جدول جو
جدول جو

معنی عمادالدین - جستجوی لغت در جدول جو

عمادالدین
(پسرانه)
تکیه گاه و ستون دین
تصویری از عمادالدین
تصویر عمادالدین
فرهنگ نامهای ایرانی
عمادالدین
(عَ دُدْ دی)
محمد بن صفی الدین ابی الفرج محمد بن نفیس ابی الرجاء حامد بن محمد بن عبدالله بن علی بن محمود اصفهانی، مکنی به ابوعبدالله وملقب به عمادالدین و کاتب و معروف به کاتب اصفهانی و عماد کاتب و ابن اخی العزیز. فقیه اواخر قرن ششم هجری قمری رجوع به کاتب اصفهانی و عمادالدین کاتب شود
عبدالرحیم بن شیخ الاسلام احمد بن ابی الحسن نامقی جامی ملقب به عمادالدین. وی یکی از چهارده فرزند شیخ الاسلام معین الدین ابونصر احمد نامقی بود که به صفت علم و عمل اتصاف داشت و نام او در تاریخ حبیب السیر مذکور است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 323 شود
اسماعیل بن علی بن محمود بن عمر بن شاهنشاه بن ایوب ایوبی، ملقب به عمادالدین و الملک الصالح و الملک المؤید، و مکنی به ابوالفداء. از ایوبیان دمشق و حماه. رجوع به ابوالفداء و اسماعیل (ابن علی بن شاهنشاه...) و اسماعیل (ابن علی بن محمود بن عمربن...) شود
ابن مشطوب. نام وی احمد بن امیر یوسف سیف الدین علی بن احمد بن ابی السهیحأبن عبدالله بن ابی خلیل بن مرزبان هکاری، مشهور به ابن مشطوب و ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالعباس است. از امرای بزرگ دولت صلاحیه در نابلس. رجوع به ابن مشطوب شود
زنگی بن ارسلان شاه، ملقب به عمادالدین و مشهور به الملک المنصور. پدر او ارسلان شاه که از اتابکان موصل بود، در مرض موت، فرزند بزرگتر خود یعنی این عمادالدین زنگی را به ضبط بعضی از قلاع نامزد کرد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 556 شود
زکریا بن محمود (یا محمد) بن محمود انصاری قاضی قزوینی، مکنی به ابویحیی یا ابوعبدالله و ملقب به جمال الدین و عمادالدین یا عمیدالدین و مشهور به عماد قزوینی. از ادبا و فقهای قرن هفتم هجری قمری رجوع به قزوینی (زکریا بن محمود...) شود
احمد بن امیر یوسف سیف الدین علی بن احمد بن ابی الهیجأبن عبدالله بن ابی خلیل بن مرزبان هکاری، مشهور به ابن مشطوب و ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالعباس. از امرای بزرگ دولت صلاحیه در نابلس. رجوع به ابن مشطوب شود
قاوردبیک بن چغری بیک، مشهور به قراارسلان و ملقب به عمادالدین یا عمادالدوله. نخستین تن از سلاجقۀ کرمان بود و از سال 423 تا 465 هجری قمری سلطنت کرد. رجوع به قاورد (ابن چغری بیک) و قراارسلان (عمادالدوله...) شود
اسماعیل بن عمر بن کثیر قرشی بصری یا بصروی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالفداء و مشهور به ابن کثیر. از علمای دمشق در قرن هشتم هجری قمری رجوع به ابن کثیر (عمادالدین...) و اسماعیل (ابن عمربن...) شود
اسماعیل بن هبه الله بن سعد، ملقب به عمادالدین و مشهور به ابن باطیش. از علمای قرن هفتم هجری قمری و معاصر ابن خلکان. رجوع به ابن باطیش و اسماعیل (ابن هبه الله بن...) و اسماعیل (ابن باطیش موصلی) شود
علی بن یعقوب بن شجاع بن علی بن ابراهیم بن محمد بن ابی زهران موصلی شافعی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابی زهران. قاری قرن هفتم هجری قمری رجوع به علی موصلی (ابن یعقوب بن...) شود
خواجه عمادالدین، محمود کاوان، ملقب به عمادالدین و مشهور به خواجه جهان. وی در گلبرکه بود و سلطان حسین میرزا بایقرا، سید کاظمی را به رسالت نزد اوفرستاد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 334 شود
علی بن محمد بن علی کیاهراسی طبرستانی شافعی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به عمادالدین و مشهور به عماد طبری و عماد کیا. از فقهای نیمۀدوم قرن پنجم هجری قمری رجوع به علی کیا هراسی شود
