جدول جو
جدول جو

معنی عنبرآلود

عنبرآلود
آلوده به عنبر، آمیخته به عنبر
تصویری از عنبرآلود
تصویر عنبرآلود
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با عنبرآلود

عنبرآلود

عنبرآلود
مخفف عنبرآلوده. هر چیز آلوده به عنبر. (ناظم الاطباء) :
فروغ شمعهای عنبرآلود
بهشتی بوداز آتش، باغی از دود.
نظامی.
اجابت هاست در طالع دعای دامن شب را
یکی صد شد امید من ز خط عنبرآلودش.
صائب (از آنندراج).
- عنبرآلود کردن، به عنبر آمیختن. به عنبر آلودن:
به لب خاک را عنبرآلودکرد
زمین را به چهره زراندود کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا

عنبرآلوده

عنبرآلوده
هر چیز آلوده و آمیخته به عنبر. رجوع به عنبرآلود شود
لغت نامه دهخدا

عنبرآباد

عنبرآباد
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت. سکنۀ آن 498 تن. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و برنج است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا