به محمدیه شود).
47- نصیریه: از فروع فرقۀ سبائیه و اسحاقیه و نمیریه اصحاب شخصی بنام نصیر. (انساب برگ 562 ب) (ابن حزم ج 4 ص 188) (منهاج ج 1 ص 238) (ابن ابی الحدید ج 2 ص 309).
48- نمیریه: از غلاه اصحاب محمد بن نصیر نمیری.
49- یعقوبیه: از فرق غلاه شیعه اصحاب محمد بن یعقوب گویا همان فرقۀ غمامیه اند که میگفتند امیرالمؤمنین علی در میان ابر بدنیا می آید. (بیان ص 157).
50- یعمریه: همان معمریه. (مقالات اشعری ص 11) (خاندان نوبختی ص 267). و رجوع به همان کتاب ص 50، 58، 70، 72، 82، 103، 117، 118، 119و صص 134- 136، 140، 176، 246، 249، 250- 252- 254- 257- 263 غلاه شود
جند الغالیه، جندالغالیه چنانکه طبری نوشته بر لشکریان هزیمت یافتۀ محمد امین اطلاق شده است: از آن هزیمتیان پنج هزار مرد به بغداد شدند نزد محمد، محمد ایشان را بنواخت و درم نداشت که دادی و آن روز که ایشان را بار داد طشت غالیه پیش نهاد و هر کس را به ریش غالیه کرد و ایشان بیرون آمدند با غالیه نه درم و نه خلعت و نه صلت، مردمان بغداد بر ایشان بخندیدند و ایشان را به بغداد جندالغالیه نام کردند. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی ص 513)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
سلیم بن میخائیل (1851-1917 میلادی) یکی از معلمان علم حساب دفترداری در شهر بیروت. وی از سال 1870 تا سال 1914 میلادی بدین شغل ادامه داده است. او در دمشق متولد شده سپس به قسطنطنیه سفر کرد تا معلومات خود را تکمیل کند و آنگاه برای دیدار خال (دائی) خود که معلم فرزندان تزار بوده به روسیه رهسپارشد و سپس به بیروت بازگشت و به تدریس حساب پرداخت. وی مردی نیکخو و خوش معاشرت بود و شاگردانش او را دوست میداشته اند و هم او را فرزندانی است که مقیم بیروت هستند و در زمرۀ بزرگان آن شهر بشمار می آیند او راست: البدرالمنیر فی اصول حساب الزنجیر، بیروت مطبعۀیوسف سلفون و مطبعه العمومیه الکاثولیکیه، والروضه الزهیه فی الاعمال المتجریه، بیروت مطبعه العمومیه الکاثولیکیه 1890 میلادی (از معجم المطبوعات ستون 1405)
بنت ابوجعفر منصور عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عباس متوفی بسال 158 هجری قمری صاحب عقدالفرید آرد: او را کنیزکان (امهات اولاد) فرزندانی بدین نامها بوده است: صالحا و غالیه و... رجوع به عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 5 ص 393 شود
لغت نامه دهخدا
املائی است از قالی و قالین که از گستردنی هاست: جائی که حمیدخان نشسته بود غالینهای رنگارنگ و بساطهای ملون انداخته بودند، (تاریخ شاهی ص 7)، و رجوع به غالی و قالی و قالین شود
لغت نامه دهخدا
حملج، منتنه، بلهیم، پلیهیم، غالوسیس، عالوسیس، غالسیفس، غالس، غالسیس، غالونیس، قس الکلاب، غالیوبسیس، حکیم مؤمن آرد: در لغت یونانی بمعنی منتن الرایحه است و در قانون در حرف عین ذکر یافته و غالوسیس به واو نیز آمده و در طبرستان بلهیم نامند، و در بستانها و خرابه ها بسیار میروید و بقدر نبات انجره و برگش با ملاست و بدبوئی و گلش سفید و چتری مانند گل شبت و ثمرش بقدر عنب الثعلب و بعد از رسیدن سیاه و پرآب میشود و در دارالمرز سرکه را به آن رنگین سازند، و بیخ او سفید و با تجویف در سیم گرم و خشک و محلل خنازیر و اورام صلبه و سرطان و قروح خبیثه و ورم مزمن انثیان خصوصاً چون برگ و شاخ او را با سرکه روزی دو بار ضماد کنند، و خوردن ساق او بجای سبزی جهت سرفۀ کهنه و بهق و ضیق النفس و ربوو درد سینه بیعدیل و چیز دیگر را قائم مقام او ندانسته اند و مفتح سدد و مفتت حصاه و مدر بول و حیض و محلل ریاح و جهت جرب و حکه و بالخاصیه جهت علل صفراوی مفید