عبدالرحمان بن احمد بن محمد دشتی اسپهانی، متخلص به جامی. شاعر و ادیب مشهور قرن نهم هجری قمری لقب مشهورش نورالدین است. رجوع به جامی (نورالدین عبدالرحمان بن احمدبن...) شود
اسماعیل بن باطیش موصلی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالمجد و مشهوربه ابن باطیش. رجوع به ابن باطیش و اسماعیل (ابن هبه الله ابن سعد...) و اسماعیل (ابن باطیش موصلی) شود
محمد بن علی بن حمزۀطوسی مشهدی، مکنی به ابوجعفر و ملقب به عمادالدین ومشهور به عماد طوسی و ابن حمزه. از علمای امامیۀ قرن ششم هجری قمری رجوع به عماد طوسی و ابن حمزه شود
ابن سلمه. هندوشاه نخجوانی نام او را جزء وزرای دولت سلجوقی آورده است و ذکری از اخبار و احوال وی نکرده است. رجوع به تجارب السلف نخجوانی چ عباس اقبال ص 282 شود
قاضی عمادالدین، عبدالجبار بن احمد بن عبدالجبار رازی، ملقب به عمادالدین. امام معتزله. رجوع به عبدالجبار (ابن احمد بن عبدالجبار...، و عمادالدین رازی شود
شاهنشاه بن محمد بن زنگی بن مودودبن زنگی بن آق سنقر، ملقب به عمادالدین. سومین تن از اتابکان سنجار. رجوع به عمادالدین زنگی (شاهنشاه بن محمدبن...) شود
فضل الله بن علاءالدین طوسی مشهدی، ملقب به عمادالدین. از عرفای اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری قمری رجوع به عمادالدین طوسی (فضل الله بن...) شود
ذوالفقاربن محمد بن معبدبن حسن حسنی مروزی، مکنی به ابوالصمصام و ابوالوضاح و ملقب به عمادالدین معروف به سیدعمادالدین. رجوع به عمادالدین مروزی شود
علی کرمانی، ملقب به عمادالدین و متخلص به عماد و مشهور به عماد فقیه و خواجه عماد فقیه. از عرفای قرن هشتم هجری قمری رجوع به عمادالدین کرمانی شود
اسماعیل بن احمد بن سعید حلبی شافعی، مشهور به ابن اثیر و ملقب به عمادالدین. متوفی به سال 699 هجری قمری رجوع به اسماعیل (ابن احمدبن...) شود
ذوالفنون بن محمد بن گمشتکین بن دانشمند، ملقب به عمادالدین. چهارمین تن از امرای بنی دانشمند در ’سیواس’. رجوع به عمادالدین دانشمندی شود
محمد بن علی بن محمد بن علی طبری آملی، مکنی به ابوجعفر و ملقب به عمادالدین. از علمای شیعۀ قرن ششم هجری قمری رجوع به عمادالدین طبری شود
احمد بن ابراهیم واسطی حنبلی، ملقب به عمادالدین. از علمای اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری قمری رجوع به احمد (ابن ابراهیم...) شود
ابراهیم بن عبدالواحد بن علی بن سرور مقدسی عمادی مکنی به ابواسحاق و ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادی (ابراهیم بن عبدالواحدبن...) شود
شاهفور (یا شهفور یا شاهپور) بن طاهر بن محمد اسفرایینی شافعی، مکنی به ابوالمظفر و ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادالدین اسفراینی شود
علی بن محمد بن علی جوینی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالحسن. فقیه قرن پنجم هجری قمری رجوع به علی جوینی (ابن محمد بن علی...) شود
اسماعیل بن عادل ایوبی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوطاهر و مشهور به الملک الصالح. رجوع به عمادالدین ایوبی (اسماعیل بن...) شود
حسن بن علی بن محمد بن علی بن محمد بن حسن طبرسی یا طبری مازندارنی، ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادالدین طبری و حسن طبری شود
علی بن محمد، ملقب به عمادالدین و مشهور به ابن محیا عباسی. نسب شناس قرن هشتم هجری قمری رجوع به علی عباسی (ابن محمد...) شود
حسین بن حسون مصری سخاوی، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به عمادالدین و مشهور به قوی و سخاوی. رجوع به عمادالدین سخاوی شود
اسماعیل بن ناصر بن قلاوون، ملقب به عمادالدین و مشهور به الملک الصالح. هفدهمین از ممالیک بحری مصر. رجوع به صالح شود
