عامل ها، آنانکه یا چیزهایی که باعث به وجود آمدن چیزی یا حالتی می شود، عمل کننده ها، اجرا کننده ها، بامهارت ها، متخصص ها، کسانی که امور مالی یا ملکی کس دیگر را اداره می کند، والی ها، حاکم ها، جمع واژۀ عامل
عامل ها، آنانکه یا چیزهایی که باعث به وجود آمدن چیزی یا حالتی می شود، عمل کننده ها، اجرا کننده ها، بامهارت ها، متخصص ها، کسانی که امور مالی یا ملکی کس دیگر را اداره می کند، والی ها، حاکم ها، جمعِ واژۀ عامل
راغب و تقرب جوینده به سوی خدا. قال لبید: ’بلی کل ّ ذی دین الی اﷲ واسل’. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). راغب به سوی خدای تعالی. (ناظم الاطباء) ، واجب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
راغب و تقرب جوینده به سوی خدا. قال لبید: ’بلی کُل ّ ذی دین الی اﷲ واسل’. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). راغب به سوی خدای تعالی. (ناظم الاطباء) ، واجب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
شبگرد و طوّاف در شب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: انه لحواس عواس، او شبگرد و طوّاف در شب است. (از ناظم الاطباء). - حواس عواس، از اتباع است. (اقرب الموارد)
شبگرد و طوّاف در شب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: انه لحواس عواس، او شبگرد و طوّاف در شب است. (از ناظم الاطباء). - حواس عواس، از اتباع است. (اقرب الموارد)
نام دو موضع است. (از منتهی الارب). حزم بنی عوال، کوهی است در اکناف حجاز در طریق مدینه ازبرای غطفان، در این مکان آبها و چاه ها یافت شود. و گویند عوال یکی از کوههای سه گانه است که در طرف مدینه بفاصله یک شب و یک روز قرار گرفته است. و دو دیگر ظلم و لعباء باشد. (از معجم البلدان)
نام دو موضع است. (از منتهی الارب). حزم بنی عوال، کوهی است در اکناف حجاز در طریق مدینه ازبرای غطفان، در این مکان آبها و چاه ها یافت شود. و گویند عوال یکی از کوههای سه گانه است که در طرف مدینه بفاصله یک شب و یک روز قرار گرفته است. و دو دیگر ظَلِم و لعباء باشد. (از معجم البلدان)
عوادل الثغور، از بلاد شام، آن است که در نزدیکی بلاد روم قرار گرفته است، و ’عواصم’ آنجاست که پشت حدود و ثغور باشد. و ’عوادل’ دورتر از عواصم باشد. (از مفاتیح العلوم خوارزمی). و رجوع به عواصم شود
عوادل الثغور، از بلاد شام، آن است که در نزدیکی بلاد روم قرار گرفته است، و ’عواصم’ آنجاست که پشت حدود و ثغور باشد. و ’عوادل’ دورتر از عواصم باشد. (از مفاتیح العلوم خوارزمی). و رجوع به عواصم شود
جمع واژۀ عاطل. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به عاطل شود، جمع واژۀ عاطله. (اقرب الموارد). رجوع به عاطله شود. - حروف عواطل، حروف بی نقطه، مانند ’س’ و ’ص’. (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ عاطل. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به عاطل شود، جَمعِ واژۀ عاطِله. (اقرب الموارد). رجوع به عاطله شود. - حروف عواطل، حروف بی نقطه، مانند ’س’ و ’ص’. (ناظم الاطباء)
ج عامل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس). رجوع به عامل شود، جمع واژۀ عامله. (اقرب الموارد) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). رجوع به عامله شود، پایها، گاوان کشت کاری و خرمن کوبی و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گاوهای کاری و شتران باری. (آنندراج) ، خاک و آب و بذر و گاو و کار، که در عقد مزارعه منظور شود. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح نحو) کلماتی هستند که سبب وجود اعرابی معین در کلمه دیگر شوند، و آنها یا حرف و یا فعل میباشند، از قبیل عوامل نصب و عوامل جر و غیره. رجوع به عامل شود، در تداول امروزین، سببها و باعث ها: یکی از عوامل حادثه فلان شخص بود
ج ِعامِل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس). رجوع به عامل شود، جَمعِ واژۀ عامله. (اقرب الموارد) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء). رجوع به عامله شود، پایها، گاوان کشت کاری و خرمن کوبی و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گاوهای کاری و شتران باری. (آنندراج) ، خاک و آب و بذر و گاو و کار، که در عقد مزارعه منظور شود. (فرهنگ فارسی معین) ، (اصطلاح نحو) کلماتی هستند که سبب وجود اِعرابی معین در کلمه دیگر شوند، و آنها یا حرف و یا فعل میباشند، از قبیل عوامل نصب و عوامل جر و غیره. رجوع به عامل شود، در تداول امروزین، سببها و باعث ها: یکی از عوامل حادثه فلان شخص بود