- عناب (دخترانه)
- میوه ای به رنگ قرمز که خواص درمانی فراوانی دارد
معنی عناب - جستجوی لغت در جدول جو
- عناب
- میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سیلانه، سنجد گرگان، تبرخون
- عناب
- کلان بینی: مرد، فنج در زنان (فنج فتق)، کوه خرد، کوه بزرگ از واژگان دو پهلو، بستگی چوز (چوز فرج زنان) انگور فروش چیلان تبر خون فضل تبر خون نیافت سنجد هرگز گرچه به دیدن چو سنجد است تبر خون (ناصرخسرو) سیلانه سنجد گرگان شیلانه سیب کوهی اون ناف از گیاهان انگور فروش
- عناب ((عَ نّ))
- درختی است با برگ های کوچک و بی کرک و شفاف، گل هایش کوچک و زرد رنگ و شامل دم گل بسیار کوتاه است. میوه اش شفت و مایل به قرمز، شفاف و کروی است که به بزرگی یک زیتون می رسد و دارای طمعی بسیار مطبوع است، چوبی سخت و سرخ رنگ که شاطران در دست گیرند، تبرخون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
به رنگ عناب، قرمز تیره، مایل به قهوه ای مثلاً لباس عنابی پوشیده بود
چیلانی از رنگ ها منسوب به عناب برنگ عناب سرخ رنگ
سرخ رنگ
جمع عنب، انگورها جمع عنب انگورها
عنب ها، انگورها، جمع واژۀ عنب
سرکار
دشمنی
شهباز، آگفت
آب تبلور
آخرآب، ته آب
دم بند ریسمانی که دم ستور یا اشتر به تنگ می بندد
ریسمان، کمند
شکنجه
درگاه، آستانه خدا کرانه و بیگانه و غریب کرانه و بیگانه و غریب
مشک، بویه (عطر)
نادان گول
دراز شکم، دراز بد بختی
رسن، ریسمان، رشتۀ کلفت
طناب انداختن: کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن، ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
طناب انداختن: کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن، ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
شکنجه، آزار، رنج و درد
عذاب دادن (کردن): آزار دادن، شکنجه کردن
عذاب کشیدن (بردن): درد کشیدن، رنج بردن، رنج و آزار را تحمل کردن
عذاب دادن (کردن): آزار دادن، شکنجه کردن
عذاب کشیدن (بردن): درد کشیدن، رنج بردن، رنج و آزار را تحمل کردن
بسیار عیب کننده، بسیار عیب گو
ستاره ای در صورت فلکی دب اکبر
شرطی که با یکدیگر می بندند، جناغ، برای مثال راست گفتی عتاب او بر من / هست از بهر بردن جناب (فرخی - ۴۵۱)
نایب مناب، جانشین، قائم مقام، خلیفه
عنکبوت ها، تارتن ها، جمع واژۀ عنکبوت
بسیار شگفت آور، آنچه در شگفتی از حد درمی گذرد
بانگ کردن کلاغ، بانگ کلاغ که به فال بد بگیرند
عزب ها، ازدواج نکرده ها، مجردها، جمع واژۀ عزب
ستیزه کردن، کجروی، گمراهی، گردنکشی، لجاج، ستیزه، مرتکب خلاف و خیره سری شدن
عناد ورزیدن: ستیزه کردن، لجبازی کردن، گردن کشی
عناد ورزیدن: ستیزه کردن، لجبازی کردن، گردن کشی
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد
عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن
عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن
عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن
عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن
عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
سزای گناه و کار بد کسی را دادن، جزای کردار بد، عذاب
جمع واژۀ عقبه، راه های سخت کوهستانی، گردنه ها
جمع واژۀ عقبه، راه های سخت کوهستانی، گردنه ها
شیرین و خوشایند، در فارسی در معنای مفرد به کار می رود