و شربتش تا پنج درهم و آب او با روغن زیتون جهت پاک کردن چرک معادن مؤثر است و نقیع بیخ او بقدر ده درهم مسهل قوی بلغم و سودای رقیق و سریعالعمل است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، و در مفردات ابن البیطار ذیل غالسیفس آرد: عامۀ مردم اندلس آن را حملج و مصریان آن را منتنه نامند، گیاهی خودرو شبیه بقریص لیکن برگ آن املس باشد و گزنده نیست و چون آن را در دست بمالند بوئی ناخوش آرد، و آن را گلهای باریک باشد که به فرفیری زند و ضماد آن محلل جساء و اورام سرطانی و خنازیر و اورام بن گوش - انتهی، و در مخزن الادویه ذیل غاغالس آمده است، و رجوع به غاغالس و غالیوبسیس شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نوعی از انگور. (ناظم الاطباء) (از تحفه حکیم مؤمن) (از برهان). قسمی است از انگور که شغال برخوردن آن بسیار حریص است. (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
آلوده به ذغال. منسوب به ذغال. ذغال فروش
لغت نامه دهخدا
(زُ)
دهی از دهستان کوهک شهرستان جهرم است که 423 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
انگشت فروش. انگشت گر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زالی
تصویر زالی
پیری فرتوتی، سفیدی بیش از حد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالی
تصویر بالی
کهن، کهنه، پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغالی
تصویر شغالی
نوعی از انگور
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته شاهدانه دروغی گونه ای شاهدانه است که آن را شاهدانه کاذب نیز گویند و در طب عوام در تسکین سرفه و درد سینه به کار می رفته است و به علاوه آنرا دارای خاصیت مدر می دانستند راس الهر غالیوبسیس غاغالس منتن الرایحه. توضیح به نظر می آید که غالیس محرف کلمه غالیوبسیس باشد و کلمه اخیر معرب لاتینی آن است
فرهنگ لغت هوشیار
غالی قالین قالی بنگرید به قالی قالی: جایی که حمید خان نشسته بود غالیهای رنگارنگ و بساطهای ملون انداخته بودند
فرهنگ لغت هوشیار
بوی خوشی است مرکب از مشک و عنبر و جزآن، سیاهرنگ که موی را به وی خصاب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالی
تصویر جالی
جلا دهنده، زداینده زنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغالی
تصویر شغالی
((شَ))
نوعی از انگور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غالیه
تصویر غالیه
((یِ))
مؤنث غالی، گران، بوی خوشی مرکب از مشک و عنبر و باله به رنگ سیاه که موی را بدان خضاب کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خالی
تصویر خالی
تهی، ونگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قالی
تصویر قالی
فرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عالی
تصویر عالی
بالنده، برجسته، والا، بلند پایه
فرهنگ واژه فارسی سره
مشک، غالی، گران
متضاد: ارزان، رخیص
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن غالیه به خواب، دلیل ادب و ناموری بود. اگر بیند غالیه بر کسی مالید، دلیل که آن کس از او ادب و فرهنگ آموزد. محمد بن سیرین
دیدن غالیه درخواب، بر پنج وجه است. اول: ادب و فرهنگ. دوم: ثناوآفرین. سوم: حج اسلام. چهارم: مال و خواسته. پنجم: خیر و منفعت .
دیدن غالیه به خواب، دلیل حج بود و بعضی گویند، دلیل بر مالی بود که از مهتری به وی رسد. اگر در خواب بیند که غالیه داشت. دلیل که از زنی یا از بزرگان به وی منفعت رسد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
میشی که هنوز نزاییده است، گوسفند شش ماهه
فرهنگ گویش مازندرانی
زغالی، زغال فروش
فرهنگ گویش مازندرانی