علی بن عبدالملک بن ابی الغنائم بندنیجی، ملقب به عمادالدین. فقیه و مورخ قرن هفتم هجری قمری رجوع به علی بندنیجی شود
علی بن علی استرآبادی مازندرانی، ملقب به عمادالدین. فقیه قرن دهم هجری قمری رجوع به علی استرآبادی (ابن علی...) شود
عثمان بن عادل ایوبی، ملقب به عمادالدین و مشهور به الملک العزیز. رجوع به عمادالدین ایوبی (عثمان بن عادل...) شود
پهلوان بن هزاراسب، ملقب به عمادالدین. سومین تن از اتابکان لر بزرگ. رجوع به عمادالدین اتابکی (پهلوان بن...) شود
امیر عمادالدین، محمود اصفهانی، ملقب به عمادالدین. وزیر امیر نجم الدین ثانی. رجوع به عمادالدین اصفهانی شود
حسین بن محمد فقیه شافعی، ملقب به عمادالدین. از علمای قرن هشتم هجری قمری رجوع به حسین (ابن محمد شافعی) شود
عثمان بن یوسف، ملقب به عمادالدین و مشهور به الملک العزیز، از ایوبیان مصر. رجوع به عمادالدین ایوبی شود
محمود کرمانی، ملقب به عمادالدین. وزیر ’اخی جوق’ در آذربایجان. رجوع به عمادالدین کرمانی (محمود...) شود
ذوالفقاربن معدّ حسینی مروزی، ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادالدین مروزی (ذوالفقاربن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمدالدین
تصویر حمدالدین
(پسرانه)
مرکب از حمد (سپاس، ستایش) + دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مجدالدین
تصویر مجدالدین
(پسرانه)
باعث بزرگی و عظمت دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عضدالدین
تصویر عضدالدین
(پسرانه)
یارو یاور دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حمیدالدین
تصویر حمیدالدین
(پسرانه)
ستوده شده در دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عمیدالدین
تصویر عمیدالدین
(پسرانه)
آنکه در دین تسلط دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
(عِ دُدْ دی نِ عِ)
ابراهیم بن عبدالواحد بن علی بن سرور مقدسی عمادی، مکنی به ابواسحاق و ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادی (ابراهیم بن عبدالواحدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ دُدْ دی نِ غَنَ)
وی شاعر بود و برخی او را فرزند مختاری غزنوی دانند. و نیز برخی شهرت او را ’عمادی غزنوی’ گفته اند. او را دیوانی است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 766 از آتشکدۀ آذر ص 113 و مسرت ص 531)
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ)
محمود بن احمد فارابی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالقاسم. متوفی درسال 607 هجری قمری او راست: خالصهالحقائق لما فیه من اسالیب الدقائق، که دارای پنجاه باب بوده و مشتمل بربرگزیده هائی از اخبار و آثار و سخنان بزرگان و نیز حکم و اشعار است و در سال 597 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ج 1 ص 699)
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ مُ رِ)
از نواب دیوان سلطان محمد خوارزمشاه. پس از حرکت ترکان خاتون از خوارزم (در هنگام حملۀ مغول) ، زمام امور کشور به دست سپهسالار علی (کوه دروغان) افتاد و او چون شخصی بی کفایت بود دو تن از نواب دیوان خوارزمشاه یعنی ابن عمادالدین مشرف و شرف الدین وکیل، به خوارزم آمدند و به نام خوارزمشاه به ادارۀ دیوان خوارزم مشغول گردیدند. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 43)
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ فَ لَ)
