جدول جو
جدول جو

معنی عموغلی - جستجوی لغت در جدول جو

عموغلی
(عَ)
مرکّب از: عمو + غل، پسر + یاء نسبت، عمواوغلی. رجوع به عمواوغلی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معمولی
تصویر معمولی
عادی، متوسط، متداول، رایج
فرهنگ فارسی عمید
به یونانی ابن عرس است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، حشره ای است از جنس عنکبوت زهردار، و گزش او سخت دردناک بود، (از تذکرۀ ابن البیطار در شرح کلمه خروسوغونن)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مأخوذ از تازی، معتادو رسمی و مقرری و استمراری. (ناظم الاطباء). عادی.
- حروف معمولی، حروف مطبعه که ریز باشد در همان قالب، مقابل حروف سیاه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- معمولی سنوات، مقرری و انعام که همه ساله داده می شود. (ناظم الاطباء).
- ، هرچیز که همه ساله بجا آورده می شود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ اُغْ)
مرکّب از: عمو، عم ّ عربی + اوغل ترکی، پسر + یاء نسبت، پسرعمو. پسرعم. و در تداول فارسی زبانان، غالباً عمقلی و عموغلی تلفظ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دُ سُ مَ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. 496 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، نخود و زردآلو است. این ده در دو محل بفاصله 4 کیلومتر بنام عمواوغلی بالا و عمواوغلی پایین قرار دارد و سکنۀ عمواوغلی پایین 230 تن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
مرکّب از: عمو، عم عربی + قز ترکی، دختر + یاء نسبت، دخت عم. دخترعمو. در تداول عامه آن را عمقزی گویند که مرکب از عم + قز + ی باشد
لغت نامه دهخدا
شونیک رواگ منسوب به معمول رایج متداول عادی: کاغذ معمولی حروف معمولی حروف معمولی: (بسوارها دستور داد که دو آخور باندازه دو برابر آخورهای معمولی براین بسترها بیفزایند) (ایران باستان 1818: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
منسوب به معمول، رایج، متداول، عادی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
بهنجار، روامند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عمومی
تصویر عمومی
همگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
رایج، عادی، متداول، متعارف، مرسوم، مستعمل، پیش پاافتاده، عام، مبتذل
متضاد: خاص، نامتعارف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
طبيعيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
Awkward, Typical, Usual, Wonted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
gênant, typique, habituel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
ongemakkelijk, typisch, gebruikelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
عجیب , معمولی , معمولی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
estranho, típico, usual, habitual
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
peinlich, typisch, gewöhnlich, gewohnt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
niezręczny, typowy, zwykły
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
неловкий , типичный , обычный
دیکشنری فارسی به روسی
رایج، جزئی، ناچیز، بی اهمیّت، عادّی، معمولی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
অস্বস্তিকর , সাধারণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
ประหลาด , เป็นแบบอย่าง , ปกติ , ปกติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
incómodo, típico, usual, acostumbrado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
aibu, wa kawaida, ya kawaida
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
気まずい , 典型的な , 通常の , 慣れた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
尴尬的 , 典型的 , 通常的 , 习惯的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
מגושם , טיפוסי , רגיל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
어색한 , 전형적인 , 일반적인 , 익숙한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
незручний , типовий , звичайний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
canggung, khas, biasa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
अजीब , सामान्य , सामान्य
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
imbarazzante, tipico, abituale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از معمولی
تصویر معمولی
garip, tipik, olağan, alışılmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی