جدول جو
جدول جو

معنی عمایمی - جستجوی لغت در جدول جو

عمایمی
(عَیِ)
محمد بن حامد بن حرب بلخی عمایم، مکنی به ابوالفضل. محدث بود و از علی بن سلمۀ لبقی روایت کرد. و محمد بن علی بن سهل محاملی مقری از او روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151). محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا
عمایمی
(عَ یِ)
منسوب است به ’عمایمه’. (از انساب سمعانی). و ابن اثیر آن را منسوب به ’عمامه’ ضبط کرده است. رجوع به اللباب فی تهذیب الانساب ابن اثیر ج 2 ص 151 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمایم
تصویر عمایم
عمامه ها، شالهایی که دور سر می بندند، دستارها، جمع واژۀ عمامه
فرهنگ فارسی عمید
(عَ یِ)
قبیله ای است از قبایل عرب درمصر و منسوب به عرب حجاز است و در شهرستان ’اسیوط’ سکنی دارند. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحاله از الخطط التوفیقیه ج 17 ص 33 و تاریخ سینا تألیف نعوم شقیر ص 725 و قبائل العرب احمد لطفی سید ج 1 ص 34
لغت نامه دهخدا
جمع عمامه. یا ارباب (اهل) عمایم. کسانی که عمامه بر سر گذارند، علما فقها
فرهنگ لغت هوشیار
پشتک جامه کوتاه که تا کمر باشد زیرجامه عجب بودن عجیبی شگفتی: یعنی ای الله عجایبی تو و همه عشقها در عجایبی باشد و همه زندگی در عجایبی توست
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده پردکی کرتکی منسوب به معما (معمی)، کسی که معما (معمی) گوید: (جانی همدانی... معمایی است و طبع خوبی دارد) (ترجمه مجمع الخواص 273)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملایمی
تصویر ملایمی
نرمی و آهستگی و آرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
Symptomatic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
Theatrical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
théâtral
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
symptomatique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
teatrikal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
simptomatik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
নাটকীয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
नाटकीय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
लक्षणात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
symptoomatisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
teatrale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
sintomatico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
tiyatral
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
symptomyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
sintomático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
theatralisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
sintomático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
theater-
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
театральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
театральный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
симптоматичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
teatralny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
symptomatisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
teatral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
симптоматический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نمایشی
تصویر نمایشی
teatral
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از علائمی
تصویر علائمی
증상적인
دیکشنری فارسی به کره ای