جدول جو
جدول جو

معنی عورات - جستجوی لغت در جدول جو

عورات
عورت ها، اموری که انسان از آن شرم داشته باشد، عضوی که انسان از روی شرم و حیا می پوشاند، شرمگاه ها، کنایه از جنس زن ها، جمع واژۀ عورت
تصویری از عورات
تصویر عورات
فرهنگ فارسی عمید
عورات
(عَ / عَ وَ)
جمع واژۀ عوره. رجوع به عوره و عورت شود، در زبان فارسی بمعنی زنان بکار رود: بر دل اطفال و عورات او که یتیم و بیوه شوند نمی بخشاید. (سندبادنامه ص 59). تمامت اهل اصفهان از صغیر و کبیر و وضیع و شریف و خاص و عام و اطفال و عورات هر کس بحسب حال طبقات و درجات به الوان اسباب... (ترجمه محاسن اصفهان ص 17). و رجوع به عورت شود
لغت نامه دهخدا
عورات
جمع عوره، زنان تنها در فارسی بانگ سگ فریاد سگ
تصویری از عورات
تصویر عورات
فرهنگ لغت هوشیار
عورات
((عَ وَ))
جمع عورت. پوشیده رویان، اهل حرم
تصویری از عورات
تصویر عورات
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بورات
تصویر بورات
هر یک از نمک های اسید بوریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع واژۀ عبره، حساب کردن مالیات محصول، مالیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عثرات
تصویر عثرات
عثرت ها، لغزش ها، خطاها، جنگ ها، جمع واژۀ عثرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشرات
تصویر عشرات
عشره، مرتبۀ بعد از آحاد، از ده تا نود، دهگان
فرهنگ فارسی عمید
کتاب مقدس و مذهبی قوم یهود که از حضرت موسی باقی مانده است و شامل پنج کتاب (اسفار خمسه) می باشد، ۱) سفر تکوین، راجع به خلقت عالم و اوایل تاریخ بنی اسرائیل. ۲) سفر خروج، دربارۀ مهاجرت بنی اسراییل از مصر. ۳) سفر لاویان، شامل قوانین مذهبی و شرایع و قواعد و حدود سبط لاوی (از اسباط دوازده گانۀ اسرائیل) . ۴) سفر اعداد، دربارۀ مسافرت بنی اسرائیل و فتح اراضی کنعان و قوۀ مادی آن ها. ۵) سفر تثنیه، مکمل کتب قبلی است و تکرار شرایع را به طور اختصار بیان کرده است. مجموعۀ اسفار پنج گانه و ملحقات تورات را عهد قدیم یا عهد عتیق می گویند
فرهنگ فارسی عمید
رکیه عوران، چاه شکستۀ ریخته، مذکر و مؤنث وواحد و جمع در آن یکسان است، (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، جمع واژۀ أعور، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به اعور شود،
- عوران الکلام، سخنانی که گوش آنها را رد کند و دور سازد، واحد آن عوراء است، (از اقرب الموارد)،
- عوران قیس، پنج تن شاعر اعور بوده اند، (از اقرب الموارد)، پنج کس شاعرند: تمیم بن ابی، راعی، شماخ، ابن احمر، و حمید بن ثور، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
جمع واژۀ عشره. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به عشره شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث أعور. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به أعور شود. ج، عور (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، عوران، عیران. (از اقرب الموارد) ، زن دوبین و حولاء. (اقرب الموارد). زن یک چشم، یا زن که یکی را دو بیند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، سخن زشت یا کارزشت. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). سخن زشت. (دهار). کار قبیح و زشت و سخن زشت و فحش. (از ناظم الاطباء) : أعرض عن العوراء و لاتسمعها (تاریخ بیهقی ص 685) ، یعنی از سخن زشت روی بگردان و آن را گوش مده. عجبت ممن یؤثر العوراء علی العیناء (از اقرب الموارد) ، یعنی در شگفتم از کسی که سخن زشت را بر سخن نیکو برتری میدهد، دشت بی آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : فلاه عوراء، فلاتی که آب در آن نباشد، لیله عوراءالقرّ، شبی بدون سرما، مفرد و واحد ’عوران’. (از اقرب الموارد). رجوع به عوران شود
لغت نامه دهخدا
مئات الوف الوف الوف، در مراتب شانزده گانه عددی نزد فیثاغوریین. (رسائل اخوان الصفا)
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ)
شهرکی است در نواحی نابلس، و در آنجاست قبر عزیر نبی (ع) ، و آن در مغاره ای واقع است. و نیز قبر یوشعبن نون (ع) و مفضل، ابن عم هارون در آنجا قرار دارد. و گویند هفتاد پیغمبر در آنجا موجودند. (از معجم البلدان). و رجوع به منتهی الارب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
توراه. توریه. اسفار پنجگانه موسی. معرب ’توره’ عبری است و معنی آن شریعت و وصیت است که همه آن بر عهد قدیم اطلاق می شود. (از اقرب الموارد). کتاب موسی (ع). (ناظم الاطباء). عهد عتیق. صورهالعتیقه. (ابن الندیم). در عبری تورا نامی است که یهودان به قانون موسی دهند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). اسفار پنجگانه یا پنج کتاب موسی عبارت است از: 1- ژنز یا سفر تکوین تا استقرار عبرانیان در مصر. 2- جلای وطن یا سفر خروج. 3- سفر لاویان یا احکام صریح مذهبی. 4- سفر اعداد یا شرح نیروی مادی قوم. 5- سفر تثنیه یا مکمل کتابهای یادشدۀ قبل. (از لاروس) : یا اهل الکتاب لم تحاجون فی ابراهیم و ماانزلت التوریه و الانجیل الا من بعده اءفلاتعقلون. (قرآن 3 / 65). و کیف یحکمونک و عندهم التوریه فیها حکم الله.... (قرآن 5 / 43).
