جدول جو
جدول جو

معنی علیل - جستجوی لغت در جدول جو

علیل
بیمار، مریض، رنجور، دردمند، دارای معلولیت مثلاً دستش علیل بود، کنایه از ناقص، نامفهوم، نارسا، با بیماری و رنج مثلاً یک عمر علیل زندگی کرد
تصویری از علیل
تصویر علیل
فرهنگ فارسی عمید
علیل
(عَ)
بیمار و رنجور. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). ج، أعلاّء، علیلون، علیلین. (از تاج العروس) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رنجور. بیمار. ضعیف. ناتوان. درمانده. عاجز از بیماری. دردمند. (ناظم الاطباء) ، مرد دوباره خوشبوی مالیده. (ناظم الاطباء). رجوع به علیله شود
لغت نامه دهخدا
علیل
انگشتال بیمار مریض بیمار رنجور، کسی که بر اثر بیماری و اختلال مزاج بنیه خود را از دست داده
فرهنگ لغت هوشیار
علیل
((عَ))
مریض، بیمار
تصویری از علیل
تصویر علیل
فرهنگ فارسی معین
علیل
بستری، بی حال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان
متضاد: تندرست
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خلیل
تصویر خلیل
(پسرانه)
دوست یکدل، لقب ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عقیل
تصویر عقیل
(پسرانه)
خردمند، بزرگوار، عاقل، گرامی، نام برادر علی (ع)، پسر موسی کاظم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علیا
تصویر علیا
(دخترانه)
رفیع، والا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علیم
تصویر علیم
(پسرانه)
دانا، آگاه، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جلیل
تصویر جلیل
(پسرانه)
بلند مرتبه، بزرگوار، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جلیل
تصویر جلیل
بزرگوار، کلان سال و محترم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدیل
تصویر عدیل
مثل و نظیر، همتا، برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
فرزند ذکور، پسر، بچۀ شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علیه
تصویر علیه
برضد، به زیان، مخالف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعلیل
تصویر تعلیل
علت ذکر کردن، علت و سبب امری را بیان کردن، مطلبی را با ذکر دلیل و علت ثابت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عایل
تصویر عایل
عائل، نیازمند، درویش
فرهنگ فارسی عمید
(بُ)
به چیزی مشغول کردن. (تاج المصادر بیهقی). مشغول کردن کسی را به طعام و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج) : فلان یعلل نفسه بتعله، ای یشغلها و یطعمها. (اقرب الموارد) : و او را بر سبیل تعلیل به کار رمۀ خاص فرستاد. (جهانگشای جوینی) ، پیاپی شراب دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سیراب کردن بعد سیرابی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی خوردن آب. (آنندراج) ، باربار میوه چیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پیاپی میوه چیدن. (آنندراج) ، پیاپی رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، نیکو خدمت کردن شتران را. (از اقرب الموارد) ، بیان علت و سبب. (ناظم الاطباء). سبب نهادن چیزی را. (آنندراج). چیزی را علت نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بیان علت چیزی و اثبات کردن بدلیل. (از اقرب الموارد) ، علت زایل کردن. (تاج المصادر بیهقی) ، ذکر وجه اعلال کلمه، داخل کردن اعلال در کلمه و این از اصطلاحات صرف است. (از اقرب الموارد) ، انتقال ذهن است از مؤثر به اثر مانند انتقال ذهن از آتش به دود مقابل استدلال که انتقال ذهن است از اثر بمؤثر و گفته اند تعلیل اظهار علت بودن چیزی است خواه علت تامه باشد خواه علت ناقصه و صواب آن است که تعلیل تقریر ثبوت مؤثر است برای اثبات اثر، و استدلال تقریر ثبوت اثر است برای اثبات مؤثر. (از تعریفات جرجانی) ، ذکر علتی است بخاطر نشان دادن این که حکم بموجب این علت مخالف نص است مانند آنچه در قرآن از ابلیس یاد شده است که پس از امر او به سجدۀآدم گفت: انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
زن رنجور و بیمار. ج، علائل، علیلات. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به علیل شود، زن دوباره خوشبوی مالیده. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
بنت کمیت. وی از زنان عابد عرب و بادیه نشین بود که درباره عبادت وزهد او داستانها گویند. رجوع به اعلام النساء عمررضاکحاله چ 2 ج 3 ص 343، و صفهالصفوۀ ابن جوزی شود
لغت نامه دهخدا
زیر زره پیراهنچه، زیر پالانی، مغز تیره (نخاع)، آبرو، ابر بی باران (شلیل شلیر از میوه ها پارسی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیل
تصویر الیل
تیره شب شب دراز و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلیل
تصویر سلیل
تیغ آخته، خوار گشته، می ناب، کوهان اشتر، نو زاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلیل
تصویر تلیل
گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلیل
تصویر خلیل
صادق در دوستی، رفیق و لقب حضرت ابراهیم پیغمبر (ع) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلیل
تصویر حلیل
شوی، زوج، شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلیل
تصویر جلیل
بزرگوار، بزرگ قدر، نامی از نامهای خدایتعالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زلیل
تصویر زلیل
آب صاف و گوارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
راهنما، رهبر، رهنمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیل
تصویر بلیل
باد سردی که با باران توام باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیل
تصویر تعلیل
علت و سبب امری را بیان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیله
تصویر علیله
مونث علیل زن بیمار مریضه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذلیل
تصویر ذلیل
زبون، حقیر، خوار، پست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیل
تصویر تعلیل
((تَ))
علت آوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دلیل
تصویر دلیل
انگیزه، رهنمون، سبب، فرنود، آوند، نخشه
فرهنگ واژه فارسی سره
علت یابی، ذکر علت، علت اندیشی، بهانه تراشی، تعلل، دلیل آوردن، برهان آوردن، علت آوردن، علت ذکر کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد