جدول جو
جدول جو

معنی عیلام - جستجوی لغت در جدول جو

عیلام
کشوری بود در قدیم شامل خوزستان، لرستان (پشتکوه) و کوههای بختیاری کنونی، حدود این کشور از مغرب رود دجله از مشرق قسمتی از پارس، از شمال راه بابل به همدان و از جنوب خلیج فارس تا بوشهر بود، شهرهای مهم آن شوش، ماداکتو، خایدالو (درجای خرم آباد کنونی) بود، مردم عیلام زبان و خطی مخصوص داشتند و دین آنان مبتنی بر شرک و بت پرستی بود، عیلامیان دولتی بزرگ تشکیل دادند و تاریخ آنان را به سه قسمت تقسیم میکنند: 1- عهدی که تاریخ عیلام با تاریخ سومریان و اکدیان ارتباط کامل دارد (از ازمنۀ قدیم تا 2225 قبل از میلاد)، 2- عهدی که تاریخ عیلام با تاریخ دولت بابل مربوط میشود (2265 تا 745 قبل از میلاد)، 3- عهدی که آشور جدید رقیب عیلام است 745 تا 645 قبل از میلاد)، عیلام در سال 645 قبل از میلاد به دست آشوربانیپال منقرض گردید،
عهد اول - دراین عهد تاریخ عیلام تاریک است، با وجود این دیده میشود که پاتسی های سومر و اکد با عیلامیان جنگهای دفاعی میکنند، اگر هم گاهی غالب میشوند تسلط آنان بر عیلام دوامی ندارد و عاقبت عیلام بر سومر و اکد دست یافته دولت ایشان را منقرض میسازد،
عهد دوم - در این عهد عیلامیان با پادشاهان بابل در زدوخوردند، در دورۀ کاسوها ’خورباتیلا’ پادشاه عیلام با ’کوری گالزو’ پادشاه بابل جنگید و سپس ’شوتروک ناخونتا’ بابل را تصرف کرد و اشیاء نفیس آن را به غارت به شوش برد، عاقبت تاخت وتاز عیلامیان دولت کاسوها را از پای درآورد، از پادشاهان نامی عیلام در این دوره ’شیل خاکین شوشناک’ است، این پادشاه که سایسی مدبر و بزرگ بود، بناهای بسیار ساخت و یکی از کارهای اواین است: هر بنایی را که تعمیر میکرد، مینوشت که این بنا را که ساخته بود و چه کتیبه ای داشت، عین آن کتیبه را - که بزبان سامی بود - مینویساند و ترجمه انزانی (عیلامی) را بدان می افزود، این علاقه مندی پادشاه مزبور مورد قدردانی دانشمندان باستانشناسی است، در زمان او ادبیات و صنایع عیلامی به اوج ترقی خود رسیده بود، در این عهد جنگهای دیگری بین عیلام و بابل صورت گرفت (تا انقراض بابل به دست آسوریان)،
عهد سوم - وقایع عمده این عهد عبارتست از جنگهای آسور با عیلام (پس از همجوار شدن دو کشور)، نتیجۀ این جنگها آن شد که در سال 645 قبل از میلاد سپاهیان آسوربانی پال، شوش را تصرف کردند و خزانۀ پادشاهان عیلام به دست آنان افتاد، طلا و نقره ای که بابل در موقع اتحاد به عیلام داده بود با مجسمه ها و اشیاء نفیس معابد عیلام و آنچه در خانه ها از ثروت و اشیاء گرانبها بود به نینوا منتقل شد، آسوریان به کشتار و غارت اکتفا نکرده، استخوانهای پادشاهان عیلام و اشخاص نامی را بیرون آورده به نینوا فرستادند، رفتار آسوریان را در عیلام، حزقیال چنین تعبیر کرده: ’این است عیلام و تمام جمعیت آن در اطراف قبر آن، همه کشته شدند و همه از دم شمشیر گذشتند’، مجسمۀ ’نه نه’ ربهالنوع ’ارخ’ را که مدت 1635 سال در تصرف عیلامیان بود، پادشاه آسور به دست آورده برای شهرارخ پس فرستاد، آسوریان اسرای بسیار از شوش و شهرهای دیگر به آسور بردند، ’خون بام کالداش’ آخرین پادشاه عیلام که فرار کرده بود پس از چندی گرفتار شد و آسوربانی پال او و ’تام ماری تو’ پادشاه سابق عیلام را به عرابۀ خود بست و مجبورشان کرد عرابۀ سلطنتی را تا معبد ’آسور’ و ’ایشتار’ (خدایان آسور) بکشند، عیلامیان نوعی تمدن و صنایع بوجود آوردند و خطی برای خود ترتیب داده بودند، ولیکن از حیث تشکیلات سیاسی هیچگاه نتوانستند از حال ملوک الطوایفی بیرون آیند، بخصوص مردم کوهستانی آن، که همیشه نیم مستقل یا مستقل بودند، با وجود این عیلامیان در مدت چندهزار سال قومیت خود را در مقابل مردمی نیرومند مانند