نام یکی از محله های باب البصره در بغداد است و نسبت آن به عمر نامی است که شناخته نیست. و جمعی از بزرگان بدانجا منسوبند که یاقوت نام آنها را آورده است. رجوع به معجم البلدان شود
نام یکی از محله های باب البصره در بغداد است و نسبت آن به عمر نامی است که شناخته نیست. و جمعی از بزرگان بدانجا منسوبند که یاقوت نام آنها را آورده است. رجوع به معجم البلدان شود
ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری راین و 15هزارگزی باختر راه شوسۀ بم به کرمان. 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری راین و 15هزارگزی باختر راه شوسۀ بم به کرمان. 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام فرقه ای است از غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب عمیر بن بیان عجلی و از حیث عقاید شبیه به فرقۀ بزیغیه بوده اند، ولی به مرگ خود عقیده داشتند و مثل یعمریه امام جعفر صادق (ع) را خدا میدانستند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260). رجوع به مقالات اشعری ص 21، شهرستانی ص 137، الفرق ص 236 و خطط ج 4 ص 174 شود
نام فرقه ای است از غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب عمیر بن بیان عِجلی و از حیث عقاید شبیه به فرقۀ بزیغیه بوده اند، ولی به مرگ خود عقیده داشتند و مثل یعمریه امام جعفر صادق (ع) را خدا میدانستند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260). رجوع به مقالات اشعری ص 21، شهرستانی ص 137، الفرق ص 236 و خطط ج 4 ص 174 شود
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 150 تن سکنه دارد. آب آنجا از کارون و موتور آب و محصول آن غلات و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 150 تن سکنه دارد. آب آنجا از کارون و موتور آب و محصول آن غلات و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام فرقه ای است از فرق فطحیّه که آن از فرق شیعه است. و عماریه اصحاب عمار بن موسی ساباطی میباشند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260) نام بطنی است از ذوی منصور، از معقل در مغرب أقصی. ریاست این بطن با فرزندان مظفر بن ثابت بن مخلف بن عمران بوده است. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 67)
نام فرقه ای است از فرق فَطحیّه که آن از فرق شیعه است. و عماریه اصحاب عمار بن موسی ساباطی میباشند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260) نام بطنی است از ذوی منصور، از معقل در مغرب أقصی. ریاست این بطن با فرزندان مظفر بن ثابت بن مخلف بن عمران بوده است. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 67)
ابن جمیل بن عمرو بن مالک تغلبی. شاعری است جاهلی که بیشتر اشعار او از دست رفته است. وی در حدود سال 60قبل از هجرت درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743) ابن خفاف. جدی است جاهلی از بهته، از سلیم، از عدنانیان. و فجاءه بن ایاس از فرزندان او باشند. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743)
ابن جمیل بن عمرو بن مالک تغلبی. شاعری است جاهلی که بیشتر اشعار او از دست رفته است. وی در حدود سال 60قبل از هجرت درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743) ابن خُفاف. جدی است جاهلی از بهته، از سلیم، از عدنانیان. و فجاءه بن ایاس از فرزندان او باشند. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743)
قریه ای است در یمامه ازآن عبدالله بن دؤل. (از معجم البلدان یاقوت) (از تاج العروس) (از متن اللغه). و مؤلف منتهی الارب آن را به تخفیف یاء ضبط کرده است
قریه ای است در یمامه ازآن ِ عبدالله بن دؤل. (از معجم البلدان یاقوت) (از تاج العروس) (از متن اللغه). و مؤلف منتهی الارب آن را به تخفیف یاء ضبط کرده است