به زرق تو این بار غره نگردم
گر انجیل و تورات پیشم بخوانی.
منوچهری.
رجوع به نشوءاللغه ص 68 و مزدیسنا و یشتها و فرهنگ ایران باستان و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(عی / یَ)
جمع واژۀ عیر. رجوع به عیر شود
لغت نامه دهخدا
(عِ یَ)
نام جایگاهی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
جمع واژۀ عشره. رجوع به عشره شود.
- دعای عشرات، یکی از ادعیۀ مشهور است که آغاز میشود به ’سبحان اﷲ و الحمد ﷲ و لااله الااﷲ و اﷲاکبر...’. رجوع به کتب ادعیه شود.
، (اصطلاح حساب) آن را دهائی گویند و دهائی همه نه اند چنانکه ده و بیست و سی و چهل و پنجاه و شصت و هفتاد و هشتاد و نود. (غیاث اللغات) (آنندراج). مرتبۀ بعد از آحاد از اعداد را گویند که از ده تا نود باشد، و دهاک نیز گویند. (ناظم الاطباء). دهگان. (التفهیم). مرتبۀبعد از آحاد که از ده تا نودونه را شامل است. دهگان در اصطلاح فرهنگستان. (از فرهنگ فارسی معین) :
آن نبینی که یکی ده گردد
چون ز آحاد رسد در عشرات.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ عوذ، که آن جمع عائذ باشد، نوزاییدگان، (از اقرب الموارد)، رجوع به عوذ و عائذ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ثَ)
جمع واژۀ عثره. لغزش. (از غیاث اللغات) ، خطا و سهو. (ناظم الاطباء) : تا در حضرت پادشاه عثرات ایشان را شفیع شد. (جهانگشای جوینی). سلطان عفو و اغضا کرد و از عثرات او تجاوز و اغماض واجب داشت. (جهانگشای جوینی). رجوع به عثرت و عثره شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ذِ)
جمع واژۀ عذره. (ناظم الاطباء). رجوع به عذره شود
لغت نامه دهخدا
(عَ طِ)
جمع واژۀ عطره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عطره شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ دار، (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)، رجوع به دار شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
جمع واژۀ هوره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به هوره شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دجله العوراء، دجلۀ بصره راگویند. (از معجم البلدان). شعبه ای از دجله که از مکان کنونی شهر بصره میگذرد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تورات
تصویر تورات
کتاب مقدس یهود که از حضرت موسی (ع) باقیمانده است، عهد عتیق
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از اعمال حج و آن اعمالی است که حاجیان در مکه انجام دهند حج اصغر، جمع عمرات عمر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عشره، دهگان دهایی ها جمع عشره مرتبه بعد از آحاد (در اعداد) که از 10 تا 99 را شامل است دهگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع عبره، اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
لغزش ها، به سرافتادگی ها شکوخه ها جمع عثرت لغزشها بسر در افتادگی ها، خطاها سهوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
((عَ بَ))
جمع عبره، اشک ها، سرشک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عثرات
تصویر عثرات
((عَ ثَ))
جمع عثرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تورات
تصویر تورات
به معنی اخص، به اسفار خمسه عهد عتیق (تکوین، خروج، احبار، عدد و تثنیه)، انبیا (ابراهیم، اسحاق، یعقوب و ایام بنی اسراییل در برسینا) و توصیه های موسوی در اخلاق و شرایع اطلاق می شود، همه کتاب مقدس را به خطا تورات نامند
فرهنگ فارسی معین
تیغ و آشغال های درون آبندان و مرداب
فرهنگ گویش مازندرانی
آت و آشغال که بر اثر سیل یا آبرفت رودخانه در گوشه ای انباشته.، برگ خشک شده در جنگل
فرهنگ گویش مازندرانی