جدول جو
جدول جو

معنی عمریه - جستجوی لغت در جدول جو

عمریه
(عُ مَ ری یَ)
نام فرقه ای از سادات است که به قم آمدند و از فرزندان عمر بن علی بن ابی طالب بوده اند. رجوع به تاریخ قم ص 238 شود
لغت نامه دهخدا
عمریه
(عُ ری یَ)
مؤنث عمری: شجره عمریه، درخت دیرینه، درخت کنار که برنهر روئیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عمریه
(عَ)
نام یکی از محله های باب البصره در بغداد است و نسبت آن به عمر نامی است که شناخته نیست. و جمعی از بزرگان بدانجا منسوبند که یاقوت نام آنها را آورده است. رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاریه
تصویر عاریه
عاریت، مصنوعی مثلاً دندان عاریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشریه
تصویر عشریه
یک دهم مال به عنوان زکات یا مالیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خمریه
تصویر خمریه
اشعاری که در وصف خمر ( می، باده) گفته شده است
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ)
انگبین با موم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کوارهالنحل. (اقرب الموارد). کندوی زنبور عسل
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم، واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری راین و 15هزارگزی باختر راه شوسۀ بم به کرمان. 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ ری یَ)
نام فرقه ای است از غلاه و از فروع خطابیه، اصحاب عمیر بن بیان عجلی و از حیث عقاید شبیه به فرقۀ بزیغیه بوده اند، ولی به مرگ خود عقیده داشتند و مثل یعمریه امام جعفر صادق (ع) را خدا میدانستند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260). رجوع به مقالات اشعری ص 21، شهرستانی ص 137، الفرق ص 236 و خطط ج 4 ص 174 شود
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رَ)
جلد عمیره، کنایت از جلق است یعنی به دست برآوردن منی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، اسم علم است از برای کف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رَ)
بنت حسان کلبیه. از شاعره های معاصر عبدالملک بن مروان بود و او را اشعاری است. رجوع به الاغانی و اعلام النساء ج 3 ص 367 شود
لغت نامه دهخدا
(عُ شی یِ بُ زُ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 150 تن سکنه دارد. آب آنجا از کارون و موتور آب و محصول آن غلات و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَمْ ما ری یَ)
نام فرقه ای است از فرق فطحیّه که آن از فرق شیعه است. و عماریه اصحاب عمار بن موسی ساباطی میباشند. (از خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 260)
نام بطنی است از ذوی منصور، از معقل در مغرب أقصی. ریاست این بطن با فرزندان مظفر بن ثابت بن مخلف بن عمران بوده است. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از تاریخ ابن خلدون ج 6 ص 67)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
ابن جمیل بن عمرو بن مالک تغلبی. شاعری است جاهلی که بیشتر اشعار او از دست رفته است. وی در حدود سال 60قبل از هجرت درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743)
ابن خفاف. جدی است جاهلی از بهته، از سلیم، از عدنانیان. و فجاءه بن ایاس از فرزندان او باشند. (از الاعلام زرکلی ج 2 ص 743)
لغت نامه دهخدا
(اَ ری یَ)
مأخوذاز تازی، دستور کتبی، گویند: امریه ای صادر کردند
لغت نامه دهخدا
(عَ شی یَ)
قریه ای است در یمامه ازآن عبدالله بن دؤل. (از معجم البلدان یاقوت) (از تاج العروس) (از متن اللغه). و مؤلف منتهی الارب آن را به تخفیف یاء ضبط کرده است
لغت نامه دهخدا
(عَ ری یَ /عَمْ ما یَ)
هودجی که در آن نشینند. (از اقرب الموارد). ج، عماریات: فأخرج رأسه من العماریه و علیه مطرف خزّذووجهین. (عیون أخبارالرضا). رجوع به عماری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مَرْ رَ دَ)
نام خواهر مشرح و محوّس و جمد و أبضعه از بنی معدیکرب، که هر چهار را لعنت کرد نبی صلی اﷲ علیه و سلم. (منتهی الارب). رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 342 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ وی یَ)
فرقه ای از معتزله اند. و احکام مذهبی آنان موافق احکام مذهبی واصلیه است، جز آنکه عمرویه در قضیۀ عثمان، دو طرف منازع را فاسق میشمارند. و ایشان از یاران عمرو بن عبید که از راویان حدیث و زهاد مشهور بوده و در احکام به واصل بن عطا پیروی میکرده، میباشند. و این عمرو بن عبید تعمیم به فسق را بر احکام واصل بن عطا افزوده است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و نیز رجوع به اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(یَ)
عاریت. هر چیز عاریتی ومنسوب به عار است از جهت آنکه طلب کردنش عار و ننگ است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از غیاث اللغات) ، (اصطلاح فقهی) در اصطلاح فقهی عبارت از تملیک منفعت است بدون بدل و عوض. در ترجمه النهایه آرد: عاریت بر دو ضرب است ضربی از وی مضمون است بر همه حالی اگر بشرط کنند و اگر بشرط نکنند مانند زر و سیم وغیره، و ضرب دیگر آنکه گیرندۀ عاریت ضامن نبود الا که خداوندش با وی ضمان کند و یا در نگه داشتن مسامحه یا تفریط کند. (النهایه شیخ طوسی صص 296- 297). و رجوع به تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود.
