جدول جو
جدول جو

معنی عیسان - جستجوی لغت در جدول جو

عیسان
(عَ)
مردان. (منتهی الارب). مردمان و خلایق. (ناظم الاطباء) : ما هو من عیسانه، او از رجال و یاران او نیست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میسان
تصویر میسان
(دخترانه)
ستاره ای در صورت فلکی جوزا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیسان
تصویر نیسان
(پسرانه)
باران بهاری، بارانی که در اردیبهشت می بارد، نام ماه دومین ماه بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آیسان
تصویر آیسان
(دخترانه)
مثل ماه، دارای گذشته درخشان، زیبا مانند ماه، آی (ماه به ترکی) + سان (پسوند شباهت فارسی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کیسان
تصویر کیسان
(پسرانه)
مانند پادشاه، دارای منش شاهانه، لقب مختار ثقفی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیسان
تصویر بیسان
(دخترانه)
جالیز (نگارش کردی: بسان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عیدان
تصویر عیدان
عودها، بازگشتن علائم بیماری ها، بازگشتن ها، جمع واژۀ عود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیسان
تصویر نیسان
نی مانند، شبیه نی
ماه هفتم از ماه های سریانی، ماه دوم از فصل بهار
کنایه از بهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیسان
تصویر خیسان
خیساندن، خیس کردن چیزی برای آنکه آب را به خود بکشد
فرهنگ فارسی عمید
(خِ یَ)
شب برگشتن گرد چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). طواف کردن در شب، کوشیدن و رنج بردن جهت عیال، قوت دادن به عیال. (از اقرب الموارد). عوس. رجوع به عوس شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی است به مروشاهجان. (منتهی الارب) (از مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نام دو ستاره است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، دارای 1600 تن سکنه، آب آن از رود خانه اوجانچای و چشمه، محصول آنجا غلات، یونجه و سیب زمینی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جوانی. (منتهی الارب) ، غیسان الشباب، تیزی جوانی و اول و تازگی آن. وغیسات الشباب کذلک. (منتهی الارب). غیسان الشباب و غیساته، اول جوانی و تیزی و تازگی آن. (از اقرب الموارد) گل جوانی. (ناظم الاطباء) ، لیس من غیسانه، یعنی از جنس و صفت آن نیست. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج العروس). از نوع و قسم آن نیست. (تاج العروس) ، ما انت من غیسانه، یعنی از مردان آن نیستی. (منتهی الارب ذیل غسن) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ نِ)
تثنیۀ عین، در حال رفع. رجوع به عین شود، دو فرورفتگی در کنار زانو. (ناظم الاطباء). رجوع به عین شود
لغت نامه دهخدا
(دَج ج)
چشم کردن مرد را. و چشم زخم رسانیدن و بر چشم زدن. (از منتهی الارب) ، روان گردیدن آب و اشک. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عین. رجوع به عین شود
لغت نامه دهخدا
(سَ / سو)
جمع واژۀ عیسی. رجوع به عیسی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گوشۀ عالم مابین مشرق و شمال و ظاهراً این لفظ هندی است. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
نام جایگاهی است در نجد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث أعیس. ماده شتر سپید سرخ موی. (ناظم الاطباء). ج، عیس. رجوع به عیس (عی) شود،
{{اسم}} ملخ ماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)،
{{اسم خاص}} نام زنی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خیس. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خیس شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ أعور، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، رجوع به اعور شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ عَ)
بیهوش کردن بوی چاه، (از ’وس ن’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مخالفت، پیمان خلاف و دروغ نام ماه هفتم است از ماههای رومیان و ماه دوم از فصل بهار را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میسان
تصویر میسان
باد سار بر منش، خرامان، ستاره درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غیسان
تصویر غیسان
اول جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیدان
تصویر عیدان
خرما بنان دراز، جمع عود، چوب ها داربویها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیساء
تصویر عیساء
مونث اعیس ملخ ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیفان
تصویر عیفان
بیزار دلاشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیمان
تصویر عیمان
شیر خواه شیر دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرسان
تصویر عرسان
تثنیه عرس شیر نر و شیر ماده جفت شیر
فرهنگ لغت هوشیار
دارای مرض پیسی مبروص: وبسیار خلق پیش او (عیسی) گرد شدند چیزی لنگان و چیزی پیسان و بعضی لال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیسان
تصویر خیسان
دغایی، پیمان شکنی، کاهش بها بازار سردی، بویناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیسان
تصویر کیسان
بیوفائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیسان
تصویر نیسان
((نِ))
ماه هفتم از ماه های سریانی برابر با اردیبهشت
فرهنگ فارسی معین