مشهور به عماد لر. لقب او در تاریخ گزیده ’فضلوی’ و در حبیب السیر ’فضولی’ است. وی از مداحان و مصاحبان شمس الدین محمد جوینی صاحب دیوان، و از معاصران اباقاخان بن هلاکوخان بود. خواجه شمس الدین گاهی با وی شطرنج می باخت و بین آنان کلماتی به زبان مطایبه ردوبدل می شد که در تاریخ حبیب السیر و تاریخ گزیده آمده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 117 و تاریخ گزیده چ لندن ص 823 و مجالس النفائس میرعلیشیر نوائی چ حکمت ص 343 و الذریعه ج 9 ص 768 و روز روشن ص 474 شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ قُ رَ)
اسماعیل بن عمر بن کثیر قرشی بصری یا بصروی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالفداء و مشهور به ابن کثیر. از علمای دمشق در قرن هشتم هجری قمری رجوع به ابن کثیر (عمادالدین...) و اسماعیل (ابن عمربن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ قَزْ)
زکریا بن محمود (یا محمد) بن محمود انصاری قاضی قزوینی، مکنی به ابویحیی یا ابوعبدالله و ملقب به جمال الدین و عمادالدین یا عمیدالدین و مشهور به عماد قزوینی. از ادبا و فقهای قرن هفتم هجری قمری رجوع به قزوینی (زکریا بن محمود...) شود
عبدالعظیم حسنی قزوینی (سید...) ملقب به عمادالدین. از سادات و نقبای بزرگ قزوین بود و در تقوی و پرهیزکاری شهرت داشت. او را املاک بسیاری نیز بوده است. (از تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی چ نوائی ص 798)
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ قَ ضَ)
عمر قضوی، ملقب به عمادالدین. وی از جمله بزرگان قزوین بود. حمدالله مستوفی درباره او گوید که جد این خاندان ’فخرالدین فخرآور’ در دیوان قضا وکالت می کرد و بدین سبب آنها را ’قضوی’ خوانند. پسرش عزالدین ابی العز به خدمتکاری امیر آیتغمش مملوک اتابک محمد بن ایلدگز درآمد. و این عمادالدین عمر، نبیرۀ اوست که به وقت آنکه خلیفه به دست مغول شهید شد و امیر بوقا امارت بغداد یافت وی نایب امیر بوقا شد. عمادالدین عمر در اجرای خیرات و رفع رسوم ناپسندیده سعی بلیغ کرد بدین سبب در بغداد نامش بلند شد و بغدادیان او را ’ثالث العمرین’ لقب دادند. رجوع به تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی چ نوائی ص 809 شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ تِ)
محمد بن صفی الدین ابی الفرج محمد بن نفیس الدین ابی الرجاء حامد بن محمد بن عبدالله بن علی بن محمود اصفهانی، مکنی به ابوعبدالله و ملقب به عمادالدین و کاتب، و معروف به کاتب اصفهانی و عماد کاتب و ابن اخی العزیز. فقیه شافعی مذهب قرن ششم هجری قمری رجوع به کاتب اصفهانی و مآخذ ذیل که در ریحانه الادب ذکر شده است شود: معجم الادباء ج 19 ص 11. تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 188. قاموس الاعلام ج 5 ص 3204. کشف الظنون. الاعلام زرکلی چ 2 ج 7 ص 253. وفیات الاعیان ج 2 ص 74. الاعلام بتاریخ الاسلام. مرآهالزمان ج 8 ص 504. الطبقات الکبرای سبکی ج 4 ص 97. الوافی صفدی ج 1 ص 133. المختصر ابی الفداء ج 3 ص 100. کتاب الروضتین ج 1 ص 140 و ج 2 ص 244. الدراس نعیمی ج 1 ص 408. المختصر المحتاج الیه ص 122. مفتاح السعادۀ طاش کبری ج 1 ص 214. آداب اللغه العربیه ج 3 ص 61. معجم المؤلفین ج 11 ص 204. الجامع المختصر ابن ساعی ج 9 ص 61. البدایۀ ابن کثیر ج 13 ص 30. مرآه الجنان یافعی ج 3 ص 492. شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 332. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 92
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ کِ)
