کسی که عیادت از بیمارمیکند. (ناظم الاطباء) ، رباب نواز. (منتهی الارب) (آنندراج). رباب نواز و عودنواز. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بربطزن. (دهار) : می خوشخوارۀ خوشبوی همی خور در باغ قمری و بلبل عواد خوش و صناج است. مسعودسعد
امر است، مثل نَزال ِ و تراک، یعنی عود کن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). اسم فعل قیاسی است که بر وزن فَعال ِ آمده و بمعنی عُد (بازگرد) میباشد
بازگشتن به کار و امر اول. (از اقرب الموارد). معاودت. (ناظم الاطباء). خوی کردن و عادت نمودن به چیزی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عادت خویشتن قرار دادن چیزی را. (از اقرب الموارد). مُعاوده. رجوع به معاوده و معاودت شود