جدول جو
جدول جو

معنی علوئی - جستجوی لغت در جدول جو

علوئی
(عَلْ لَ)
دهی است از دهستان فیض آباد بخش فیض آباد و محولات شهرستان تربت حیدریه واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری فیض آباد. ناحیه ایست جلگه، دارای آب و هوای معتدل و 161 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و گله داری و جوال بافی است. راه آن از طریق فیض آباد اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علوی
تصویر علوی
مربوط به عالم بالا، بالایی، آسمانی مثلاً کواکب علوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع)، سیّد، شیعه
فرهنگ فارسی عمید
(عُلْ / عِلْ / عَلْ)
منسوب به ’علو’ خلاف سفل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ملک و فرشته. (برهان) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) ، کوکب. (غیاث) (برهان). سیاره. (ناظم الاطباء) ، بالا. بالاتر. (دزی از چهارمقاله حاشیۀ ص 11). بلندی وسمائی ضد سفلی، که منو نیز گویند. (ناظم الاطباء).
- علوی گهر، آسمانی اصل. بلندقدر. اصیل. بلندپایه:
بچگانمان همه مانندۀ شمس و قمرند...
تابناکند از آنروی که علوی گهرند.
منوچهری.
- آباء علوی، نه فلک یاهفت ستاره. (غیاث). و رجوع به آباء شود: اما چون این عالم کمال یافت و اثر آباء عالم علوی در امهات عالم سفلی تأثیر کرد... (چهارمقاله ص 11)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
علی بن حسن (یا حسین) ، مکنی به ابوالقاسم. از منجمان و ریاضی دانان مشهور قرن چهارم هجری بود. رجوع به ابن أعلم در همین لغت نامه و نیز به ریحانه الادب ج 5 ص 252 و قاموس الاعلام ج 1 ص 603 ونامۀ دانشوران ج 2 ص 612 و أخبارالعلما ص 157 شود
عبدالرحمان بن محمد یوسف بن عمر بن علی بن ابی بکر علوی زبیدی یمانی حنفی، ملقب به وجیه الدین. رجوع به علوی زبیدی شود
عبدالرحمان بن ابراهیم بن اسماعیل بن عبدالله بن عبدالرحمان بن محمد بن یوسف علوی یمانی زبیدی. رجوع به علوی زبیدی شود
قاسم بن محمد بن هشام (یا هاشم) مدائنی. از علمای ریاضی قرن سوم و چهارم هجری. رجوع به قاسم بن محمد بن هشام شود
سلیمان بن ابراهیم بن عمر علوی تعزی یمنی، مکنی به ابوالربیع، و ملقب به نفیس الدین. رجوع به علوی تعزی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
منسوب به علی. رجوع به علی شود. کسی که از اولاد علی بن ابی طالب (ع) باشد. (ناظم الاطباء). مصطلح آن است که کسی را که از اولاد علی و فاطمه (ع) باشد علوی گویند. (از غیاث اللغات) (آنندراج) : چون کار آل برمک بالا گرفت... مردی علوی یحیی بن عبدالله بن حسن مثنی بن الامام حسن المجتبی بن امیرالمؤمنین... علی بن ابی طالب (ع)... خروج کرد و گرگان و طبرستان بگرفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 421). جز فرمانبرداری روی نیست که دشمنان بسیار داریم و متهم به علویانیم. (تاریخ بیهقی ص 422). شیادی گیسوان بافت بصورت علویان و با قافلۀحجاج به شهری درآمد در هیئت حاجیان. (گلستان سعدی)، مقابل عثمانی. کسانی را گویند که پس از قتل عثمان، علی را به قتل عثمان تهمت نکردند و به عایشه و معاویه نپیوستند. و پیروان این طریقت را نیزعلوی گویند هرچند درک زمان علی و معاویه نکرده باشند. و میان رواه از تابعین و جز آنان را با صفت ’و کان علویاً’ نام میبرند، مقابل عثمانی. و ناصرخسرو قبادیانی را که علوی میگفتند ازین قبیل است، نه اینکه از ذریۀ طاهرۀ رسول باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ حَ سَ)
دهی است از دهستان مشهد اردهار بخش قمصر شهرستان کاشان واقع در 58 هزارگزی شمال باختری قمصر، درسر راه فرعی کاشان به مشهد اردهار. ناحیه ایست کوهستانی و سردسیر. سکنۀ آن 400 تن است. آب آن از دو رشته قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوبات و میوه است. این ده دارای معصومزاده و چناری کهنسال است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ وا)
نام اسبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ وی ی)
منسوب به ’عالیۀ’ نجد (برخلاف قیاس). رجوع به ’عالیه’ و عالی شود. و در شعر مراربن منقذ فقعسی آمده است:
اًذا هب علوی الریاح وجدتنی
کأنی لعلوی الریاح نسیب.