خواجه عمادالدین کرمانی، نام او علی و لقبش عمادالدین و تخلصش عماد و شهرتش عماد فقیه است. وی از مشایخ عرفا و شعرای کرمان در قرن هشتم هجری قمری و معاصر خواجه حافظ شیرازی و امیر مبارزالدین و شاه شجاع بود. و این دو پادشاه نسبت به او اخلاص می ورزیدند. عماد فقیه در کرمان زاویه و خانقاهی داشت و با مقام فقاهت به سرودن اشعار می پرداخت. و بیشتر اشعاری که از او باقیست غزل می باشد. وی در سال 772یا 773 هجری قمری در کرمان درگذشت و در خانقاه خود دفن شد. او را علاوه بر غزلیات، پنج مثنوی است که مشهورترین آنها یکی ’محبت نامۀ بیدلان’ و دیگری ’مونس الابرار’ و سه دیگر ’محبت نامه’ است. و یک نسخه از دیوان او که در حیات خودش در سال 763 هجری قمری با خط نسخ نوشته شده به شمارۀ ’182’ در کتاب خانه مدرسه سپهسالار موجود است. (از ریحانه الادب ج 3 ص 129 از قاموس الاعلام ج 5 ص 3206) (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 552). و نیز رجوع به مآخذ ذیل شود: حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 3 ص 315 و 520. الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 766. امتحان الفضلاء ج 1 ص 319. آتشکدۀ آذر ص 120. رجال حبیب السیر ص 83. نتایج الافکار ص 465. تذکرۀ حسینی ص 207. زندگی عماد فقیه تألیف ناظرزادۀ کرمانی
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ هََرْ را)
علی بن محمد بن علی کیاهراسی طبرستانی شافعی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به عمادالدین و مشهور به عماد طبری و عماد کیا. از فقهای نیمۀ دوم قرن پنجم هجری قمری رجوع به علی کیاهراسی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ زَ دَ)
علی بن علی استرآبادی مازندرانی ملقب به عمادالدین. فقیه قرن دهم هجری قمری رجوع به علی استرآبادی (ابن علی...) شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ مَرْ وَ)
ذوالفقاربن محمد بن معبدبن حسن حسنی مروزی، مکنی به ابوالصمصام و ابوالوضاح و ملقب به عمادالدین و مشهور به سیدعمادالدین. نام او را به صورت ’سیدذوالفقاربن معدّ حسینی مروزی’ نیز آورده اند. وی از علما و فقهای نامی امامیه در قرن ششم هجری قمری بود که از شیخ طوسی (متوفی 460 هجری قمری) و سیدمرتضی (متوفی 436 هجری قمری) و دیگران روایت می کند. و خود از مشایخ روایت ابن شهرآشوب و قطب راوندی و دیگران بوده است. (از ریحانه الادب ج 3 ص 107 از هدیه العارفین ص 23 و مستدرک الوسائل ص 495 و تنقیح المقال)
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ مَ / مو صِ)
علی بن یعقوب بن شجاع بن علی بن ابراهیم بن محمد بن ابی زهران موصلی شافعی، ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن ابی زهران. قاری و تجویددان قرن هفتم هجری قمری رجوع به علی موصلی (ابن یعقوب بن...) شود
اسماعیل بن باطیش موصلی، ملقب به عمادالدین و مکنی به عمادالدین و مشهور به ابن باطیش. رجوع به ابن باطیش و اسماعیل (ابن هبه الله بن سعد...) و اسماعیل (ابن باطیش موصلی) شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ مُ ظَفْ فَ)
احمد بن امیرمحمد، ملقب به عمادالدین. پنجمین تن از آل مظفر بود و از سال 786 تا 789 هجری قمری در کرمان سلطنت کرد. (از دستورالوزراء خوندمیر ص 246) (معجم الانساب زامباور ص 379) (طبقات سلاطین اسلام استانلی لین پول ص 222). نیز رجوع به ’آل مظفر’ و احمد (سلطان عمادالدین...) شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ مَ دِ / مُ قَدْ دَ)
ابراهیم بن عبدالواحد بن علی بن سرور مقدسی عمادی، مکنی به ابواسحاق و ملقب به عمادالدین. رجوع به عمادی (ابراهیم بن عبدالواحدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
ابن محمد بن یحیی یوسفی، ملقب به عمادالدین (696- 759 هجری قمری) مورخ و عارف به علوم جنگ و آلات حرب بود. از آثار اوست: 1- کشف الکروب فی معرفه الحروب. 2- نزههالناظر فی سیرهالملک الناصر.. (از کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ نَ)
