- علیل
- انگشتال بیمار مریض بیمار رنجور، کسی که بر اثر بیماری و اختلال مزاج بنیه خود را از دست داده
معنی علیل - جستجوی لغت در جدول جو
- علیل ((عَ))
- مریض، بیمار
- علیل
- بیمار، مریض، رنجور، دردمند، دارای معلولیت مثلاً دستش علیل بود، کنایه از ناقص، نامفهوم، نارسا، با بیماری و رنج مثلاً یک عمر علیل زندگی کرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث علیل زن بیمار مریضه
علت و سبب امری را بیان کردن
علت ذکر کردن، علت و سبب امری را بیان کردن، مطلبی را با ذکر دلیل و علت ثابت کردن
باد سردی که با باران توام باشد
راهنما، رهبر، رهنمون
زبون، حقیر، خوار، پست
انگیزه، رهنمون، سبب، فرنود، آوند، نخشه
آب صاف و گوارا
بزرگوار، بزرگ قدر، نامی از نامهای خدایتعالی
تیره شب شب دراز و تاریک
شوی، زوج، شوهر
صادق در دوستی، رفیق و لقب حضرت ابراهیم پیغمبر (ع) است
گردن
بسیار دان: (ز علمی که بر خواند مرد پلیل نمودی بر آن گفته بر صد دلیل) (زرتشت نامه)
تیغ آخته، خوار گشته، می ناب، کوهان اشتر، نو زاده
زیر زره پیراهنچه، زیر پالانی، مغز تیره (نخاع)، آبرو، ابر بی باران (شلیل شلیر از میوه ها پارسی است
عائل، نیازمند، درویش
برضد، به زیان، مخالف
فرزند ذکور، پسر، بچۀ شتر
مثل و نظیر، همتا، برابر
بزرگوار، کلان سال و محترم
عاجز، درمانده، کند، سست
باد سرد توام با باران، اندک
بلند مرتبه، با رفعت، دارای شرف
فریاد، بلندآوازی در گریه و ناله
دانا، دانشمند، از نام های خداوند