جدول جو
جدول جو

معنی عواید - جستجوی لغت در جدول جو

عواید
عایده ها، حاصل ها، سودها، درآمدها، ویژگی چیزهایی که بازمی گردند، بازگردنده ها، جمع واژۀ عایده
تصویری از عواید
تصویر عواید
فرهنگ فارسی عمید
عواید
(عَ یِ)
عوائد، که جمع واژۀ عائده باشد. رجوع به عوائد شود
لغت نامه دهخدا
عواید
جمع عاید (عائده) در آمدها مداخل، فواید منافع
تصویری از عواید
تصویر عواید
فرهنگ لغت هوشیار
عواید
((عَ یِ))
جمع عائده، در آمدها، مداخل، فواید، منافع
تصویری از عواید
تصویر عواید
فرهنگ فارسی معین
عواید
درآمدها
تصویری از عواید
تصویر عواید
فرهنگ واژه فارسی سره
عواید
درآمدها، عایدی ها، فواید، مداخل، منافع
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عوایق
تصویر عوایق
عایق ها، چیزهایی که سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق ها، حرارت ها، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا ها مثلاً عایق صوتی، جمع واژۀ عایق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقاید
تصویر عقاید
عقیده ها، دین ها، ایمان ها، مذاهب، رای ها، چیزهایی که انسان به آن اعتقاد دارد، باورها، چیزهایی که انسان در دل و ضمیر خود نگه می دارد، جمع واژۀ عقیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زواید
تصویر زواید
زائده ها، زائدها، در علم زیست شناسی برآمدگیهای طبیعی در یکی از استخوان های بدن یا اعضای دیگر مثلاً زائده های آرنجی، زائده های اعور، جمع واژۀ زائده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فواید
تصویر فواید
فایده ها، بهره ها، سودها، نتیجه های سودمند، توضیحات سودمند، جمع واژۀ فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوادی
تصویر عوادی
جمع واژۀ عادیه، ویژگی آنچه سرایت می کند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ یِ)
جمع واژۀ عیب است که در فارسی به قیاس ساخته شده است. رجوع به عوائب شود: اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
تلفظی است از عوائر. رجوع به عوائر شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عامود. (ناظم الاطباء). رجوع به عامود شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
جمع واژۀ عاقده. (از اقرب الموارد). رجوع به عاقده شود. گره زنندگان. (فرهنگ فارسی معین) ، عهدکنندگان. (فرهنگ فارسی معین) : ازبرای تشیید قواعد دین وملت و تشدید عواقد فرض و سنت، انبیا و رسل را به خلایق فرستاد. (جوامعالحکایات، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ صِیْ یَ)
جایگاهی است در نزدیک مدین بین مصر و المدینه از اعمال مصر در نزدیکی حوراء. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
صورتی از عوائق است که جمع واژۀ عائق باشد. رجوع به عوائق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عائده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به عائده و عواید شود. بازگردندگان، صله ها ومهربانی ها، سودها و منافع و فواید. (آنندراج) (غیاث اللغات). عواید. رجوع به عواید شود: سلطان بر لطایف صنع باری و عوائد کرم او شکر میگفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 419). فوائد موافقت و عوائد معاضدت ایشان به اهل اسلام و کافّۀ خلق رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). فوائد و عوائد آن سعی بدو و فرزندان او بازداشت. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ)
فوائد. جمع واژۀ فایده. سودها. بهره ها. (از فرهنگ فارسی معین) :
از نام و کنیت تو جهان را محامد است
از فضل و جود تو همه کس را فواید است.
منوچهری.
گر به دست عالم آید زین عمل بیرون رود
کز فواید در وظایف مونس دانا شود.
ناصرخسرو.
بلکه فواید آن را به آهستگی در طبع جای دهد. (کلیله و دمنه). و راست آن را ماند که عود بر آتش نهند و فواید نسیم آن دیگران را رسد. (کلیله و دمنه). دوام فواید آن هرچه پاینده تر دست دهد. (کلیله و دمنه). فواید و عواید آن خیر به عامۀ علما و متفقهه رسید. (ترجمه تاریخ یمینی). در طلب عالم معصوم، از فواید علم محروم ماندن. (گلستان).
- فواید عامه، اموری که به سود عموم مردم باشد. (فرهنگ فارسی معین).
- وزارت فواید عامه، وزارت طرق و شوارع. وزارت راه. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به فوائد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ یِ)
هر چیزی که زاید باشد و جزء اصلی چیزی نبود. (ناظم الاطباء).
- زواید زندگانی، فضول معاش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جمع واژۀ عادیه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). عواد. رجوع به عادیه و عواد شود، سختیها و بلاها: عوادی الدهر، عوایق روزگار. (از اقرب الموارد) : مستغاث کرد و زنهار خواست تا مگر عوادی آن هول و بوادی آن حول به تضرع و ابتهال بزوال رساند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 344). عوادی فتنه و دواعی محنت ایام فترت بحسن ایالت و یمن کفایت او منقطع شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 440) ، بازدارندگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عوادی الکرم، جای نشاندن رز از بن درختان کلان. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). درختان مو که در ریشه درختان بزرگ کاشته میشوند، یک دانۀ آن عادیه است. (از اقرب الموارد). رجوع به عادیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مواید
تصویر مواید
جمع مایده (مائده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوائد
تصویر عوائد
صله ها، مهربانیها، سودها و منافع، جمع عائده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوادی
تصویر عوادی
عادیه (شتران) سخت دونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواید
تصویر زواید
جمع زایده (زائده)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عاقده، گره زنندگان پیمان کنندگان جمع عاقده عاقد. گره زنندگان، عهد کنندگان: و از برای تشیید قواعد دین و ملت و تشدید عواقد فرض و سنت انبیا و رسل را به خلایق فرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فواید
تصویر فواید
سودها، بهره ها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عایقه (عائقه) عوارض موانع، آسیب ها آفت ها، بد بختی ها. توضیح در تداول جمع عایق (عائق) گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواید
تصویر زواید
((زَ یِ))
جمع زایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقاید
تصویر عقاید
((عَ یِ))
جمع عقیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مواید
تصویر مواید
((مَ یِ))
جمع مائده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فواید
تصویر فواید
((فَ یِ))
جمع فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عواقد
تصویر عواقد
((عَ قِ))
جمع عاقده، عاقد، گره زنندگان، عهد کنندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عوایق
تصویر عوایق
((عَ یِ))
جمع عائق و عائقه، موانع، مشکلات، سختی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقاید
تصویر عقاید
باورها
فرهنگ واژه فارسی سره