(از معجم البلدان).
و نیز رجوع به منتهی الارب واقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
پشم مانندی که بر سر جگن هست و آن را با آهک بیامیزند و صاروج سازند، پنبۀ سر نی باشد که در ساروج آمیزند استواری را، چیزی چون پنبۀ بر سر شاخه های نی که در ساروج آمیزند، جالحه، کخ، لخ، دخ، دوخ، بردی، پیزر، کرک، قطن بردی، طوط، گل نی که به ساروج آمیزند، پنبۀ بردی، پنبۀ دوخ، قنصف، بیلم، برس، برس، پنبۀ گیاه بردی، و رجوع به برس در منتهی الارب و بردی و نیز لخ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
محمد بن احمد بن علی بن یحیی بن علی بن محمد بن قاسم بن حمود حسنی تلمسانی مالکی، مکنی به ابوعبداﷲ. فقیه و متکلم و اصولی بود که در تلمسان متولد شد و همراه سلطان ابوعنان به فاس رفت. سپس به تلمسان بازگشت و در مدرسه ای در آنجا به تدریس پرداخت. تولد او در سال 710 و وفاتش در 771 هجری قمریبوده است. و ’علونی’ نسبت به قریه ای است از قرای تلمسان. او راست: 1- شرح جمل خونجی. 2- کتابی در قضا وقدر. 3- المفتاح فی اصول الفقه. (از معجم المؤلفین ج 8 ص 301 از البستان و نیل الابتهاج و اعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گَ)
رجوع به گلویی شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان زیبد بخش جویمند حومه شهرستان گناباد. واقع در 3 هزارگزی خاور گناباد و سر راه شوسۀ عمومی قاین به گناباد با 1393 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد واقع در 48 هزارگزی باختر کوهدشت و 48 هزارگزی باختر راه اتومبیل رو خرم آباد به کوهدشت. ناحیه ای است تپه ماهور. هوای آن معتدل و مالاریائی. دارای 120 تن سکنه. آب آن از چشمۀ علائی تأمین میشود. محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان، سیاه چادر و طناب و جل بافی است. راه اتومبیل رو دارد. ساکنین آن از طایفۀ آدینه وند بوده و چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
گیاهی است از تیره قلقاس ها و از راسته تک لپه ییها که در باتلاقها میروید و دارای ساقه زیرزمینی است. برگهایش طویل ومتناوبند. گلهایش بصورت دو قسمت جداگانه در انتهای ساقه قرار میگیرند. قسمت انتهایی مخروطی شکل و شامل گلهای نر است و قسمت زیرین آن که بلافاصله زیر قسمت قبلی قرار دارد استوانه یی شکل است وگلهای ماده را تشکیل میدهد. استوانه ای که تشکیل دهنده گلهای ماده است برنگ قهوه یی تیره میباشد. در حدود 10 گونه از این گیاه شناخته شده که در سراسر مناطق باتلاقهای کره زمین میرویند. گلهای ماده این گیاه پس از آمیزش دانه های بسیار میسازند که لابلای آنها رشته های پنبه مانند بسیار نازک بهم فشرده قرار دارد و چون خشک شود استوانه ماده متلاشی شده رشته های سفید پنبه مانند و دانه ها بوسیله باد متفرق و پراکنده میشوند. از رشته های پنبه مانند این گیاه جهت تهیه نوعی ساروج در بنایی نیز استفاده میکنند روخ لوخ لخ رخ بردی حفا بوط طیفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوی
تصویر علوی
بالا، بالاتر، سماوی، بلندی منسوب به حضرت علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوی
تصویر علوی
((عَ لَ))
منسوب به امام علی (ع)، کسانی که از اولاد امام علی (ع) باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوی
تصویر علوی
((عُ یا عِ لْ یّ))
بالایی، از عالم بالا
فرهنگ فارسی معین