جدول جو
جدول جو

معنی عمیثل - جستجوی لغت در جدول جو

عمیثل
(عَ مَثَ)
آهسته رو از هر چیزی، جهت کلانی و فروهشتگی گوشت. (از منتهی الارب). کندرو و بطی ٔ بخاطر بزرگی و ورم و سستی گوشت. (از اقرب الموارد) ، اسب نیکوی جواد. (منتهی الارب) ، دامن کشنده و خرامان به ناز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد چست و شادمان (از لغات اضداد است). (منتهی الارب). چالاک و فعال. (از اقرب الموارد) ، درازجامه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کوتاه بالای فروهشته گوشت. (منتهی الارب). شخص کوتاه قد و سست و آویزان گوشت. (از اقرب الموارد) ، درازدنب از آهو و بز کوهی و جز آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، درشت و سطبر و پهن. (منتهی الارب). درشت و سخت و عریض. (از اقرب الموارد) ، شیر بیشه. (منتهی الارب). اسد. (اقرب الموارد) ، مهتر کریم. (منتهی الارب). سرور بزرگوار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ مَ ثَ لَ)
مؤنث عمیثل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عمیثل شود، ناقۀ تن آور شگرف. (منتهی الارب). ماده شتر جسیم و تنومند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ ثَ)
زشت رفتار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ مَ ثَ)
کوتاه بالا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قصیر. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
عامل و کارگزار و تحصیلدار. (ناظم الاطباء) ، آنکه در تجارت با او داد و ستد کنی و او نیز با تو داد و ستد کند. (از المنجد) ، وکیل و نمایندۀ تاجر در جهات مختلف. (از المنجد) ، در تداول امروزین عرب زبانان، عمیل بمعنی مزدور و عامل بیگانه به کار می رود. ج، عملاء
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ ثَ لی یَ)
رفتاری است، یعنی دامن کشان سینه برآمده پشت درآمده رفتن به ناز. (منتهی الارب). راه رفتن در حال سینه جلو دادن و دامن کشیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ عَ مَ ثَ)
عبدالله بن خلید ایرانی رازی. شاعر. از مردم ری و یکی از شعرای معروف در زبان عرب. او را در لغت و شعر عرب مهارت و براعتی تمام بود وبخراسان کاتب دربار آل طاهر و مؤدب اولاد عبدالله بن طاهر بود و ابن الندیم گوید: او را صد ورقه شعر است و تصانیف بسیار دارد از جمله: کتاب ما اتفق لفظه و اختلف معناه. کتاب التشابه. کتاب الأبیات السائره. کتاب معانی الشعر. وفات وی به سال 240 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا