گویند: ائتزر فلان ازره عک وک، و ازره عکی، یعنی فروهشت هر دو طرف شلوار را و فراهم آورد تمامۀ آنرا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عک ّ شود
گویند: ائتزر فلان ازره عک وک، و ازره عکی، یعنی فروهشت هر دو طرف شلوار را و فراهم آورد تمامۀ آنرا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عَک ّ شود
تباه کردن. زیان و تباهی رسانیدن گرگ در رمه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). فاسد کردن، چنانکه گویند: عاث الذئب فی الغنم، یعنی گرگ گوسفندان را تباه و فاسد کرد، شتاب کردن در انفاق مال، و یا تبذیر و تباه کردن آن. (از اقرب الموارد). عیوث. عیثان. رجوع به عیثان شود
تباه کردن. زیان و تباهی رسانیدن گرگ در رمه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). فاسد کردن، چنانکه گویند: عاث الذئب فی الغنم، یعنی گرگ گوسفندان را تباه و فاسد کرد، شتاب کردن در انفاق مال، و یا تبذیر و تباه کردن آن. (از اقرب الموارد). عُیوث. عَیَثان. رجوع به عیثان شود
مکث و درنگ. (ناظم الاطباء). تلفظ عامیانۀ مکث عربی به معنی درنگ کردن. (حاشیۀ برهان چ معین). - مکیث کردن، مکث کردن و درنگ نمودن و تأخیر کردن باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
مکث و درنگ. (ناظم الاطباء). تلفظ عامیانۀ مکث عربی به معنی درنگ کردن. (حاشیۀ برهان چ معین). - مکیث کردن، مکث کردن و درنگ نمودن و تأخیر کردن باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
شیر که بر شوربا و خوردنی ریزند. (منتهی الارب). شیر که بر ’مرق’ ریزند. (از اقرب الموارد) ، نوعی از طعام که از شیر و آرد سازند. (منتهی الارب) ، شیر تازه که بر آن پیه گداخته ریخته نوشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شاخ رز که آن را زیر زمین خوابانند تا روید. (منتهی الارب). شاخۀ درخت انگور که به زیر زمین خم شود تا از جای دیگری بروید. (از اقرب الموارد). فرهانج انگور. (مهذب الاسماء)
شیر که بر شوربا و خوردنی ریزند. (منتهی الارب). شیر که بر ’مرق’ ریزند. (از اقرب الموارد) ، نوعی از طعام که از شیر و آرد سازند. (منتهی الارب) ، شیر تازه که بر آن پیه گداخته ریخته نوشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شاخ رَز که آن را زیر زمین خوابانند تا روید. (منتهی الارب). شاخۀ درخت انگور که به زیر زمین خم شود تا از جای دیگری بروید. (از اقرب الموارد). فرهانج انگور. (مهذب الاسماء)
نان از جو و گندم آمیخته به هم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (ازتاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). این لغت به صورت ’غلیث’ با غین نیز آمده است. (از لسان العرب) (از تاج العروس). و نیز رجوع به غلیث شود
نان از جو و گندم آمیخته به هم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (ازتاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). این لغت به صورت ’غَلیث’ با غین نیز آمده است. (از لسان العرب) (از تاج العروس). و نیز رجوع به غلیث شود