جدول جو
جدول جو

معنی عکارم - جستجوی لغت در جدول جو

عکارم
(عُ رِ)
قبیله ای است از بلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عکارم
(عَ رِ)
جمع واژۀ عکرمه. (دهار). رجوع به عکرمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مکارم
تصویر مکارم
مکرمت ها، بزرگی ها، کرم ها، جوانمردی ها، جمع واژۀ مکرمت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکارم
تصویر اکارم
اکرم ها، گرامی ترها، بزرگ ترها، جوانمردترها، جمع واژۀ اکرم
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رِ)
فراهم آمدنگاه گره ها بین دو ران چهارپا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَکْ کا)
کسی که بار به روی شتران می بندد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
باربند. (منتهی الارب). آنچه از لباس یا نخ که چیزی را بدان بندند. (از اقرب الموارد). ج، عکم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ رِ)
عکرم اللیل، سیاهی شب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
ماری - انتوان. طباخ فرانسوی متولد در پاریس. مؤلف کتبی چند در هنر طباخی. (1784- 1833)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
نام مردی است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام اسب منذر بن اعلم، سجن عارم، زندانی است در کوفه که عبدالله بن زبیر را در آن زندانی کردند. (منتهی الارب)
ابن ابی سلم. بطنی از مرهبه بن دعام از صعب بن دومان بن بکیل از قحطانیه است. (معجم قبائل العرب ج 2 ص 701)
لقب ابوعثمان محمد بن فضل بصری
لغت نامه دهخدا
(رِ)
سخت و شدید، سخت سرد: یوم عارم، روز سخت سرد، پلید. رجل عارم، مرد پلید، شوخ. (منتهی الارب) ، صبی عارم، کودک شادمان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
جمع واژۀ مکرمه. (دهار). جمع واژۀ مکرم و مکرمه. (منتهی الارب). جمع واژۀ مکرمه. (ناظم الاطباء). نوازشها و بزرگواریها واین جمع مکرمت است. (غیاث) (آنندراج). نوازشها و مکرمتها و بزرگیها. (ناظم الاطباء). نیکیها. خوبیها. بزرگواریها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کز فروغ مکارمش هزمان
مورچه بشمرد ز دور ضریر.
خسروی.
مکارمها بحکم تو گرفته ست استقامتها
که باشد استقامتهای کشتیها به لنگرها.
منوچهری.
بزرگواری کز سیرت و مکارم او
همه مکاره بیرون شد از سرشت بشر.
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 199).
میان خلق سرافراز و تازه کرد مرا
مکارم تو چوسرو و چو سوسن آزاد.
مسعودسعد (دیوان ص 112).
مزیت و رجحان این پادشاه دیندار در مکارم خاندان مبارک... بر پادشاهان عصر... از آن ظاهرتر است که... (کلیله و دمنه). تمامی ابواب مکارم و انواع عواطف را بی شک نهایتی است. (کلیله و دمنه). ذکر مکارم تو مستحث و متقاضی صداقت و زیارت گشت. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 179). اقتدا و تقیل این پادشاه بنده پرور... در جهانداری به مکارم خاندان مبارک بوده است. (کلیله و دمنه).
چه چشمهاست که آن نیست از مکارم تو
زهی کریم بواجب که چشم بد ز تو دور.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 232).
کلک او قصر مکارم می طرازد هرزمان
نام اوچتر معالی می فرازد هرزمان.
خاقانی.
حافظ دین بوالحسن بحر مکارم علی
کابخور جان ماست چشمۀ احسان او.
خاقانی.
آن قبۀ مکارم و آن قبلۀ معالی
آن فرضۀ معلی آن روضۀ منور.
خاقانی.
درخت انجیر چون همت اهل مکارم که عطا بیش ازوعده رسانده میوه بیش ازبرگ بیرون آورده. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 7). به شرف دستبوس اعلی که سرچشمۀ نیل مکارم است... (منشآت خاقانی، ایضاً ص 75). روضۀ مکارم پژمرده و دوحۀ معارف افسرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 443). جز در پناه این جناب مجد و مکارم نپروریدم. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 8). بر آوازۀ محاسن و مکارم پادشاه به خدمت آستانۀ او شتافت. (مرزبان نامه، ایضاً ص 48). از قضیت مکارم و سجیت اکارم دور افتد. (مرزبان نامه، ایضاً ص 116). آواز نوبت جهانداری و آوازۀ مکارم و معالی تو شنیدم. (مرزبان نامه، ایضاً ص 218). صیت مآثر و مکارم او به گوش اکابر و اصاغر می رسانند. (مرزبان نامه، ایضاً ص 300). فضلۀ مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران رسیده. (گلستان).
تا بود نام از مکارم زنده اهل جود را
در جهان از جود اونام مکارم زنده باد.
ابن یمین.
در مکارم هر بنا کان همت رادش نهد
چار رکن آن مشید زین چهار ارکان شود.
ابن یمین.
- مکارم آموز، آنکه مکرمت ها بیاموزد. آموزندۀ بزرگواریها: ابدالدهر مکانت اندوز کیان و مکارم آموز برمکیان باد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 203).
- مکارم اخلاق، فضایل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خویهای پسندیده. اخلاق ستوده:
آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک
پروردۀ مکارم اخلاق تو منم.
منوچهری.
