جدول جو
جدول جو

معنی عوقی - جستجوی لغت در جدول جو

عوقی
(عَ)
منسوب به عوقه، و آن بطنی است از عبدالقیس که در بصره ساکن بودند. و ابونضره منذر بن مالک بن قطعۀ عوقی بدان منسوب است، منسوب به محله ای است در بصره که ’عوقه’ در آنجا سکونت داشت، لذا بدین نام شهرت یافته است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از توقی
تصویر توقی
پرهیز کردن، خود را حفظ و نگه داری کردن
فرهنگ فارسی عمید
رجوع به فوقیه شود
لغت نامه دهخدا
(قا)
تأنیث اضیق. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
وادیی است در بلاد هذیل. و گویند زمینی است از برای هذیل، و نام آن در شعر ابوذؤیب آمده که در معجم البلدان منقول است و آن را به ضم اول نیز خوانده اند. (از معجم البلدان). زمینی است که در آن صاحب ابی ذؤیب کشته شد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ قا)
نام گیاهی است. (از معجم البلدان). گیاهی است، نوعی از درخت در زمین حجاز و تهامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
منسوب به عمق. ژرفی.
- تزریق عمقی، تزریقی است که داخل عضلات کنند. در مقابل تزریق تحت جلدی
لغت نامه دهخدا
گویند حیوانی است دریایی که جند یعنی آش بچّه ها خصیۀ اوست و او را بیدستر گویند، گوشت آن حیوان صرع را نافع است، (آنندراج) (برهان)، قسمی از بیدستر که سگ آبی باشد، (ناظم الاطباء)، رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود، درخت صنوبر کبیر است که آن را ارزیر نامند، بخور خوشبو، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب است به عون، و آن لقب شاعری بود رافضی که سب صحابه میکرد، و گویند به امر عمر بن عبدالعزیز وی را زدند تا درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب است به عوه که بطنی است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
قسمی گل زینتی، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
نام او محمدعلی است و از کردان ساکن قاهره بود و بر زبان کردی تسلط داشت. در بخش ترجمه قصر عابدین به کار مشغول بود و بسال 1371 هجری قمری درگذشت. عونی، کتاب خلاصۀ تاریخ کرد و کردستان از قدیمترین ازمنه تا کنون را که امین زکی بزبان کردی نوشته بود، بزبان عربی ترجمه کرده است. (از الاعلام زرکلی)
نام او محمد بن عبداﷲ عونی است و از مشهورترین سرایندگان اشعار عامیانه در نجد بود. وی در بریده، در قصیم متولد شد و بسال 1342 هجری قمری درگذشت. برای اطلاع از شرح حال وی رجوع به الاعلام زرکلی و دیوان النبط ج 2 ص 270 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
عبدالله بن علی بن محمد بن ناصر عولقی. از امیران حضرموت و از عوالق بود و اغلب در حیدرآباد سکونت داشت و بسال 1284 هجری قمری در آنجا درگذشت. و قبلۀ عوالق در حضرموت منتسب به معن بن زائدۀ شیبانی است. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عُ وَ قَ)
بازدارنده از حاجت، و درنگی کننده. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بمعنی عوق است. (از اقرب الموارد). رجوع به عوق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ قَ)
دهی است به یمامه که بنی عدی بن حنیفه در آن سکونت دارند. (از معجم البلدان). و رجوع به منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ)
کسی که مردم را از خیر بازدارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَءْ ءُ)
از ’وق ی’، حذر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). پرهیز کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حذر کردن و ترسیدن. (از اقرب الموارد). خود را نگاه داشتن از چیزی. (آنندراج). نگهبانی. (غیاث اللغات). پرهیز کردن. اتقاء. تجنب. اجتناب. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : و گلشن معانی را از خار و خاشاک خلاف، توقی و تصون واجب بیند. (سندبادنامه ص 63). رجوع به توقیت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ فی ی)
نیازشده و داده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بشکل بوق،
- کلاه بوقی، کلاه بلند که بن آن گشاده و سر آن تنگ بوده است، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عشقی
تصویر عشقی
کسی که بمیل و هوی و هوس خود کار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چوقی
تصویر چوقی
لاغر و باریک مانند چوق الف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقی
تصویر توقی
حذر کردن، پرهیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوقی
تصویر سوقی
بازاری منسوب به سوق بازاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوقی
تصویر شوقی
منسوبه به شوق مربوط به شوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضوقی
تصویر ضوقی
مونث اضیق: تنگ تر، دشوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوقی
تصویر طوقی
پرگری گونه ای کبوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقی
تصویر عنقی
گردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوضی
تصویر عوضی
اشتباهی
فرهنگ لغت هوشیار
داربویی منسوب به عود برنگ یا به بوی عود: کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل عودی خاک از نبات گشت مهلهل بتاب. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قوقی
تصویر قوقی
کرگدن دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توقی
تصویر توقی
((تَ وَ قّی))
پرهیزکردن، خود را حفظ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چوقی
تصویر چوقی
مجازاً لاغر و باریک، مانند چوق الف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ذوقی
تصویر ذوقی
مبتنی بر ذوق، سلیقه ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوضی
تصویر عوضی
اشتباهی، نادرست، بدخلق، بدرفتار، نالایق، بی شخصیت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوضی
تصویر عوضی
دیوانه
فرهنگ واژه فارسی سره