جدول جو
جدول جو

معنی عوائد - جستجوی لغت در جدول جو

عوائد
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عائده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به عائده و عواید شود. بازگردندگان، صله ها ومهربانی ها، سودها و منافع و فواید. (آنندراج) (غیاث اللغات). عواید. رجوع به عواید شود: سلطان بر لطایف صنع باری و عوائد کرم او شکر میگفت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 419). فوائد موافقت و عوائد معاضدت ایشان به اهل اسلام و کافّۀ خلق رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 292). فوائد و عوائد آن سعی بدو و فرزندان او بازداشت. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
عوائد
صله ها، مهربانیها، سودها و منافع، جمع عائده
تصویری از عوائد
تصویر عوائد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عواد
تصویر عواد
عودنواز، نوازندۀ عود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عواید
تصویر عواید
عایده ها، حاصل ها، سودها، درآمدها، ویژگی چیزهایی که بازمی گردند، بازگردنده ها، جمع واژۀ عایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موائد
تصویر موائد
مائده ها، سفره ها، خوان ها، خوردنی ها، طعام ها، جمع واژۀ مائده
فرهنگ فارسی عمید
(عُوْ وا)
جمع واژۀ عائد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عائد شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کوهی است. (منتهی الارب). کوهی است بسیارعلف در سراه، که آبها بر روی آن جاری است. و آن را به ضم اول نیز خوانده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مائده. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مائده که به معنی خوان پرطعام باشد. (آنندراج) (غیاث). رجوع به مائده شود: از الوان موائد مطبخ خاص به قدر کفایت. (ترجمه محاسن اصفهان ص 91)
بلاها و سختیها. (منتهی الارب). دواهی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عضاده. (ناظم الاطباء). رجوع به عضاده شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
عصاید. ج عصیده. (منتهی الارب) (دهار). رجوع به عصیده شود
لغت نامه دهخدا
(عِ / عَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
عقاید. جمع واژۀ عقیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عقیده شود، چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). عقیده ها و چیزهایی که شخص یقین بر آنها کندو آنها را در دل خود گیرد. (ناظم الاطباء). آنچه نفس اعتقاد در آن قصد شود بدون عمل. (از تعریفات جرجانی) : عقاید ایشان بر آن مستقیم و مستدیم گشته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 414). رجوع به عقیده شود
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
جمع واژۀ عاقده. (از اقرب الموارد). رجوع به عاقده شود. گره زنندگان. (فرهنگ فارسی معین) ، عهدکنندگان. (فرهنگ فارسی معین) : ازبرای تشیید قواعد دین وملت و تشدید عواقد فرض و سنت، انبیا و رسل را به خلایق فرستاد. (جوامعالحکایات، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
عوائد، که جمع واژۀ عائده باشد. رجوع به عوائد شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عیب، آهو. خلاف فرهنگ. (آنندراج). عیبها. رجوع به عوایب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
گروه ملخ از هر گونه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عائط. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). رجوع به عائط شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ءِ)
جمع واژۀ عائق. (از اقرب الموارد). رجوع به عائق شود، جمع واژۀ عائقه. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). رجوع به عائقه شود، موانع و حوادث. (آنندراج) (غیاث اللغات). عوارض و موانع، آسیبها و آفتها. (فرهنگ فارسی معین) ، بدبختیها و سختیها و مصیبتها. (ناظم الاطباء). عوایق. رجوع به عوایق شود: بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوائق ایام و علائق روزگار، تیر تمنای ایشان بهدف مراد نمیرسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 214).
- عوائق الدهر، سختیها و بلاهای زمانه. (منتهی الارب). شواغل روزگار از احداث. پیش آمدهای روزگار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ ءِ)
جمع واژۀ فائده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) : در فوائد حکمای هند می آید که آن را که دوست نیست رامش نیست. (مرزبان نامه). ابوالفضل در لطایف ادب بارع تر بود و فوائد عرب را جامعتر. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به فواید شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ءِ)
جمع واژۀ زائده. افزونیها. (از آنندراج) : و بر جگر فزونی هاست از وی بیرون آمده بر سان انگشتان و بدین فزونیها گرد معده اندر آمده است. چنانکه چیزی را به انگشتان بگیرند و این فزونیها را به تازی زوائد گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از جمله زوائد مبانی هزار محوطه بود از جهت مرابط فیلان. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423). زائده الکبد، هنیه منها صغیره الی جانبها منتحیه عنها. ج، زوائد. (اقرب الموارد).
- زوائد متصله، فزونیها که بر سر استخوانهای مهره هاست. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زوائد مفصلیه، فزونیهای استخوانهای پهلو که در استخوانهای مهره های پشت نشسته است. (از یادداشت ایضاً).
- زوائد من الاسنان، ما یلی الانیاب و منه قول المتنبی فی عشیره سیف الدوله: ’و سائر املاک البلاد الزوائد’. (اقرب الموارد).
، زیاده الایمان بالغیب والیقین. (تعریفات جرجانی، در اصطلاحات صوفیه) ، تندیهای پس پالان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ذوالزوائد، شیر بیشه یعنی به اظفاره و انیابه و زئیره و صولته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عواد
تصویر عواد
رود نواز (رود عود)، انجوج فروش (انجوج عود از گیاهان) عود نواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عائد
تصویر عائد
بازگردنده، زیارت کننده بیمار، عیادت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوائد
تصویر زوائد
جمع زائده، افزونیها، فزودگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقائد
تصویر عقائد
جمع عقیده، چیزی را حق دانسته در دل خود محکم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عاقده، گره زنندگان پیمان کنندگان جمع عاقده عاقد. گره زنندگان، عهد کنندگان: و از برای تشیید قواعد دین و ملت و تشدید عواقد فرض و سنت انبیا و رسل را به خلایق فرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوائق
تصویر عوائق
جمع عائق و عائقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عوائب
تصویر عوائب
جمع عیب، آهوک ها آک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواید
تصویر عواید
جمع عاید (عائده) در آمدها مداخل، فواید منافع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فوائد
تصویر فوائد
جمع فائده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موائد
تصویر موائد
جمع مائده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عواید
تصویر عواید
((عَ یِ))
جمع عائده، در آمدها، مداخل، فواید، منافع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عواقد
تصویر عواقد
((عَ قِ))
جمع عاقده، عاقد، گره زنندگان، عهد کنندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عواید
تصویر عواید
درآمدها
فرهنگ واژه فارسی سره
درآمدها، عایدی ها، فواید، مداخل، منافع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعتقادات، باورها
دیکشنری اردو به فارسی