- عمیم
- فرا گیرنده، شامل، کامل، تمام
معنی عمیم - جستجوی لغت در جدول جو
- عمیم
- کامل، هر چه فراهم آید، تمام
- عمیم ((عَ مِ))
- تمام، کامل، شامل همه، هرچه فراهم آید و بسیار گردد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کفیل ضامن، پیشوا مهتر رئیس جمع زعماء، (بیشتر در بلوچستان) زارع کشاورز
عمومیت دادن، عام نمودن، عمامع بسر بستن
شامل همه گردانیدن، همگانی کردن، عمومیت دادن
ژرف، گود
همگان
سترگ، بزرگ، کلان
نا پسند، نکوهیده
پست، زشتروی، خرد، انداینده روغن مالیدنی
پوسیده شدن استخوان، کهنه شدن
گیاه بسیار و انبوه که زمین را بپوشاند
نیک بالا خوش اندام، کوفته بینی، شکسته سر، یاوه گویی
قریب و خویشاوند
ممدوح، گران روح
متردد بودن میان دو چیز
بوی خوش، بوی عطر
نکوهیده، زشت، ناپسند
بوی خوش، بلند، مرتفع
کوری، کنایه از نادانی
نوعی پارچه و جامۀ فاخر
زشت، زشت رو، حقیر و پست
پوسیده، کهنه، استخوان پوسیده
معدوم، نیست شده، نابود، نایاب
بزرگ، کلان، بلندمرتبه، محترم
دانا، دانشمند، از نام های خداوند
نازا، استرون، سترون، استاغ، ستاغ، در پزشکی ویژگی زنی که فرزند نمی آورد، کنایه از بی نتیجه، بی حاصل
بزرگ و سرور، سردار، مسئول مالیات، مشوفی