جدول جو
جدول جو

معنی غابوک - جستجوی لغت در جدول جو

غابوک
مهرۀ کمان گروهه را گویند و آن گلوله ای باشد که از گل سازند، (برهان) (آنندراج)، کمان گروه، (برهان)، برنوف
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غالوک
تصویر غالوک
مهره ای از جنس سنگ یا گل، زاغوک، زالوک،
مهرۀ کمان گروهه، گلوله، زالوک، زالو که، برای مثال کمان گروهۀ زرین شده محاقی ماه / ستاره یکسره غالوک های سیم اندود (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کابوک
تصویر کابوک
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، وکر، پیواز، بتواز، آشانه، تکند، وکنت، پدواز، آشیانه، کابک، پتواز، آشیان برای مثال تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی / از آن قرار نکردی در آشیانۀ پست (انوری - ۵۴۶)،
زنبیلی که از سقف آویزان کنند تا کبوتر در آن آشیانه کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تابوک
تصویر تابوک
بالاخانۀ کوچک
فرهنگ فارسی عمید
مخارجۀ عمارت را گویند، (برهان) (فرهنگ جهانگیری)، بالا خانه کوچک که در بالا واقع شود و آن را مخارجه گویند، فرالاوی گفته:
هوشم ز ذوق لطف سخنهای جان فزاش
از حجرۀ دلم سوی تابوک گوش شد،
(انجمن آرا) (آنندراج)،
بیرون داشت عمارتها، (شرفنامۀ منیری)، بالاخانه، غرفه، خانه کوچک
، مخارجۀ عمارت که در تحت آن ستونی نباشد، (بالکن)، مجازاً لالۀ گوش را گفته اند و شعر فرالاوی هم همین معنی را افاده کند
لغت نامه دهخدا
(غَ)
مثل غبوق. (آنندراج) ، شرابی که شبانگاه در بزم عیش و نوش میخورند. (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
آنکه در خواب چنان نماید که مردم را فروگرفته است، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
یکی از چهار شهر خانقو واقع در چین اقصی، در نخبهالدهر دمشقی ص 169 آمده است: ثم یلی هذه البلاد (بلاد فالفور و هی اوسع بلاد صین الصین) شمالا بلاد خانقو و هو متسع حدوده من ساحل بحر مهراج و الصنف و الی ساحل نهر خمدان الغربیه و من مدن خانقو اربعه کبار امهات، و هی: غابوا و غینوا و ملکان و قصیان ... - انتهی
لغت نامه دهخدا
یکی از مستعمرات فرانسه است در افریقای غربی در خلیج گینه از یک درجۀ عرض شمالی تا یک درجه و پنجاه دقیقۀعرض جنوبی در طول ساحل امتداد یافته فرانسویها ابتداء این جا را ضبط کرده و بتدریج دایرۀ نفوذ خود را به سوی شمال و جنوب و مشرق رسانیده اند، از طرف مشرق تا مجرای نهر بزرگ کنگو یعنی اراضی غیرمضبوطه را تحت تبعیت آورده و به این نقطه نام کنگوی فرانسه داده اند بنابراین ما هم تفصیلات راجع به این محل را به کلمه کنگوی فرانسه محول میداریم، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
مهرۀ کمان گروهه باشد:
کمان گروهۀ زرین شده بچرخ هلال
ستارگان همه غالوکهای سیم اندود،
خسروانی (از لغت فرس اسدی ص 271)،
و در حاشیۀ آن آمده: غالوک و ژواله هر چه آن چون مهرۀ گرد کنی غالوک و ژواله خوانند - انتهی، مهرۀ گلین باشد که در کمان گروهه نهند و اندازند، خسروی گوید: گمان گروهۀ زرین ... (اوبهی) (رشیدی)، گلوله و مهرۀ کمان گروهه را گویند خواه از سنگ باشد و خواه از گل ساخته باشند، (برهان)، گلوله را گویند که از گمان گروهه بیندازند:
گه افکند نخجیر بر دشت راغ
گهی زد به غالوک برمیغ و ماغ،
فردوسی (از جهانگیری)،
گل مهره، کمان غلوله، و بجای لام با ’ی’ تازی هم گفته اند، خسرو دهلوی گفته: کمان گروهۀ زرین ... و در جهانگیری و رشیدی و برهان غالوک نوشته اند که بمعنی غلوله یعنی غلولۀ کمان باشد، ظن غالب آن است که در اصل غالول بوده لام با کاف اشتباه یافته، غالول وغلوله یک معنی دارد، حکیم فردوسی گفته:
گه افکند نخجیر در باغ و راغ
گهی زد بغالول در میغ ماغ،
(از انجمن آرا) (از آنندراج)،
جلاهق، جله، بندق، بندقه، (منتهی الارب)، زواله، ژواله، کمان گروهه، (برهان)
لغت نامه دهخدا
کابک، جای مرغ خانگی بود، (لغت فرس)، آشیانۀ مرغان، چیزی که مانند زنبیل در میان خانه بیاویزند تا کبوتر بچه در آن کند، (لغت فرس) :
چون بچۀ کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد موی (؟) و بیوگند موی زرد
کابوک را نشاید (نپاید؟ نخواهد؟) و شاخ آرزو کند
وز شاخ سوی بام شود باز گرد گرد،
ابوشکور،
چو کبتر تبتی خانه کرده هر کابوک،
سوزنی (از رشیدی در لغت کبتر)،
تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی
ازآن قرار نکردی در آشیانۀ پست،
انوری،
نیز رجوع به کاپوک شود، رفیده، و آن گرد بالشی است که خمیر را بر زبر آن پهن کرده و بر تنور بندند، و به این معنی شاید مصحف کمایوک باشد، (حاشیۀ لغت کابوک، برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
قابور، مخارجۀ عمارت، ناودانی که بر کناره های بام سازند تا آب باران بر آن سیلان کند، (برهان)، رجوع به قابور شود
لغت نامه دهخدا
دیوانه، احمق
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مصغر غاب، بمعنی بجول. در تداول عوام گویند: غابکش بیرون آمده بود، سخت لاغر بود
لغت نامه دهخدا
چابک، چست، چالاک، جلد، و رجوع به چابک و چابوک دست شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چابوک
تصویر چابوک
چست و چالاک زرنگ، ماهر زبر دست، تازیانه شلاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابوک
تصویر کابوک
جای مرغ خانگی، آشیانه مرغ آشیانه مرغان لانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قابوک
تصویر قابوک
قاپول بنگرید به قاپول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالوک
تصویر غالوک
مهره کمان گروهه گلوله، کمان گروهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبوک
تصویر غبوک
غبوق بنگرید به غبوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابوک
تصویر تابوک
بالا خانه کوچک مخارجه، لاله گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کابوک
تصویر کابوک
لانه مرغ، زنبیلی که در میان خانه بیآویزند تا کبوتر در آن آشیانه کند، کابک، کاوک، کاواک، کاووک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غالوک
تصویر غالوک
گلوله، گلوله کمان گروهه، کمان گروهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تابوک
تصویر تابوک
((بُ))
بالاخانه کوچک، غرفه
فرهنگ فارسی معین