جدول جو
جدول جو

معنی عنبرآلوده - جستجوی لغت در جدول جو

عنبرآلوده
(تَ / تِ)
هر چیز آلوده و آمیخته به عنبر. رجوع به عنبرآلود شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عنبرآلود
تصویر عنبرآلود
آلوده به عنبر، آمیخته به عنبر
فرهنگ فارسی عمید
مخفف عنبرآلوده. هر چیز آلوده به عنبر. (ناظم الاطباء) :
فروغ شمعهای عنبرآلود
بهشتی بوداز آتش، باغی از دود.
نظامی.
اجابت هاست در طالع دعای دامن شب را
یکی صد شد امید من ز خط عنبرآلودش.
صائب (از آنندراج).
- عنبرآلود کردن، به عنبر آمیختن. به عنبر آلودن:
به لب خاک را عنبرآلودکرد
زمین را به چهره زراندود کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(جْ /جِ دَ / دِ)
آگنده از عنبر. پر از عنبر: خاکش طعنه زن گوی عنبرآگنده. (ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 36)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عنبر آلود
تصویر عنبر آلود
امبر آلود
فرهنگ لغت هوشیار
عنبرآگین، عنبرآمیز، عنبربار، عنبربو، معطر
فرهنگ واژه مترادف متضاد