نام خواهر مشرح و محوّس و جمد و أبضعه از بنی معدیکرب، که هر چهار را لعنت کرد نبی صلی اﷲ علیه و سلم. (منتهی الارب). رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 342 شود
نام خواهر مِشرَح و محوِّس و جَمَد و أبضعه از بنی معدیکرب، که هر چهار را لعنت کرد نبی صلی اﷲ علیه و سلم. (منتهی الارب). رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 342 شود
فرقه ای از معتزله اند. و احکام مذهبی آنان موافق احکام مذهبی واصلیه است، جز آنکه عمرویه در قضیۀ عثمان، دو طرف منازع را فاسق میشمارند. و ایشان از یاران عمرو بن عبید که از راویان حدیث و زهاد مشهور بوده و در احکام به واصل بن عطا پیروی میکرده، میباشند. و این عمرو بن عبید تعمیم به فسق را بر احکام واصل بن عطا افزوده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود
فرقه ای از معتزله اند. و احکام مذهبی آنان موافق احکام مذهبی واصلیه است، جز آنکه عمرویه در قضیۀ عثمان، دو طرف منازع را فاسق میشمارند. و ایشان از یاران عمرو بن عبید که از راویان حدیث و زهاد مشهور بوده و در احکام به واصل بن عطا پیروی میکرده، میباشند. و این عمرو بن عبید تعمیم به فسق را بر احکام واصل بن عطا افزوده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود
عاریت. هر چیز عاریتی ومنسوب به عار است از جهت آنکه طلب کردنش عار و ننگ است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از غیاث اللغات) ، (اصطلاح فقهی) در اصطلاح فقهی عبارت از تملیک منفعت است بدون بدل و عوض. در ترجمه النهایه آرد: عاریت بر دو ضرب است ضربی از وی مضمون است بر همه حالی اگر بشرط کنند و اگر بشرط نکنند مانند زر و سیم وغیره، و ضرب دیگر آنکه گیرندۀ عاریت ضامن نبود الا که خداوندش با وی ضمان کند و یا در نگه داشتن مسامحه یا تفریط کند. (النهایه شیخ طوسی صص 296- 297). و رجوع به تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود. در شرح لمعه نویسد که: عاریه از عقودۀ جائزه است که موجب جواز تصرف در عین است جهت انتفاع بردن با شرط بقاء اصل و آن از عقودی است که ایجاب و قبول آن رابا هر لفظی میتوان انجام داد. آنکه عاریه دهد معیرگویند و باید متصف به صفت کمال و عقل بوده بالغ و جائز التصرف باشد و آن که عاریه کند مستعیرگویند و باید به کمال عقل آراسته و بالغ باشد. و احکام و شرائط آن از این قرار است: 1- مال مستعاره در دست عاریه کننده امانت است و در صورت تلف ضمانی بعهدۀ او نیست مگر آنکه از روی قصد اسباب تلف آن را فراهم کرده باشد. و یا در نگاه داشتن آن مسامحه کرده باشد و یا از حدود اجازۀ تصرفات خود تجاوز کرده باشد. 2- اگر نقصی در عین مستعار پدید آید ضمانی بر عاریه کننده نمی باشد مگر آنکه نقص بواسطۀ تجاوز از حدود اجازه تصرفات محدود باشد. 3- اگر در ضمن عقد عاریه شرط ضمان شود عاریه کننده در هر حال ضامن خواهد بود. 4- عاریه کننده نتواند مال مستعاره را به دیگری عاریه دهد مگر به اجارۀ عاریه دهنده که مالک آن است. (از شرح لمعه ج 1 مبحث عاریه)
عاریت. هر چیز عاریتی ومنسوب به عار است از جهت آنکه طلب کردنش عار و ننگ است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از غیاث اللغات) ، (اصطلاح فقهی) در اصطلاح فقهی عبارت از تملیک منفعت است بدون بدل و عوض. در ترجمه النهایه آرد: عاریت بر دو ضرب است ضربی از وی مضمون است بر همه حالی اگر بشرط کنند و اگر بشرط نکنند مانند زر و سیم وغیره، و ضرب دیگر آنکه گیرندۀ عاریت ضامن نبود الا که خداوندش با وی ضمان کند و یا در نگه داشتن مسامحه یا تفریط کند. (النهایه شیخ طوسی صص 296- 297). و رجوع به تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود. در