تره ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نوعی از تره. (ناظم الاطباء) ، دروش گوش گوسپند و شتر که پاره ای از گوش آن بریده، معلق گذارند و یفعل ذلک بالکرام من الابل و غیرها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - زنمتاالاذن، دوتندی متصل نرمۀ خرک گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). - زنمتاالفوق، هر دو طرف سوفار تیرو یسکن نونه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر طرف سوفار تیر و باین معنی به سکون نون هم آمده. (آنندراج). - هو العبد زنمه، مانند هو العبد زلمه است، در لغات و معانی که گذشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به زلمهشود. ، زنمهالشجر، تندی که پیش از خوشه یا برگ پدید آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
تره ای است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نوعی از تره. (ناظم الاطباء) ، دروش گوش گوسپند و شتر که پاره ای از گوش آن بریده، معلق گذارند و یفعل ذلک بالکرام من الابل و غیرها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). - زنمتاالاذن، دوتندی متصل نرمۀ خرک گوش. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). - زنمتاالفوق، هر دو طرف سوفار تیرو یسکن نونه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). هر طرف سوفار تیر و باین معنی به سکون نون هم آمده. (آنندراج). - هو العبد زنمه، مانند هو العبد زلمه است، در لغات و معانی که گذشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به زلمهشود. ، زنمهالشجر، تندی که پیش از خوشه یا برگ پدید آید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
مردم بی علم و فرومایه، هر چیز که شامل همه گردد و عمومیت داشته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چوبهای بهم بسته که بدان از دریا و جوی گذرند و صواب عامه است. (منتهی الارب) ، مقابل خاصه. همه مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قیامت بدان جهت که همه را فراگیرد، جماعه و فی حدیث عثمان انّک امام عامه، ای امام الجماعه. (منتهی الارب) ، بیخ دستار
مردم بی علم و فرومایه، هر چیز که شامل همه گردد و عمومیت داشته باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چوبهای بهم بسته که بدان از دریا و جوی گذرند و صواب عامَه است. (منتهی الارب) ، مقابل خاصه. همه مردم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قیامت بدان جهت که همه را فراگیرد، جماعه و فی حدیث عثمان انّک امام عامه، ای امام الجماعه. (منتهی الارب) ، بیخ دستار
بومه. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و در بعض نسخ قاموس نومه آمده با نون و این غلط است. جمع واژۀ حنم. (از محیط المحیط). مؤلف منتهی الارب و ناظم الاطباء و پاره ای دیگر از لغت نامه ها آنرا نومه گرفته و به خواب ترجمه کرده اند
بومه. (اقرب الموارد) (محیط المحیط). و در بعض نسخ قاموس نومه آمده با نون و این غلط است. جَمعِ واژۀ حَنَم. (از محیط المحیط). مؤلف منتهی الارب و ناظم الاطباء و پاره ای دیگر از لغت نامه ها آنرا نومه گرفته و به خواب ترجمه کرده اند
کویک خرمابن که از هسته خرما روید، هسته، شتر سنگ مهسنگ کند زبانی، پرخید گی (ابهام) لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام. یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرما بن که از هسته روید جمع عجمات
کویک خرمابن که از هسته خرما روید، هسته، شتر سنگ مهسنگ کند زبانی، پرخید گی (ابهام) لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام. یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرما بن که از هسته روید جمع عجمات
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان
گوشوارک در گیاهان، گوشور هر یک از دو برآمدگی کنار سوراخ گوش، سوفارو هریک از دو سوی سوفارتیر پاره ای از گوشت شتر یا گوسفند که بریده آویزان کنند تثنیه آن: زنمتان