- عنبر
- زغال اخته
معنی عنبر - جستجوی لغت در جدول جو
- عنبر (دخترانه)
- ماده ای چرب، خوشبو، و معطر که از معده یا روده نوعی ماهی گرفته می شود و امروزه در عطرسازی به کار می رود
- عنبر
- ماده ای خوش بو و خاکستری رنگ که در معده یا رودۀ عنبرماهی تولید و روی آب دریا جمع می شود. گاهی خود ماهی را صید می کنند و آن ماده را از شکمش بیرون می آورند
عنبر اشهب: نوعی عنبر خالص و تیره رنگ
- عنبر
- نوعی از بوی خوش و آن سرگین ستور بحری است، جسمی است خاکستری که آنرا از موجهای اقیانوس هند بدست میاورند
- عنبر ((عَ نْ بَ))
- ماده ای خوش بو که از شکم نوعی ماهی به همین نام به دست می آید
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خوش بو، خوش بو و سیاه رنگ مانند عنبر
امبری سیاه مشکی، خوشبوی، می امبرین
معطر، خوشبو، به رنگ عنبر، سیاه
چیزی که به عنبر و بوی خوش آغشته شده، عنبرین، عبیرآلوده
معطر، خوشبوی شده با عنبر
آخشیج، بن پاره
هندی سپستان از گیاهان دارویی سپستان
رهگذر
حلقه
شیر بیشه خرده ریزه، چابک، زود پاسخ (حاضر جواب) آلتی چوبین به شکل مکعب مستطیل که سطح فوقانی آن باز است و در آن خاک خشت و مانند آن کنند و از جایی به جای دیگر برند زنبه، مشکی که بر دو سر آن دو چوب تعبیه کنند و بدان آب کشند. آن باشد که کسی دهان خود را پر باد کند و دیگری چنان دستی بر آن بزند که آن باد با صدا از دهان او بجهد زنبغل
محیط دایره را گویند
آلت فلزی دو شاخه که با آن آتش را بردارند
ملازمت، سختی
کاردان کارشناس
عبور کننده، گذرنده، رهگذر
نوعی مگس بزرگ کبودرنگ، خرمگس، انتر
محیط دایره، حلقه، هر چیز دایره مانند،
در علم زیست شناسی دو استخوان در دو طرف بالای سینه که به صورت افقی بین جناغ سینه و استخوان کتف قرار دارد، ترقوه،
در موسیقی حلقۀ چوبی دایره یا دف که روی آن پوست می کشند، در موسیقی بحر دوازدهم از اصول هفت گانۀ موسیقی
چنبر زدن: دور خود حلقه زدن مانند حلقه زدن ما
چنبر ساختن: مانند حلقه کرد
چنبر مینا: کنایه از آسما
در علم زیست شناسی دو استخوان در دو طرف بالای سینه که به صورت افقی بین جناغ سینه و استخوان کتف قرار دارد، ترقوه،
در موسیقی حلقۀ چوبی دایره یا دف که روی آن پوست می کشند، در موسیقی بحر دوازدهم از اصول هفت گانۀ موسیقی
چنبر زدن: دور خود حلقه زدن مانند حلقه زدن ما
چنبر ساختن: مانند حلقه کرد
چنبر مینا: کنایه از آسما
کفل، سرین، فربه، قوی هیکل، لمتر، لنبک، لبه
کرسی پله پله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند
باریک و سست، سختی سرما، باد سرد
گاری
عبور کننده و راه گذرنده، مسافر، راه گذر
پلنگ
سوسن دشتی کبت خور خوراک کبت (زنبور عسل) گرده گل که کبت آن را بر می گیرد و یا انگبین و آب می آمیزد و می خورد
عنبر بنگرید به عنبر
بیخ نای، دل خرما بن، فرزندان کشاورزان، تر و تازه
اصل و بنیاد، همت و قصد جسم بسیط و ماده، گوهر، جمع عناصر
پلید زبان زن، چیره بر شوی، بی شرم زن