دراز و بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کبیر. (از اقرب الموارد) : رجل علودالعنق، مرد درازگردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رجل علود، سخت و قسی، مسن و سخت، و یا غلیظ و ضخیم. رجوع به علود شود، بزرگ و سالخورده. (از لسان العرب) ، مهتر استواررای باوقار. (منتهی الارب). مهتر رزین و باوقار. (از اقرب الموارد). مهتر رزین و بزرگ و ثخین. (از لسان العرب)
دراز و بزرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کبیر. (از اقرب الموارد) : رجل علودالعنق، مرد درازگردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، رجل علود، سخت و قسی، مسن و سخت، و یا غلیظ و ضخیم. رجوع به عَلود شود، بزرگ و سالخورده. (از لسان العرب) ، مهتر استواررای باوقار. (منتهی الارب). مهتر رزین و باوقار. (از اقرب الموارد). مهتر رزین و بزرگ و ثخین. (از لسان العرب)
خطی که با خط دیگر تشکیل زاویۀ قائمه می دهد ستون، پایه، ستون خانه رئیس، سرور، بزرگ قوم گرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، سرکوبه، مقمعه
خطی که با خط دیگر تشکیل زاویۀ قائمه می دهد ستون، پایه، ستون خانه رئیس، سرور، بزرگ قوم گُرز، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گُرزِه، دَبوس، لَخت، چُماق، سَرپاش، سَرکوبِه، مِقمَعِه
مؤنث علودّ. رجوع به علودّ شود، اسب سرکش. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، اسبی که منقاد نشود مگر آنکه از پس وی را برانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اسب سرکش که کشیده نشود مگر آنکه از پس رانند آنرا. (منتهی الارب) ، شتر کهنسال. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
مؤنث علودّ. رجوع به علودّ شود، اسب سرکش. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، اسبی که منقاد نشود مگر آنکه از پس وی را برانند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اسب سرکش که کشیده نشود مگر آنکه از پس رانند آنرا. (منتهی الارب) ، شتر کهنسال. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)