جدول جو
جدول جو

معنی غاطوس - جستجوی لغت در جدول جو

غاطوس
قطاس، نوعی ماهی، معرب کتوس (نشوء اللغه ص 82)
لغت نامه دهخدا
غاطوس
ماهی
تصویری از غاطوس
تصویر غاطوس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ظاهراً مصحف از ناطوس است که بگفتۀ دسلان، منظور آناطولی است و وی بنقل از ادریسی مینویسد این کلمه بمعنی خاور است، (از حاشیۀ مقدمۀ ابن خلدون ترجمه پروین گنابادی ج 1 ص 141) و رجوع به ناطوس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
همان اغطسوس است بسقوط سین اول بر وزن قربوس که نام پادشاه اول است از پادشاهان قیاصرۀ روم. (از برهان). رجوع به اغطسوس شود، خیانت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی). در غنیمت و جز آن خیانت کردن: اغل الرجل، خان فی المغنم و غیره. قال ابن السکیت: لم نسمعفی المغنم الاغل ثلاثیا و هو متعد فی الاصل لکن امیت مفعوله فلم ینطق به’. (از اقرب الموارد). و فی الحدیث: ’لااغلال ولا اسلال، ای لا خیانه و لا سرقه’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، تشنه داشتن و آب سیر بخورانیدن شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشنه داشتن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بد آب خورانیدن چوپان شتران را و سیرآب نشده آنهارا از کنار آب راندن: اغل الراعی الابل، اساء سقیهافصدرت و لم ترو. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، خداوند گوسپندان سیرناشده گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، گیاهان غلان رویانیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گیاه غلان رویانیدن وادی: اغل الوادی، انبت الغلان. (از اقرب الموارد)، تیز نگریستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت نگاه کردن: اغل فلان البصر، شدد النظر. (از اقرب الموارد). یقال: ’اغل البصره، اذا شدد النظر’. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، غله کردن آب و زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غله کردن. (آنندراج). غله دادن زمین. (المصادر زوزنی). غله دادن مزرعه. (ازاقرب الموارد)، بخیانت منسوب کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نسبت خیانت و غش بکسی دادن: اغل فلاناً، نسبه الی الغلول والخیانه. (از اقرب الموارد). با خیانت منسوب کردن. (تاج المصادر بیهقی). بخیانت منسوب کردن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)، خواربار کشانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، دارای غله گردیدن زمین: اغل الضیاع، صارت ذا غله. (از اقرب الموارد)، رسیده شدن غلۀ قوم: اغل القوم، بلغت غلتهم. (از اقرب الموارد)، غله آوردن بنزدیک عیال خود: اغل علی عیاله، اتاهم بالغله. (از اقرب الموارد). غله آوردن با نزدیک قوم. (تاج المصادر بیهقی)، بمقدار یک جوناقص کردن ترازو: اغل المیزان شعیره، نقصها. کقوله: ’بمیزان صدق لایغل شعیره’. (از اقرب الموارد)، خطا کردن خطیب در سخن: اغل الخطیب، لم یصب فی کلامه. (از اقرب الموارد)، کینه داشتن. (آنندراج). کینه. (از لطائف بنقل غیاث اللغات) :
چون دهر مرا کشت به افلاس و به اغلال
کردی تو مرا (کشته) به احسان و به انعام.
مسعودسعد.
، خیانت. (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
آنچه بدان عطسه دهند، (منتهی الارب) (آنندراج)، جانوری است که بدان فال بد گیرند، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ماهی عظیمی است که کشتیها را میشکند، و دریانوردان آن را میشناسند و کهنۀ حیض را میگیرند و بر کشتی می آویزند تا فاطوس بگریزد، و بهمین سبب آن راحوت الحیض نیز گفته اند، (حیات الحیوان ج 2 ص 176)، آن را قاطوس، غاطوس، عاطوس، قیطس و فاغوس نیز آورده اند، و گمان میرود قاطوس با قاف درست تر باشد زیرا یونانی آن کته و کتس است و حرف کاف از نظر مخرج صوتی به قاف نزدیکتر است و در تبدیل و تعریب به قاف میتواند بدل شود نه به فاء، رجوع به حوت الحیض و قاطوس شود
لغت نامه دهخدا
نام دوتن: 1 - شخصی مقدونی (مکدونیۀ) که پولس را در قرنتس ضیافت نمود در وقتی که رسالۀ خود را به رومانیان می نوشت (رسالۀ رومیان 16: 23) لهذا پولس وی را تعمید داده (اول قرنتیان (1: 14) وی با پولس بافسس شد و فتنه گران بر وی دست انداختند (کتاب اعمال رسولان 19: 29) و با وجودی که اسم او همواره با ارسترخس ذکر میشود بازگمان میرود که او غایوس دربه ای باشد، (کتاب اعمال رسولان 20: 4) و بعضی را گمان چنان است که غایوس دربه ای مرد دیگری بوده است و نسبتی به این غایوس ندارد،
2 - شخصی که یوحنا نامۀ سیم خود را به وی نگاشت که این همان شخصی است که با پولس در سفر آخرش به فلسطین رفاقت نمود، (کتاب اعمال رسولان 20: 4) و آن کسی که با وی در وقت شورش در افسس مرافقه نمود شخص دیگری است که در مکدونیه (مقدونیه) تولدیافته، و نیز برآنند که مهماندارش (رسالۀ رومیان 16:23) یعنی همان که وی را تعمید داد (اول قرنتیان 1:14) شخص دیگری غیر از این دو نفر بوده است، (کتاب قاموس مقدس ص 632)
لغت نامه دهخدا
(غالْ لو)
ابن ابی اصیبعه نام وی را در زمرۀ اطبائی آورده که در فترت میان افلاطون و اسقلیبیوس دوم میزیسته اند، و مدت این فترت هزار و چهارصد و بیست سال بوده است. رجوع به عیون الانباء ج 1 صص 23 و 33 شود. ابن الندیم بنقل از یحیی النحوی آرد: نام طبیبی از یونان قدیم
لغت نامه دهخدا
از کلمه یونانی کته، کتس، حوت، (نشوءاللغه)، ماهی بزرگ و آن را غاطوس و عاطوس و قیطس و فاغوس نیز آورده اند، این کلمه را دمیری فاطوس با فاء ضبط می کند
لغت نامه دهخدا
(غَ)
بسیار پیشرو و اقدام کننده در سختی و جنگها. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طِ)
غاطش. مظلم. تاریک: لیل غاطس، غاطس عن الوجود، بی معرفت. بی اطلاع. (دزی ج 2 ص 217)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاطوس
تصویر عاطوس
یونانی تازی گشته ماهی شنوسه آور
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی گشته قطاس بنگرید به قطاس پستانداران عظیم ماهی شکل دریازی که به نام آب بازان نیز مشهورند. در اکثر مراجع بنام قطاس از آنها نام برده شده است. مهمترین آنها بالن ها و کاشالوت ها می باشند غاطوس غاطس قیطس قطاس
فرهنگ لغت هوشیار