در شرح لمعه نویسد که: عاریه از عقودۀ جائزه است که موجب جواز تصرف در عین است جهت انتفاع بردن با شرط بقاء اصل و آن از عقودی است که ایجاب و قبول آن رابا هر لفظی میتوان انجام داد. آنکه عاریه دهد معیرگویند و باید متصف به صفت کمال و عقل بوده بالغ و جائز التصرف باشد و آن که عاریه کند مستعیرگویند و باید به کمال عقل آراسته و بالغ باشد. و احکام و شرائط آن از این قرار است:
1- مال مستعاره در دست عاریه کننده امانت است و در صورت تلف ضمانی بعهدۀ او نیست مگر آنکه از روی قصد اسباب تلف آن را فراهم کرده باشد. و یا در نگاه داشتن آن مسامحه کرده باشد و یا از حدود اجازۀ تصرفات خود تجاوز کرده باشد. 2- اگر نقصی در عین مستعار پدید آید ضمانی بر عاریه کننده نمی باشد مگر آنکه نقص بواسطۀ تجاوز از حدود اجازه تصرفات محدود باشد. 3- اگر در ضمن عقد عاریه شرط ضمان شود عاریه کننده در هر حال ضامن خواهد بود. 4- عاریه کننده نتواند مال مستعاره را به دیگری عاریه دهد مگر به اجارۀ عاریه دهنده که مالک آن است. (از شرح لمعه ج 1 مبحث عاریه)
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ وَ هَِ)
از اعلام مردان، و علم مرکب است. و چون جزء دوم آن اعجمی و مشابه اصوات است، لذا مبنی بر کسر میباشد. و در حالت تنکیر تنوین می پذیرد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ ری یَ)
از فرقه های غلات شیعه که می گفتند علی (ع) در امر رسالت با حضرت رسول شریک است. (از کتاب خاندان نوبختی ص 250)
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ ری یَ)
فرقه ای از معتزله اتباع معمر بن عبادالسلمی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اینان معتقدندحق تعالی جز اجسام چیزی نیافریده و اعراض مخلوق اجسامند یا طبعاً مانند آتش برای سوزاندن و آفتاب برای گرمی و یا اختیاراً مانند حیوان برای رنگها و عجب آنکه حدوث اجسام و فنای آن به عقیدۀ معمر از جانب اجسام است و در این صورت چگونه می گوید که آن افعال از اجسام می باشد و می گویند خداوند را به صفت قدیم نمی توان ستود چه قدیم دلالت کند بر تقدم زمانی و حق جل شأنه زمانی نیست. و خداوند به خود دانا نیست و الا اتحادعالم و معلوم لازم آید. (از کشاف اصطلاحات الفنون). فرقه ای از معتزله اند که گویند خدای متعالی غیر از اجسام چیزی نیافریده است و اعراض از اجسام به وجود آمده اند و حدوث اجسام و فنای آنها اعراضند. (فرهنگ علوم نقلی جعفر سجادی). و رجوع به الملل و النحل شهرستانی ج 1 ص 83 و 84 و ترجمه الفرق بین الفرق بغدادی ص 154-158 و خاندان نوبختی ص 264 و معمر بن عباد سلمی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قمریه
تصویر قمریه
مونث قمری: نازو ماده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عملیه
تصویر عملیه
مونث عملی کنشیک کاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمایه
تصویر عمایه
گمراهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمرویه
تصویر عمرویه
پیروان عمرو بن عبید تیره ای از خرد گرایان (معتزله)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفریه
تصویر عفریه
نیرو مند و زیرک، پلید و بد مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطریه
تصویر عطریه
مونث عطری بویه دار مونث عطری جمع عطرات
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عشری ده یک مونث عشری (منسوب به عشر)، ده یک چیزی که به عنوان مالیات و عوارض می گرفتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاریه
تصویر عاریه
چیزی که کسی از کسی موقتاً بگیرد و بعد پس دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امریه
تصویر امریه
دستور کتبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاریه
تصویر عاریه
((یِ))
آن چه که داده یا گرفته شود به شرط بازگرداندن، عاریت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خمریه
تصویر خمریه
((خَ))
شعری که در وصف شراب سروده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امریه
تصویر امریه
فرمان نامه
فرهنگ واژه فارسی سره