عمده. آنچه تکیه نمایند بر آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تکیه گاه. ستون: و آن را عمده هر نیکی و سرمایۀهر علم و راهبر هر منفعت و مفتاح هر حکمت می شناسند. (کلیله و دمنه) ، آنکه بر وی تکیه کنندو کار سپارند. (منتهی الارب) (آنندراج) : عمده کار مرد و زن بودی عدت شغل خاص و عام شدی. مسعودسعد. عمده مملکت قاهره بورشد رشید خاص شاهی که فروزندۀ تخت و تاج است. مسعودسعد. عمده مملکت علاءالدین حافظ و ناصر زمان و زمین. نظامی. ، ’عمده’ را برای بزرگداشت و تفخیم به کلماتی دیگر میفزودند و لقب بزرگان قرار میدادند، چون: عمدهالدوله. عمدهالدین. عمدهالعلماء. عمدهالملک. عمدهالملوک و السلاطین. عمدهالوزراء... رجوع به هر یک از این ترکیبات در ردیف خود شود، رسیل لشکر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح نحو) آن است که در برابر فضله باشد. یعنی اساس و تکیۀ جمله بر آن باشد. زیرافضله کلماتی است که جملۀ مستقلی را تشکیل نمیدهد ورکن کلام نباشد، از قبیل حال و مفعول و غیره. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح نحو) عمده بر اعراب ’رفع’ اطلاق میشود، چنانکه فضله بر اعراب نصب. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
عمده. آنچه تکیه نمایند بر آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تکیه گاه. ستون: و آن را عمده هر نیکی و سرمایۀهر علم و راهبر هر منفعت و مفتاح هر حکمت می شناسند. (کلیله و دمنه) ، آنکه بر وی تکیه کنندو کار سپارند. (منتهی الارب) (آنندراج) : عمده کار مرد و زن بودی عدت شغل خاص و عام شدی. مسعودسعد. عمده مملکت قاهره بورشد رشید خاص شاهی که فروزندۀ تخت و تاج است. مسعودسعد. عمده مملکت علاءالدین حافظ و ناصر زمان و زمین. نظامی. ، ’عمده’ را برای بزرگداشت و تفخیم به کلماتی دیگر میفزودند و لقب بزرگان قرار میدادند، چون: عمدهالدوله. عمدهالدین. عمدهالعلماء. عمدهالملک. عمدهالملوک و السلاطین. عمدهالوزراء... رجوع به هر یک از این ترکیبات در ردیف خود شود، رسیل لشکر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح نحو) آن است که در برابر فُضله باشد. یعنی اساس و تکیۀ جمله بر آن باشد. زیرافضله کلماتی است که جملۀ مستقلی را تشکیل نمیدهد ورکن کلام نباشد، از قبیل حال و مفعول و غیره. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح نحو) عمده بر اعراب ’رفع’ اطلاق میشود، چنانکه فضله بر اعراب نصب. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
بزرگ و کلان. (ناظم الاطباء). مقدار کلی و بسیار از هر چیز. کلی. - عمده خر، آنکه کالا یکجا و بصورت کلی خرد. - عمده خری، خریدن کالا بصورت کلی و بسیار. - عمده فروش، آنکه کالا بمقدار کلی فروشد. مقابل خرده فروش. - عمده فروشی، فروختن کالا بصورت کلی. در مقابل خرده فروشی
بزرگ و کلان. (ناظم الاطباء). مقدار کلی و بسیار از هر چیز. کلی. - عمده خر، آنکه کالا یکجا و بصورت کلی خرد. - عمده خری، خریدن کالا بصورت کلی و بسیار. - عمده فروش، آنکه کالا بمقدار کلی فروشد. مقابل خرده فروش. - عمده فروشی، فروختن کالا بصورت کلی. در مقابل خرده فروشی
عمودها، خطی که با خط دیگر تشکیل زاویه های قائمه می دهد، ستون ها، پایه ها، ستون خانه ها، رئیس ها، سرورها، بزرگ قوم ها، گرزها، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته ها و از چوب ها و آهن ساخته می شده ها و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده ها و آن را بر سر دشمن می زدندها، کوپال ها، گرزه ها، دبوس ها، لخت ها، چماق ها، سرپاش ها، سرکوبه ها، مقمعه ها، جمع واژۀ عمود
عمودها، خطی که با خط دیگر تشکیل زاویه های قائمه می دهد، ستون ها، پایه ها، ستون خانه ها، رئیس ها، سرورها، بزرگ قوم ها، گُرزها، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته ها و از چوب ها و آهن ساخته می شده ها و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده ها و آن را بر سر دشمن می زدندها، کوپال ها، گُرزِه ها، دَبوس ها، لَخت ها، چُماق ها، سَرپاش ها، سَرکوبِه ها، مِقمَعِه ها، جمعِ واژۀ عمود
جمع واژۀ عمد، ستونۀ خانه. (منتهی الارب) (آنندراج). جمع واژۀ عمود. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). جمع واژۀ عمود، آنچه خانه و جز آن بر آن استوار باشد. (از اقرب الموارد). عمد. عمد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جاری گردیدن خوی چندان که خشک نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جاری شدن عرق آنقدر که خشک نشود. (از اقرب الموارد) ، معارضه کردن با کسی بوفاق یا بخلاف. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقابله کردن با کسی در وفاق و یا در خلاف. از لغات اضداد است. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ عَمد، ستونۀ خانه. (منتهی الارب) (آنندراج). جَمعِ واژۀ عَمود. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). جَمعِ واژۀ عَمود، آنچه خانه و جز آن بر آن استوار باشد. (از اقرب الموارد). عَمَد. عُمُد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جاری گردیدن خوی چندان که خشک نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جاری شدن عرق آنقدر که خشک نشود. (از اقرب الموارد) ، معارضه کردن با کسی بوفاق یا بخلاف. از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مقابله کردن با کسی در وفاق و یا در خلاف. از لغات اضداد است. (از اقرب الموارد)