جدول جو
جدول جو

معنی عیطبول - جستجوی لغت در جدول جو

عیطبول(عَ طَ)
زن جوان خوب صورت تمام خلقت نیکواندام. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). زن جوان زیباو ممتلی ٔ و درازگردن. (از اقرب الموارد). عطبل. عطبول. عطبوله. ج، عطابل، عطابیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طبول
تصویر طبول
طبل ها، دهل ها، جمع واژۀ طبل
فرهنگ فارسی عمید
(عَ طَ)
زن درازقامت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ بُ)
زن جوان خوب صورت تمام خلقت نیکواندام پرگوشت درازگردن. (منتهی الارب). زن جوان زیبای پرگوشت گردن دراز. (از اقرب الموارد). ج، عطابل، عطابیل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عطبول. عطبوله. عیطبول. رجوع به عطبول و عطبوله و عیطبول شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
جمع واژۀ طبل
لغت نامه دهخدا
(عُ)
باقی ماندۀ بیماری و بقیۀ دشمنی و پس ماندۀعشق، تبخاله که بعد از تب برآید، سختی. عقبوله. ج، عقابیل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقبوله و عقابیل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بمعنی عیهل است. (منتهی الارب). ماده شتر تیزرو. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عیهل شود، شتر نر تیزرو برگزیده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ق)
دهی است از دهستان کفرآور بخش گیلان شهرستان شاه آباد، سکنۀ آن 150 تن. آب آن از هفت چشمه و رود خانه کفرآور. محصول آن غلات، پنبه، توتون و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است. مردم این ده از طایفۀ مینشی هستند که در همان دهستان کفرآور تغییر محل میدهند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قلعه. حصار. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
آوازهای آمیخته باهم، و غوغا. (منتهی الارب) (آنندراج) (از تاج العروس) ، تاریکی برهم نشسته. تاریکی. (منتهی الارب) (آنندراج). ظلمت متراکم. ج، غیاطیل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شاعر یونانی که در حدود سال 50 تا 18 قبل از میلاد می زیست، مرثیه های زیبا و لطیفی از وی باقی مانده است، (از لاروس)، رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 154 و قاموس الاعلام ترکی و فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
بی پیرایه ماندن زن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عطل. رجوع به عطل شود
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ)
به معنی عطبول است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عطبول. عیطبول. رجوع به عطبل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ طَ)
زن تمام اندام، و شتر قوی هیکل تمام خلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کامل خلقت از شتران و زنان. (از اقرب الموارد) ، زن نیکوصورت، یا زن خوب شکل درازبالای پرگوشت نازاینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن زیبا، یا زن زیبای درازقد پرگوشت و عاقر. (از اقرب الموارد). عطموس. رجوع به عطموس شود، شتر مادۀ کلان سال. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ناقۀ سالخورده و پیر. (از اقرب الموارد). ج، عطامیس، عطامس (که نادر است). (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ طَ)
دراز و کلان و بزرگ از شترمادگان و سنگ. و آن بدل از عیطموس است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به عیطموس شود
لغت نامه دهخدا
(یُ بُ)
نام سکه ای کوچک نقره ای در عهد ساسانیان معادل نیم درهم. (ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 72)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دیمبل و دیمبو (دامبول و...) : اسم صوت است و برای بیان بزن و بکوب و ساز و آواز استعمال میشود. نیز آغاز تصنیفی قدیمی و عامیانه است: دامبول و دیمبول نقاره... (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). رجوع به دیمبل و دیمبو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقبول
تصویر عقبول
باقی مانده بیماری و بقیه دشمنی و پس مانده عشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیطول
تصویر غیطول
آواز های در آمیخته، غوغا، تاریکی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طبل، تبیره ها شندف ها یکی از آلات ضربی و رزمی و آن تشکیل شده از دو پارچه پوست که دو طرف بدنه ای به شکل استوانه کشیده شده. دهل (یک رویه یا دو رویه) ترکیبات اسمی: یا طبل اذان. صندوق صماخ. یا طبل اسکندر. طبل سکندر. یا طبل باز. طبلی باشد که چون باز را بر مرغان آبی سر دهند بر آن طبل می زنند و از آن آواز مرغان می پرند. پس باز یکی از آنها را شکار می کند. یا طبل باز گشت. طبل مراجعت. چون دو فوج در روز با هم جنگ می کردند وقت شام طبل بازگشت می زدند تا هر دو فوج به خیمه گاه روند. یا طبل تهی. لاف بی معنی. یا طبل جدال. طبلی که در روز جنگ می نوازند. یا طبل جنگ. طبل جدال. یا طبل جنگ زدن، نواختن طبل در روز پیکار. یا طبل رحیل. طبلی که برای کوچ قافله و مانند آن نوازند. یا طبل سامعه. قسمتی از گوش. یا طبل سکندر. طبل منسوب به اسکندر مقدونی. یا طبل سلیمانی. طبل منسوب به سلیمان داود ع. یا طبل صبح. طبلی که در بامداد برای بیداری سربازان و دیگران نوازند. یا طبل طغرل. طبلک بازیاران. یا طبل عطار. طبق عطر فروشان طبله عطار. یا طبل واپس (واپسین) طبلی که در عاشورا و روز ماتم نوازند طبل ماتم، دم واپسین. تعبیرات: یا مثل طبل. میان تهی اندرون خالی، بزرگ شکم، پرباد، متکبر. یا مثل طبل عطار. خوشبو معطر، روح افزا. ترکیبات فعلی: یا دریده شدن طبل کسی. بر ملا شدن راز او رسوا گشتن وی. یا طبل امان زدن، زنهار و امان خواستن، یا طبل به (در زیر) گیلم بودن، پوشیده ماندن راز کسی، بی نام و نشان ماندن، یا طبل به (در زیر زیر) گلیم زدن (برکشیدن کوفتن) پنهان داشتن امری که به غایت آشکار باشد، یا طبل پنهان زدن، طبل به گلیم زدن، یا طبل رسوایی کسی را زدن (نواختن) او را رسوا کردن، رسوایی وی را آشکار کردن، یا طبل سوم زدن عسس. طبلی که نیم شب زنند برای منع سیر مردم در کوی و بر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبول
تصویر عبول
مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطبل
تصویر عطبل
زن خوبروی دراز گردن گردن گلابی، آهو آهوی دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیول
تصویر عیول
نیاز مندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیطل
تصویر عیطل
خوش گردن دراز گردن: زن، خوشه پر شکوفه خرمای نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطبوله
تصویر عطبوله
زن خوبروی دراز گردن گردن گلابی، آهو آهوی دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطبول
تصویر عطبول
زن خوبروی دراز گردن گردن گلابی، آهو آهوی دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیطول
تصویر قیطول
او را (حصار) قلعه حصار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قیطول
تصویر قیطول
((قَ یا ق))
قلعه، حصار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقبول
تصویر عقبول
((عُ))
سختی، شدت، باقی مانده تب و بیماری، تب خال، جمع عقابیل
فرهنگ فارسی معین