جدول جو
جدول جو

معنی غازکلا - جستجوی لغت در جدول جو

غازکلا
نام مرتعی در شیرگاه واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نازیلا
تصویر نازیلا
(دخترانه)
زیبا، دختر طناز و عشوه گر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ازکیا
تصویر ازکیا
زکی ها، پاک ها، پاکیزه ها، پاکان از گناه، پارساها، نیکوکاران، جمع واژۀ زکی
فرهنگ فارسی عمید
(دِ کَ)
مرکز بلوک بابل کنار، در ناحیۀ بارفروش. (جغرافیای سیاسی کیهان). دهی است از دهستان نوکندکا، بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 23/5هزارگزی جنوب باختری شاهی، و در انتهای راه فرعی بابل به بابل کنار با 1700 تن سکنه. آب آن از رود خانه بابل و چشمه تأمین می شود، و محصول آن برنج، نیشکر، ابریشم، غلات، کتان و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ کُ)
دارویی است که از تقطیر الکل بر مادۀ معطر حاصل شود. در کارآموزی داروسازی تألیف دکتر جنیدی (صص 79- 80) چنین آمده: اگر بر روی یک یا چند مادۀ دارویی الکل بیفزایند و پس از مدتی حاصل را تقطیر کنند مایع تقطیر شده الکلا نامیده میشود و در حالت اول الکلا را ساده و در حالت دوم مرکب میگویند. الکلاهای ساده از فارماکوپه حذف شده است و بجای آنها محلول اسانس مربوط بدان را در یک الکل 90 درجه بکار میبرند. در تهیۀ الکلاها گاهی مادۀ دارویی تازه و زمانی مادۀ دارویی خشک شده به مصرف میرسد، و در هر صورت باید مواد دارویی را خرد نمایند تا الکل بهتر در آنها تأثیر کند، برای تهیۀ الکلاها مواد دارویی را در دیگ انبیقی میریزند و الکل را بدان میافزایند و مدت معینی که معمولاً دراز است میگذارند تا خیس بخورد و مواد مؤثره کاملاًدر الکل حل گردد، سپس حاصل را تقطیر میکنند. الکلی را که برای تهیۀ الکلاها بکار میبرند معمولاً الکل 60تا 80 درجه است. الکلاها فرار و بیرنگ اند و در صورتی که در شیشه های سربسته نگاهداری شوند فاسد نمیشوند واگر تازه تهیه شده باشند باقیمانده ای از خود باقی نمیگذارند ولی با مرور زمان چون اسانسها رزینی میشوندحتی در صد درجه گرما باقیماندۀ اندکی از خود میگذارند. و رجوع به کارآموزی داروسازی صص 79- 80 شود
لغت نامه دهخدا
(زِ لَ)
تأنیث غازل (نعت فاعلی از غزل) زن ریسنده. ج، غزل، غوازل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
یکی از شعرای ایران و از اهالی طالقان است. وی در عهد شاه عباس ثانی میزیسته، از اوست:
ز شوق نامه نویسم، ز رشک پاره کنم
دلی که نیست تسلی در او، چه چاره کنم ؟
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
دهی از دهستان کوه شهری بخش کهنوج شهرستان جیرفت است. در 150هزارگزی جنوب کهنوج و 15 هزارگزی خاور راه فرعی کهنوج به میناب قرار دارد. کوهستانی و گرمسیر است و 50 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه، محصول آن خرما و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کُل ل)
شهری است در ساحل دریا پائین تر از بصره. (مراصدالاطلاع). از بلاد بحر است در پائین بصره و منسوب به آن بازکلی است. (سمعانی). به روایت ابوسعد، شهری است در پائین بصره، ولی من آن شهر را نشناختم. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان تالارپی بخش مرکزی شهرستان شاهی، واقع در 18 هزارگزی شمال جادۀ بابل به شاهی، و 1500 گزی جادۀ بابل به شاهی، و شاهی به کیاکلا. دشت، و هوای آن معتدل مرطوب و مالاریائی، آب آن از رود خانه تالار و چاه، و محصول آن برنج، کنجد، کنف، پنبه و مختصری غلات است. از سه محله بنام بالا، پائین و میان سارزکلا تشکیل شده، 340 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان اهلمرستاق بخش مرکزی شهرستان آمل در 5هزارگزی شمال باختری آمل و 3 هزارگزی باختر شوسۀ آمل به محمودآباد. دشت، معتدل مرطوب، مالاریائی و دارای 170 تن سکنه است. آب آن از چشمه آغوزکنی و رود خانه هراز تأمین می شود و محصول آنجا برنج، پنبه، کنف، غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی از دهستان بیشه بخش مرکزی شهرستان بابل که در 5 هزارگزی جنوب خاوری بابل و یکهزارو پانصدگزی خاور راه شوسۀ بابل به گنج افروز واقع است. دشت و معتدل است و 255تن سکنه دارد. و آبش از فاضلاب چشمه جنید. محصولش برنج، صیفی، غلات، پنبه، پیاز و کنف. شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری که در 44 هزارگزی جنوب خاوری بهشهر و شمال رود خانه نکا واقع است. منطقه ای است کوهستانی، سردسیر با 400 تن سکنه. آبش از چشمه سار و محصول آن غلات، ارزن، لبنیات، عسل است. و شغل مردمش زراعت، گله داری و تهیۀ زغال، راهش مالرو است. گله داران زمستان به حدود بندر گز میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). در سفرنامۀ مازندران و استرآباد چ قاهره 1342 بخش انگلیسی ص 122 قریه ای است از دودانگۀ هزارجریب و در ترجمه فارسی کتاب این کلمه حذف شده و در فهرست نیز نیامده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از غازله
تصویر غازله
زن ریسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکلا
تصویر اکلا
چرانیدن، بها پیش دادن، پیش خرید، کشاورز شخم زدن
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از پرندگان خواننده از خانواده چکاوک (جل) است که در سواحل بحر خزر و دامنه های البرز نیز فراوان است قازلاخ غازلاخ
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از پرندگان خواننده از خانواده چکاوک (جل) است که در سواحل بحر خزر و دامنه های البرز نیز فراوان است قازلاخ غازلاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازکیا
تصویر ازکیا
جمع زکی پاکان، صاحبان ذهن صافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غازل
تصویر غازل
ریسنده مرد ریسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازکیا
تصویر ازکیا
جمع زکی، پاکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غازل
تصویر غازل
((زِ))
ریسنده
فرهنگ فارسی معین
از توابع لفور سوادکوه، از توابع تالارپی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مارمولک
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لفور واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان جلال ازرک جنوبی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بیشه شهرستان بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
مزرعه ای در غرب بالاجاده کردکوی، بن کلاته، مزرعه ای در
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان چهاردانگه شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لاله آباد بابل، توابع جلال ازرک جنوبی بابل، از
فرهنگ گویش مازندرانی