درشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضد رفیق. رفق ناکننده. (از اقرب الموارد) ، سخن درشت، و سیر سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت و شدید از گفتار و حرکت. (از اقرب الموارد). خشن: و من در مقابلۀ این اقوال لطیف جوابهای عنیف داده ام. (سندبادنامه ص 196). چون مثال به ابوالحسن سیمجور رسید شطط غرور زمام تمالک از دست او بستد، جوابهای عنیف داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). اگر اندکی درباید بر آن مؤاخذت بلیغ نمایند و تأدیب عنیف کنند. (جهانگشای جوینی). همچنین میگفت او پند لطیف همچنین میگفت او دفع عنیف. مولوی. ، سوارکار سخت. (منتهی الارب) (آنندراج). سوارکار سخت که بر اسب مدارا نکند. (ناظم الاطباء). کسی که در سوار شدن بر اسب مدارا نکند، کسی که سواری را بخوبی نداند. (از اقرب الموارد) ، بازحمت و بامشقت، آنکه در گفتار سخت باشد. (ناظم الاطباء) ، سختگیر. (فرهنگ فارسی معین) ، ظالم و ستمکار و جفاپیشه و دل آزار. (ناظم الاطباء). ج، عنف. (اقرب الموارد)
درشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ضد رفیق. رفق ناکننده. (از اقرب الموارد) ، سخن درشت، و سیر سخت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت و شدید از گفتار و حرکت. (از اقرب الموارد). خشن: و من در مقابلۀ این اقوال لطیف جوابهای عنیف داده ام. (سندبادنامه ص 196). چون مثال به ابوالحسن سیمجور رسید شطط غرور زمام تمالک از دست او بستد، جوابهای عنیف داد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 39). اگر اندکی درباید بر آن مؤاخذت بلیغ نمایند و تأدیب عنیف کنند. (جهانگشای جوینی). همچنین میگفت او پند لطیف همچنین میگفت او دفع عنیف. مولوی. ، سوارکار سخت. (منتهی الارب) (آنندراج). سوارکار سخت که بر اسب مدارا نکند. (ناظم الاطباء). کسی که در سوار شدن بر اسب مدارا نکند، کسی که سواری را بخوبی نداند. (از اقرب الموارد) ، بازحمت و بامشقت، آنکه در گفتار سخت باشد. (ناظم الاطباء) ، سختگیر. (فرهنگ فارسی معین) ، ظالم و ستمکار و جفاپیشه و دل آزار. (ناظم الاطباء). ج، عُنُف. (اقرب الموارد)
ظرف سفالی شبیه گلدان که در گهواره قرار داده می شود تا ادرار در آن جمع شود، برای مثال در چشم دوستان تو گیتی بهشت باد / عالم به دشمنان تو بر تنگ چون کنیف (قطران - ۱۹۳)، بی ارزش، پست، برای مثال گردد از رای ناصواب و سخیف / خیره بسیار خوار گرد کنیف (سنائی۱ - ۳۹۳)، سپر، سایبانی که از شاخه های درخت برای چهارپایان درست کنند، نهانخانه، مستراح
ظرف سفالی شبیه گلدان که در گهواره قرار داده می شود تا ادرار در آن جمع شود، برای مِثال در چشم دوستان تو گیتی بهشت باد / عالَم به دشمنان تو بر تنگ چون کنیف (قطران - ۱۹۳)، بی ارزش، پست، برای مِثال گردد از رای ناصواب و سخیف / خیره بسیار خوار گرد کنیف (سنائی۱ - ۳۹۳)، سپر، سایبانی که از شاخه های درخت برای چهارپایان درست کنند، نهانخانه، مستراح
درشت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشتی کردن. (آنندراج). نرمی نکردن با کسی. (از اقرب الموارد) ، سرزنش کردن. (تاج المصادر بیهقی). ملامت نمودن. (زوزنی). سرزنش و ملامت نمودن به درشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به عنف و شدت و عتاب کسی را سرزنش کردن. (از اقرب الموارد). سرزنش نمودن. (آنندراج) : با من خطاب وعتاب و تشدید و تعنیف فرماید. (سندبادنامه ص 108)
درشت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درشتی کردن. (آنندراج). نرمی نکردن با کسی. (از اقرب الموارد) ، سرزنش کردن. (تاج المصادر بیهقی). ملامت نمودن. (زوزنی). سرزنش و ملامت نمودن به درشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). به عنف و شدت و عتاب کسی را سرزنش کردن. (از اقرب الموارد). سرزنش نمودن. (آنندراج) : با من خطاب وعتاب و تشدید و تعنیف فرماید. (سندبادنامه ص 108)
پاک بزرگ بلند دراز بلند و دراز (چنانکه بر همه چیز از بالا مشرف باشد) : (و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می شد) (کلیله. مصحح مینوی. 74)
پاک بزرگ بلند دراز بلند و دراز (چنانکه بر همه چیز از بالا مشرف باشد) : (و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می شد) (کلیله. مصحح مینوی. 74)