جدول جو
جدول جو

معنی عنکباء - جستجوی لغت در جدول جو

عنکباء
(عَ کَ)
مؤنث عنکبوت. (منتهی الارب). عنکبوت و تننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنکبوت
تصویر عنکبوت
جانوری بندپا با غده هایی در شکم که ماده ای از آن ترشح می شود که از آن تار می تند و در آن زندگی و به وسیلۀ آن شکار می کند
تارتن، تارتنک، کاربافک، کارتن، کارتنک، شیرمگس، مگس گیر، تننده، تنندو، کراتن،
بیست و نهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۹ آیه
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
پیش آمدن و لازم گرفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بر چیزی اقبال کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پوست باز شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). انسلاخ. (از اقرب الموارد). از چیزی بیرون آمدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اَ سِ)
جمع واژۀ نسیب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ صِ)
جمع واژۀ نصیب. (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). حظها و بهره ها و نصیبها. (آنندراج) ، در کالبد ریخته گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). مطاوعۀ صوغ کند. (از اقرب الموارد). رجوع به صوغ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نهان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پنهان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
برگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بازگشتن. (از اقرب الموارد). فاگشتن. (تاج المصادر بیهقی). انصراف. (از اقرب الموارد). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نهان و پوشیده گردیدن. (منتهی الارب). پنهان و پوشیده گردیدن. (ناظم الاطباء). استخفاء. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
حب الحنکلاء، حبی است که فربهی افزاید و آنرا زنان بکار میداشته اند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عِنْ وَ)
جایگاهی است در شعر أعشی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
مؤنث عنکبوت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُظُ)
بمعنی عنظاب است. رجوع به عنظاب شود
لغت نامه دهخدا
(عُ صُ)
جایگاهی است در شعر منذر بن درهم کلبی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ صَ / صُ)
پیاز دشتی. رجوع به پیاز موش، اسقال و عنصل شود
لغت نامه دهخدا
(کُ کُ)
پیرنیا این کلمه را نام قدیم کنگاور دانسته است. و رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 151 و کنگاور در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ ظَ)
حنظب. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). رجوع به حنظب شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
قریه ای است از قرای سغد سمرقند. (الانساب سمعانی). منسوب بدان سنکباثی است
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زن استواراندام درشت خلقت. (منتهی الارب). زن جافی الخلق. (از اقرب الموارد) ، زن سطبر لب و دندان. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ نَ)
جمع واژۀ عنبه. (منتهی الارب). رجوع به عنبه شود. لغه فی العنب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
عنکبوت ماده. (از اقرب الموارد). عنکبوت و تننده. (ناظم الاطباء). رجوع به عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
عنکبوت و تننده. (ناظم الاطباء). رجوع به عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا
(عُظُ)
بمعنی عنظاب است. رجوع به عنظاب شود
لغت نامه دهخدا
لفچن: زن کسی را گویند که لب های ستبر شتر وار داشته باشد، درشت اندام: زن
فرهنگ لغت هوشیار
نکبا در فارسی باد کژ باد نا مساعد بادی که از جهت وزش خود منحرف گرددباد گژ. یا نکباء (نکبای) نکبت. (تشبیهی) نکبت مانند نکباء: در آن وقت که نکبای نکبت او وزیدن گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
هندبا و انوپا در فارسی کاسنی، ترخون کاسنی. یا اصل هندبا. بیخ کاسنی، تر خون. یا هند بابری. کاسنی بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبات
تصویر عنکبات
مونث عنکبوت تنند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انکفاء
تصویر انکفاء
برگردیدن رنگ، شکست خوردن، گراییدن، باز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انصباء
تصویر انصباء
جمع انصبه، جمع نصیب، بهره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروباء
تصویر عروباء
از عبری آسمان هفتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقرباء
تصویر عقرباء
کژ دم مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
جانور معروفی که بفارسی آنرا تننده گویند، جانوری است کوچک از لعاب خود نخهائی در هوا و بر سر چاهها میبندد و بوسیله آن طعام خود را شکار میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکباء
تصویر نکباء
((نَ))
باد نامساعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنکبوت
تصویر عنکبوت
((عَ کَ))
حشره کوچکی دارای چهار جفت پای دراز، در زیر شکمش غده هایی است که از آن ها لعابی ترشح می کند و تارهایی در کمال نظم می تند و به وسیله آن تارها شکار خود رابه دام می اندازد، جمع عناکب و عنکبوتان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عنکبوت
تصویر عنکبوت
تارتنک
فرهنگ واژه فارسی سره