سومریان، اکدیان و دولی قادر مثل بابل و آسور حفظ کردند و گاهی هم آنها را شکستی فاحش دادند، عاقبت، اگر هم عیلام به زانو درآمد، بجهت جنگهای داخلی بود، بهر حال از سال 645 قبل از میلاد دولت عیلام از صفحۀ روزگار محو شد و گذشته های آن به مرور فراموش گردید، در مالمیر بختیاری در ’شکفت سلمان’ و غیره آثار بسیار از دورۀ عیلامیان دیده میشود، متأسفانه این آثار را به استثنای آنچه در دسترس نبوده خراب کرده اند، در اینجا حجاریهای برجسته با خطوط میخی شوشی و انزانی (عیلامی) بسیار یافته اند و محققان، آثار را به قرنهای 13 و 12 قبل از میلاد مسیح مربوط میدانند، (از فرهنگ فارسی معین)، و رجوع به تاریخ ایران باستان شود
لغت نامه دهخدا
عیلام
(عَ)
کفتار نر. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عیالیم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عیلام
کتفار نر
تصویری از عیلام
تصویر عیلام
فرهنگ لغت هوشیار
عیلام
ایلام
تصویری از عیلام
تصویر عیلام
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علام
تصویر علام
بسیار دانا، دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
(زَ نِ)
رجوع به ایران باستان ج 1 صص 168- 220، و عیلام و ایلام شود
لغت نامه دهخدا
به عبری درخت خرما، ، اسم زنی است که به دو نفر از اولاد یهودا یعنی ’عیرو’ بعد از فوت او به ’اونان’ تزویج شد و چون اونان سرای فانی را بدرود گفت، پدرش وعده داد که هرگاه پسرم ’شیله’ بحد بلوغ رسد، ترا بدو تزویج نمایم اما چون شیله بالغ گردید و یهودا بوعده خود وفا ننمود، تامار حیله ای انگیخته حالتی صورت داد که خسوره اش به وی درآمد و بهیچ وجه وی را نشناخت، چنانکه این مطلب در کتاب پیدایش 38 مفصلاً مذکور است، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
آموزاندن. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آگاهانیدن (ناظم الاطباء) ، متصف به شجاعت نمودن، نشان گذاردن شناسائی را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ علامه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
مرکب از ’علی’ حرف جر، و ’ما’ی استفهامی، الف ’ما’ بواسطۀ داخل شدن حرف جر بر آن، حذف شده است. (اقرب الموارد). مخفف ’علی ما’، یعنی بر چه و بر کدام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا)
بسیار دانا. (اقرب الموارد). نیک دانا. (منتهی الارب) ، کسی که دانا به انساب مردمان باشد. نسابه. (اقرب الموارد). آنکه از نسبت مردم آگاه باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
چرخ. چرغ. (منتهی الارب). صقر. (اقرب الموارد). باشه. باشق. واشه. علاّم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جمع واژۀ علم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ لِ)
دانشمند و عالم. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
روز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نهار. گویند: سرنا العیام کله،یعنی همه روز را حرکت کردیم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
موضعی به لرستان محل سکنای شعب ایل دیر کوند، (جغرافیای تاریخی غرب ایران ص 166)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
گرد و غبار. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَثْءْ)
مانند مصدر عیل است بمعنی ندانستن شخص که گم شده به کجا رفته و در چه جابجوید آنرا. (از ناظم الاطباء). رجوع به عیل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابوقیس، و صحیح آن قیس عیلان باشد و او را همنام نیست. و عیلان در اصل نام اسب او بوده است. (منتهی الارب). و رجوع به عیلانی شود