شرح لمعه نویسد که: عاریه از عقودۀ جائزه است که موجب جواز تصرف در عین است جهت انتفاع بردن با شرط بقاء اصل و آن از عقودی است که ایجاب و قبول آن رابا هر لفظی میتوان انجام داد. آنکه عاریه دهد مُعیرگویند و باید متصف به صفت کمال و عقل بوده بالغ و جائز التصرف باشد و آن که عاریه کند مُستعیرگویند و باید به کمال عقل آراسته و بالغ باشد. و احکام و شرائط آن از این قرار است: 1- مال مستعاره در دست عاریه کننده امانت است و در صورت تلف ضمانی بعهدۀ او نیست مگر آنکه از روی قصد اسباب تلف آن را فراهم کرده باشد. و یا در نگاه داشتن آن مسامحه کرده باشد و یا از حدود اجازۀ تصرفات خود تجاوز کرده باشد. 2- اگر نقصی در عین مستعار پدید آید ضمانی بر عاریه کننده نمی باشد مگر آنکه نقص بواسطۀ تجاوز از حدود اجازه تصرفات محدود باشد. 3- اگر در ضمن عقد عاریه شرط ضمان شود عاریه کننده در هر حال ضامن خواهد بود. 4- عاریه کننده نتواند مال مستعاره را به دیگری عاریه دهد مگر به اجارۀ عاریه دهنده که مالک آن است. (از شرح لمعه ج 1 مبحث عاریه)
از اعلام مردان، و علم مرکب است. و چون جزء دوم آن اعجمی و مشابه اصوات است، لذا مبنی بر کسر میباشد. و در حالت تنکیر تنوین می پذیرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
از اعلام مردان، و علم مرکب است. و چون جزء دوم آن اعجمی و مشابه اصوات است، لذا مبنی بر کسر میباشد. و در حالت تنکیر تنوین می پذیرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
فرقه ای از معتزله اتباع معمر بن عبادالسلمی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اینان معتقدندحق تعالی جز اجسام چیزی نیافریده و اعراض مخلوق اجسامند یا طبعاً مانند آتش برای سوزاندن و آفتاب برای گرمی و یا اختیاراً مانند حیوان برای رنگها و عجب آنکه حدوث اجسام و فنای آن به عقیدۀ معمر از جانب اجسام است و در این صورت چگونه می گوید که آن افعال از اجسام می باشد و می گویند خداوند را به صفت قدیم نمی توان ستود چه قدیم دلالت کند بر تقدم زمانی و حق جل شأنه زمانی نیست. و خداوند به خود دانا نیست و الا اتحادعالم و معلوم لازم آید. (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از معتزله اند که گویند خدای متعالی غیر از اجسام چیزی نیافریده است و اعراض از اجسام به وجود آمده اند و حدوث اجسام و فنای آنها اعراضند. (فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی). و رجوع به الملل و النحل شهرستانی ج 1 ص 83 و 84 و ترجمه الفرق بین الفرق بغدادی ص 154-158 و خاندان نوبختی ص 264 و معمر بن عباد سلمی شود
فرقه ای از معتزله اتباع معمر بن عبادالسلمی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اینان معتقدندحق تعالی جز اجسام چیزی نیافریده و اعراض مخلوق اجسامند یا طبعاً مانند آتش برای سوزاندن و آفتاب برای گرمی و یا اختیاراً مانند حیوان برای رنگها و عجب آنکه حدوث اجسام و فنای آن به عقیدۀ معمر از جانب اجسام است و در این صورت چگونه می گوید که آن افعال از اجسام می باشد و می گویند خداوند را به صفت قدیم نمی توان ستود چه قدیم دلالت کند بر تقدم زمانی و حق جل شأنه زمانی نیست. و خداوند به خود دانا نیست و الا اتحادعالم و معلوم لازم آید. (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از معتزله اند که گویند خدای متعالی غیر از اجسام چیزی نیافریده است و اعراض از اجسام به وجود آمده اند و حدوث اجسام و فنای آنها اعراضند. (فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی). و رجوع به الملل و النحل شهرستانی ج 1 ص 83 و 84 و ترجمه الفرق بین الفرق بغدادی ص 154-158 و خاندان نوبختی ص 264 و معمر بن عباد سلمی شود