شرایع و احکام دین و مکارم اخلاق را بیان کرد. (کشف الاسرار، ج 3 ص 764).
داند که از مکارم اخلاق در صفا
چون طوبی از بهشتم و چون جان ز کشورم.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 328).
به مکارم اخلاق متحلی شده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 397). شمس المعالی قابوس...به شرف نفس و مکارم اخلاق و وفور عقل... مستثنی بود. (ترجمه تاریخ یمینی، ایضاً ص 274). به برکات آن مکارم اخلاق صیت جهان نوردش به نیکنامی واحدوثۀ جمیل در اقالیم جهان سایرتر است. (المعجم چ دانشگاه ص 17).
اگر مرا هنری نیست یا خطایی هست
تو از مکارم اخلاق خویش یاد آری.
سعدی.
ممدوح اکابر آفاق است و مجموع مکارم اخلاق. (گلستان). از جملۀ مکارم اخلاق یکی بذل است یعنی اعطای چیز. (مصباح الهدایه چ همایی ص 346). و از جملۀ مکارم اخلاق عفو و احسان است. (مصباح الهدایه، ایضاً ص 357).
تو کز مکارم اخلاق عالم دگری
وفای عهد من از خاطرت بدر نرود.
حافظ.
و رجوع به ترکیب بعد شود.
- مکارم الاخلاق، عبارت است از گذشتن و عفو کردن از کسی که به شخص ستم کند و پیوند کردن مرکسی را که قطع کند و عطا کردن به کسی که شخص را محروم سازد و گفتن حق اگر چه درباره خود باشد و عفو و اغماض از مردم و مواسات با برادر خود در مال و بسیار ذکر خدا کردن و رضا به قضای خدا دادن و مکارم الاخلاق که به آن حضرت صلی اﷲ علیه وآله اختصاص دارد ده چیز است: یقین و قناعت و صبر و شکر و حلم و حسن خلق و سخاوت و غیرت و شجاعت و مروت. (ناظم الاطباء) : بعثت لاتمم مکارم الاخلاق.
تابوی در کنار وصل و فراق
دفتری از مکارم الاخلاق.
سنائی (حدیقه چ مدرس رضوی ص 573).
اگر شیطان ترا خلاف آن گوید و نماید که ما فرمودیم در این آیت از مکارم الاخلاق تو وی را دفع کند به استعاذت. (کشف الاسرار ج 3 ص 825). و رجوع به ترکیب قبل شود.
- مکارم عادات، عادتهای پسندیده. خویهای ستوده. مکارم اخلاق: توسعی دارد در فنون علم و مخصوص است به انواع مکارم عادات. (المعجم).
- مکارم نما، آنکه مکرمت ها و نیکیها نماید. آنکه بزرگواریها عرضه کند:
خاک سیاه بر سر آب و هوای ری
دور از مجاوران مکارم نمای ری.
خاقانی.
، جمع واژۀ مکرم و مکرمه. (اقرب الموارد). رجوع به مکرم و مکرمه شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رِ)
مرد استواراندام. الرجل الشدید، کیر سخت. (منتهی الارب). کیر و گفته اند بیخ کیر و گاهی کیر را بدان وصف کنند
لغت نامه دهخدا
(عَ کْ کا)
رمضان بن عبدالحق عکاری (984 -1056 هجری قمری). از فقیهان دمشق بود و او را حاشیه ای بر شرح سنوسی است. (از الاعلام زرکلی از خلاصهالاثر)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ)
آبی است و پشته ای است. (از منتهی الارب). تپه و آبی است ازبرای بنی جعفر. و گویند کوهی است ازبرای بنی ابی بکر بن کلاب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دور شدن از لوم و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). تنزه از چیزی. (از اقرب الموارد). دور شدن از لوم و عیب و زشتی و بدی و ناپسندی. (ناظم الاطباء) ، کرم نمودن بی کرم. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
ج اکرم. (ناظم الاطباء). کریمتران. (فرهنگ فارسی معین). گرامی تران و بخشنده تران. (آنندراج) (غیاث اللغات) : اگر نه این حشاشۀ مکرمت و بقیۀ اکارم... دل بازمیدادی... رقم سواد بر بیاض کشیدن محروم شدی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 9). و رجوع به اکرم شود.
- سلیل الاکارم، که از دودمان گرامی و شریف باشد. والاگهر. نجیب زاده. والانژاد. (از یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
تصویری از عارم
تصویر عارم
سخت، روز سرد، مرد پلید، شوخ، بد خوی گزند رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکرم
تصویر عکرم
سیاهی شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکام
تصویر عکام
بار بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکار
تصویر عکار
مردی که در جنگ حمله ور شود و سلامت بازگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکارم
تصویر مکارم
نوازشها و بزرگواریها، نیکی ها و خوبیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکارم
تصویر اکارم
جمع اکرم، گرامی تران جمع اکرم کریمتران، گرانمایگان، جوانمردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکارم
تصویر مکارم
((مَ رِ))
جمع مکرمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکارم
تصویر اکارم
گرامی تران
فرهنگ واژه فارسی سره
کرم ها، محامد، مکرمت ها، خوبی ها، بزرگواری ها، نیکی ها
متضاد: ذمائم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی سار که پرهای سیاه و سفید دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین کشت شده، زمین قابل کشت
فرهنگ گویش مازندرانی