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرستانهای استان پنجم کشور است که سابقاً آن را پشتکوه می نامیده اند، این شهرستان در جنوب باختری استان واقع و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: از طرف شمال به بخشهای ایوان و سومار از شهرستان شاه آباد، از طرف شمال خاور و خاور به شهرستان خرم آباد (رود خانه صیمره حد طبیعی بین این شهرستان و شهرستان خرم آباد است)، از طرف جنوب به شهرستان دشت میشان استان ششم، از طرف جنوب باختری و باختر بکشور عراق، بواسطۀ وجود کبیرکوه و رشته های منشعبه از آن و پستی و بلندی هوای این شهرستان را به سه قسمت متمایز میتوان تقسیم نمود: 1- مناطق مرتفع کوهستانی 2- مناطق مرزی مهران و دهلران، 3- مناطق بخش آبدانان، دره شهر، شیروان چرداول و زرین آباد، مهمترین کوه شهرستان کبیرکوه است که در جهت شمال باختر به جنوب خاور کشیده شده، بخشهای بدره و دره شهر در دامنه های جنوب باختری آن واقع شده اند، رودخانه های شهرستان ایلام عموماً از کبیرکوه سرچشمه گرفته بر رود خانه صیمره و برخی از کشور ایران خارج و بعراق منتهی میشود، 1- رودخانه هائی که بصیمره میریزد عبارتند از: رود خانه سرآب که در بخش شیروان چرداول جاری است، و رود خانه سرآب کلاران و سره آب، زنجیر گسرو، رود خانه گنجه، رود خانه کلیم، رود خانه سیکان، دره شهر، شیخ مکان در بخش دره شهر، 2- رودخانه هائی که بدشت عراق منتهی میشوند عبارتند از: رود خانه کنجان چم، رود خانه گاوی، رود خانه چنگوله، رود خانه میوات، محصولات عمده شهرستان، گندم، جو، حبوبات، توتون و لبنیات است، در اکثر نقاط این شهرستان معدن نمک موجود است، شهرستان ایلام از ده بخش بنام چوار، صالح آباد، ارکاز، بدره، دره شهر (صیمره)، آبدانان، دهلران، مهران، زرین آباد و شیروان چرداول تشکیل شده، جمع قراء شهرستان 366 قریه است، جمعیت آن در حدود 105000 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)، ایلام را سابقاً عیلام می گفته اند ایلام یا سوزیان دولت قدیم و همسایۀ کلاده و پایتخت آن شوش بود وسلاطین آن کلده و بابل را تسخیر کردند و در زمان داریوش این مملکت تشکیل ساتراپی داد، انزان، انشان، رجوع به ایران باستان پیرنیا و نیز رجوع به عیلام شود، عنوان سلاطین مغول ایران، (فرهنگ فارسی معین)، نام سلسله ای که در ایران سلطنت کردند از مغولان،
ایلخان بودن، مقام و رتبۀ ایلخان، (فرهنگ فارسی معین)، رئیس ایل، (یادداشت بخط مؤلف)، ایل خان
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دردمند کردن، (از ’ال م’) (غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی)، درد رسانیدن، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام شهری است درماوراءالنهر از اعمال فرغانه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ)
جمع واژۀ عیلم. رجوع به عیلم شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کفتار نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
درختی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). درخت چنار. (ناظم الاطباء) ، طعامی که از ملخ سازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عیلم
تصویر عیلم
وزغ، دریا، چاه دهان گشاد
فرهنگ لغت هوشیار
چرغ چرخ باز از مرغان شکاری چرغ، برناک (حنا)، داننده بسیار دان بسیار دانا، تبار شناس (نسابه) بسیار دانا بسیار دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلام
تصویر ایلام
بدرد آوردن دردمند کردن الم افکندن، دردمند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علام
تصویر علام
((عَ لّ))
دانشمند، بسیار دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلام
تصویر ایلام
به درد آوردن، دردمند کردن، به رنج افکندن
فرهنگ فارسی معین