سید عمادالدین نسیمی، شیرازی، متخلص به نسیمی. وی از شعرا و عرفای شیراز بود که اصول طریقت را از سید شاه فضل شیرازی نعیمی فراگرفت و دیوان اشعارش بالغ بر سه هزار بیت است. او را در سال 837 هجری قمری در شیراز به دار آویختند. ولی برخی گویند که وی در حلب به قتل رسید. (از ریحانه الادب ج 4 ص 193 از ریاض العارفین ص 402)
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْدی نِ سِ)
احمد بن ابراهیم واسطی حنبلی، ملقب به عمادالدین. از علمای اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری قمری رجوع به احمد (ابن ابراهیم...) شود
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ هََ کْ کا)
احمد بن امیر یوسف سیف الدین علی بن احمد بن ابی الهیجأبن عبدالله بن ابی خلیل بن مرزبان هکاری، مشهور به ابن مشطوب و ملقب به عمادالدین و مکنی به ابوالعباس. از امرای بزرگ دولت صلاحیه در نابلس. رجوع به ابن مشطوب شود
لغت نامه دهخدا
ابن احمد کاشی یا کاشانی ملقب به عمادالدین، دانشمند علم حساب و ادب و حدیث و مقیم یزد بود و پس از 745 هجری قمری در اصفهان درگذشت. از آثار اوست: 1- لباب الحساب. 2- شرح مفتاح العلوم سکاکی. 3- حاشیه ای بر شرح رسالۀ آداب البحث.
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ یَ)
سید عمادالدین یزدی، وی از جمله شعرای دربار سلطان حسین بایقرا و معاصر میر علیشیر نوائی است. و میر علیشیر در ’مجالس النفایس’ گوید که او عراقی است و مولدش در یزد بود. و چون به هری رفت قانون می نواخت و از سلطان و نیز از مردم خراسان التفات بسیار یافت اما عقل معاش نداشت و هرچه یافت ضایع ساخت. رجوع به مجالس النفایس چ حکمت ص 212 و 312 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ دُدْ دی)
محمد بن یعقوب ابراهیم بن عمر فیروزآبادی. در کتب لغت آنگاه که مجدالدین مطلق گویند مراد همین فیروزآبادی صاحب قاموس است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فیروزآبادی محمد بن یعقوب بن ابراهیم بن عمر شود
اسعد بن ابراهیم بن حسن ملقب به نشابی از شاعران عرب و منشی دیوان صاحب اربل بود و از جانب وی به عنوان رسالت به پیش مستنصر خلیفه فرستاده شد. و رجوع به فوات الوفیات ج 1 ص 10 و قاموس الاعلام ترکی شود
محمد حسینی متخلص به وجدی (930-984 هجری قمری) وی معاصر شاه طهماسب اول صفوی و مؤلف کتاب زینه المجالس است. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 22). و رجوع به روضات الجنات ص 777 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ضُ دُدْ دی)
بازوی دین. یار و یاور دین. و آن را لقب بزرگان نهند
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُدْ دی)
اتابک یزد (شاه...). هفتمین از اتابکان یزد که تا 662 ه. ق. عهده دار اتابکی یزد بوده است. وی بعد از پدرش قطب الدین محمودشاه به اتابکی رسیده بود. (تاریخ مفصل ایران، مغول ص 402)
حسین شاه. بیست وچهارمین تن از سلاطین بنگاله که از 899 تا 925 ه. ق. سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 227)
علی شاه. سومین تن از سلاطین بنگالۀ غربی که از 740 تا746 هجری قمری سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 276)
اتابک یزد. هشتمین اتابک یزد است که از 662 تا 690 ه. ق. حکومت کرد. (تاریخ مفصل ایران، مغول ص 403)
لغت نامه دهخدا
(حَ دُدْ دی)
یکی از شعرای هندوستان و استاد اورنگ زیب عالمگیر بود و در سال 1216 هجری قمری درگذشت. از اوست:
جای آرام کو در این گلشن
ثمرآسا رسیدم و رفتم.
(قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(عِ دُدْ دی نِ عِ)
سید عمادالدین عراقی، از شعرای دربار سلطان حسین بایقرا معاصر میر علیشیر نوایی. رجوع به عمادالدین یزدی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از علا الدین
تصویر علا الدین
موجب بلندی دین، بعضی بزرگان
فرهنگ لغت هوشیار