جدول جو
جدول جو

معنی عکیث - جستجوی لغت در جدول جو

عکیث
(عَ)
کمیز پیل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عیث
تصویر عیث
فاسد کردن، تباه کردن، زیان کاری
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
رجل مکیث، مردی آهسته. (مهذب الاسماء). صاحب وقر و گران سنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مرد باوقار و متین که شتاب نورزد. ج، مکثاء. مکیثون: توضاء وضؤاً مکیثاً، ای بطیئاً متأنیاً غیر متسعجل. (از اقرب الموارد) ، درنگ کننده. (ناظم الاطباء). مکث کننده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ کا / عُ کَنْ)
جمع واژۀ عکوه. (منتهی الارب). رجوع به عکوه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کی ی)
شیر بی آمیغ، شیر گوسپند بر یکدیگر دوشیده دفزک شده، مشک شیر. (منتهی الارب) ، پست و سویق مقل. (از اقرب الموارد). عکّی ̍. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَکْ کا)
گویند: ائتزر فلان ازره عک وک، و ازره عکی، یعنی فروهشت هر دو طرف شلوار را و فراهم آورد تمامۀ آنرا. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به عک ّ شود
لغت نامه دهخدا
(عَکْ کی)
منسوب به عک بن عدنان، برادر معدبن عدنان. و نیز منسوب به عکا و یا عکه که شهری است در شام. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عُکْ کا)
پست مقل. (منتهی الارب). عکی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ زَ)
تباه کردن. زیان و تباهی رسانیدن گرگ در رمه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). فاسد کردن، چنانکه گویند: عاث الذئب فی الغنم، یعنی گرگ گوسفندان را تباه و فاسد کرد، شتاب کردن در انفاق مال، و یا تبذیر و تباه کردن آن. (از اقرب الموارد). عیوث. عیثان. رجوع به عیثان شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مکث و درنگ. (ناظم الاطباء). تلفظ عامیانۀ مکث عربی به معنی درنگ کردن. (حاشیۀ برهان چ معین).
- مکیث کردن، مکث کردن و درنگ نمودن و تأخیر کردن باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به عائث شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نوعی از ریحان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عِبْ بی)
بسیار بازی کننده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شیر که بر شوربا و خوردنی ریزند. (منتهی الارب). شیر که بر ’مرق’ ریزند. (از اقرب الموارد) ، نوعی از طعام که از شیر و آرد سازند. (منتهی الارب) ، شیر تازه که بر آن پیه گداخته ریخته نوشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شاخ رز که آن را زیر زمین خوابانند تا روید. (منتهی الارب). شاخۀ درخت انگور که به زیر زمین خم شود تا از جای دیگری بروید. (از اقرب الموارد). فرهانج انگور. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کوتاه قد. (منتهی الارب). قصیر. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نان از جو و گندم آمیخته به هم. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (ازتاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). این لغت به صورت ’غلیث’ با غین نیز آمده است. (از لسان العرب) (از تاج العروس). و نیز رجوع به غلیث شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
درشت کردن بستنگاه ازار را. (از منتهی الارب). جای گره بستن ازار را درشت کردن. (از اقرب الموارد) ، مردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عکیک
تصویر عکیک
گرمای بی باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیث
تصویر عیث
زیانکاری، تباه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکیث
تصویر مکیث
ماند گار، گرانسنگ مکث کننده درنگ کننده، با وقار رزین، مکث
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیث
تصویر علیث
ورهمین نان از جو و گندم آمیخته
فرهنگ لغت هوشیار
فرهانج شاخه ای که می خوابانند تا ریشه بر آورد سپس آن را بر گرفته می کارند، شیر که بر خوردنی ریخته شود، شتر بند، فرنی خوراکی از آرد و شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکیظ
تصویر عکیظ
کوته بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیث
تصویر عیث
((عَ یا عِ))
تباهی، زیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکیث
تصویر مکیث
((مَ))
درنگ کننده
فرهنگ فارسی معین