جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با عواد

عواد

عواد
رود نواز (رود عود)، انجوج فروش (انجوج عود از گیاهان) عود نواز
عواد
فرهنگ لغت هوشیار

عواد

عواد
جَمعِ واژۀ عائد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عائد شود
لغت نامه دهخدا

عواد

عواد
کسی که عیادت از بیمارمیکند. (ناظم الاطباء) ، رباب نواز. (منتهی الارب) (آنندراج). رباب نواز و عودنواز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بربطزن. (دهار) :
می خوشخوارۀ خوشبوی همی خور در باغ
قمری و بلبل عواد خوش و صناج است.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا

عواد

عواد
عوادی. جَمعِ واژۀ عادیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عادیه و عوادی شود
لغت نامه دهخدا

عواد

عواد
امر است، مثل نَزال ِ و تراک، یعنی عود کن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). اسم فعل قیاسی است که بر وزن فَعال ِ آمده و بمعنی عُد (بازگرد) میباشد
لغت نامه دهخدا

عواد

عواد
چیز و خواسته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه کسی دوست میدارد. (از اقرب الموارد) : عُد، فان ّ لک عندنا عواداً حسنا، بازگرد، زیرانزد ماست برای تو آنچه را میخواهی و دوست داری. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

عواد

عواد
بازگشتن به کار و امر اول. (از اقرب الموارد). معاودت. (ناظم الاطباء). خوی کردن و عادت نمودن به چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عادت خویشتن قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). مُعاوده. رجوع به معاوده و معاودت شود
لغت نامه دهخدا