جدول جو
جدول جو

معنی عکزوله - جستجوی لغت در جدول جو

عکزوله
(عُ لَ)
واحد عکازیل، پنجۀ شیر. (از اقرب الموارد). رجوع به عکازیل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کچوله
تصویر کچوله
میوۀ درخت وومیکیه با رنگ خاکستری و مغز سفید بسیار تلخ که از آن ماده ای قلیایی به دست می آید، اذاراقی، ازاراقی، آذاراقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازوله
تصویر بازوله
دستگاه خرمن کوبی
فرهنگ فارسی عمید
(مَ لَ)
تأنیث مهزول. أرض مهزوله، زمین رقیق و تنک، مقابل ارض زکیه،زمین برومند. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ لَ / لِ)
فندق سخت پرمغز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دومو شدن یعنی در ریش موی سیاه و سفید پیدا شدن. (آنندراج). کهل گردیدن. (از اقرب الموارد). رجوع به کهولت و کهل شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
کزازه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کزازه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ / تِ)
دهی از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد. جلگه ای و معتدل. سکنه 180 تن. آب آن از نهر پریان. محصول آنجا غلات و لبنیات و پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی سیاه چادربافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / لِ)
که قدی نهایت کوتاه دارد. کوتاه قد. کتل. کپل. (یادداشت مؤلف). کوتوله. کتله. کل. کله قد (در تداول مردم قزوین). خپل. خپله
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / لِ)
اسم فارسی اذاراقی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). قاتل الکلب. (بحر الجواهر). خانق الکلب. کچله. (یادداشت مؤلف). کچلا. کوچوله. ازاراقی. (فرهنگ فارسی معین). گیاهی است از تیره خرزهره که چندین گونه دارد و همه قی آور و ملین هستند. در آسیا و جنوب اروپا و آمریکا می روید از این گیاه گلوکوزیدی به نام سیمارین بدست آورده اند. تعداد کاسبرگها وگلبرگهای آن هریک پنج عدد است، میوه اش مرکب از دو برگۀ طویل است و دانه ها دارای طعم تلخ و سوزانی هستند. برخی گونه های این گیاه بعنوان گل زینتی کشت می شوند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
بز نازاینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خورنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، همکاسه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (دهار) (از اقرب الموارد). همراه خورنده. (آنندراج) (غیاث اللغات). همخور. همکاسه. (نصاب الصبیان) ، بزی که جهت شکار گرگ ونحو آن استاده کنند، چارپایی که آنرا سبع خورده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مأکول. (اقرب الموارد) : هزار و سیصد مرد بر آن صحرا ضجیع تراب و اکیل غراب گردانیدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 227). و رجوع به اکیله شود
لغت نامه دهخدا
(اُ لَ)
بزی که جهت شکار گرگ و نحو آن استاده کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بزی که برای خوردن فربه نمایند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به اکوله شود، چارپایی که آنرا سبع خورده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به اکیل شود، خوردنی و غذا (چرا که فعیله به معنی مفعوله است). (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
آکله. نوعی برنج و آن اجود اقسام برنج باشد
لغت نامه دهخدا
(مُ زُ لِ)
مقبره ای که ملکۀ کاریه برای شوهر خود موزول در هالیکارناس پایتخت کاریه ساخت که از حیث بنا و تزیینات یکی از عجایب هفتگانه عالم قدیم گردید. (از ایران باستان ج 2 ص 1185). اکنون در اروپا مقبره را موزول گویند بطور عموم
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ)
ضیافت و مهمانی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
رنگ که میان سپید و سیاه باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رنگ بین سیاه وسپید و منه الجواری المکزوبه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
عین مکحوله، چشم سرمه کشیده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ هََ)
کبر. (از اقرب الموارد). رجوع به عنزهوه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
تاب و تختۀ تاب. (از دزی)
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ)
عقبول است در تمام معانی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقبول و عقابیل شود
لغت نامه دهخدا
(عُ زَ)
عکمز است در تمام معانی. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عکمز شود
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ)
رجوع به عثکول شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ)
به معنی عطبول است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عطبول. عیطبول. رجوع به عطبل شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از تیره خرزهره که چندین گونه دارد و همه دارا خاصیت قی آور و لینت هستند و در آسیا و جنوب اروپا و آمریکا میرویند. از این گیاه گلوکزیدی بنام سیمارین بدست آورده اند. تعداد کاسبرگها و گلبرگهای آن هر کدام 5 عدد است. میوه اش مرکب از دو برگه طویل است و دانه ها دارا طعم تلخ و سوزانی هستند. برخی گونه های این گیاه بعنوان گل زینتی کشت میشوند خانق الکلب قاتل الکلب اذاراقی ازاراقی کوچوله. توضیح: در برخی کتب کچوله مرادف با جوز القی ذکر شده که اشتباه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزوله
تصویر مزوله
شاخص، ساعت آفتابی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده فرود باژ ظاهرابمعنی پولی است که عمال و سرهنگان حکومت ازاهل دیه میگرفتندبعنوان خرج خوراک بوقت فرودآمدن دردیه: فلان ظالم چندین دستارچه ونزوله وشراب بهالله بستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتوله
تصویر کتوله
کوتاه قد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزوبه
تصویر عزوبه
بی زنی بی شویی پیوارگی بی جفتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوله
تصویر عدوله
داد دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایزوله
تصویر ایزوله
فرانسوی جدا، تک، دور، کناریک کرانیک
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی دوخنا از گیاهان گیاهی است از تیره نی بوریا که در نیمکره شمالی میروید وبعنوان علوفه مورد استفاده دامها قرار میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
سختی سیز (شدت)، جسک مانده مانده بیماری، آتش پارسی تبجوش تبخال این واژه در فرهنگ معین پارسی دانسته شده واحد عقبول، جمع عقابیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطبوله
تصویر عطبوله
زن خوبروی دراز گردن گردن گلابی، آهو آهوی دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آکوله
تصویر آکوله
مونث آکل خورنده (زن)، هر قرحه که گوشت را خورد، خوره جذام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایزوله
تصویر ایزوله
((زُ لِ))
عایق بندی شده (ساختمان)، مجازاً، منزوی
فرهنگ فارسی معین