جدول جو
جدول جو

معنی علهز - جستجوی لغت در جدول جو

علهز
(عِ هَِ)
کنۀ کلان. (منتهی الارب). کنۀ بزرگ. (از لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، نوعی از خوردنی که از خون و پشم در تنگ سال سازند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). پشم شتر که با خون کنه مخلوط باشد. (از لسان العرب) (تاج العروس). خون خشک که پشم شتر در آن کوبیده میشد و در قحطسالیها خورده میشد. (از لسان العرب) (متن اللغه) ، ماده شتر کلانسال که در آن اندکی قوّه باشد. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، گیاهی است که به بلاد بنی سلیم روید. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). در لسان العرب آمده است: چیزی است که به بلاد بنی سلیم روید. و آن را ریشه ایست مانند ریشه گیاه بردی. (از لسان العرب) (تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ عَ هََ)
گوشت نیم پخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ بَ لَ)
درآمیختن با قوم. در میان قوم شدن. (منتهی الارب) (منتخب اللغات) ، لگد زدن بر سینه. مشت بر سینه زدن. لکز. مشت بر تندی زیر بناگوش و بر گردن زدن. (منتهی الارب). مشت بر گردن زدن. (اززوزنی) ، نیزه بر سینه زدن. (منتهی الارب). مشت و نیزه بر سینه زدن. (منتخب اللغات) ، به سر زدن شتربچه و بره پستان مادر را وقت شیر مکیدن. (منتهی الارب) ، بازداشتن. (زوزنی) ، دوموی شدن. (منتهی الارب). آمیختن سپیدی موی با سیاهی. (منتهی الارب) (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
(عَ لِ)
دردناک بی آرام که خواب نکند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ لِهْ)
صفت از مصدر عله در تمام معانی. (از لسان العرب). سرگشته و حیران. (از لسان العرب) (تاج العروس) (ذیل اقرب الموارد) (متن اللغه) ، آنکه نفسش وی را وادار به چیزی یابه بدی کند. (از تاج العروس) (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لَ)
رجوع به علّت شود
لغت نامه دهخدا
(عَلْیْ)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر واقع در 47 هزارگزی جنوب شوشتر و در کنار راه تابستانی شوشتر به بندقیر و کنار خاوری رود شطیط. ناحیه ایست دشت و گرمسیر. سکنۀ آن 160 تن است. آب آن از رود خانه شطیط تأمین میشود. این آبادی از دو محل بنام علۀ 1 و علۀ2 تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ)
رجوع به علّت شود.
- حروف عله، در عربی، الف و واو و یاء است. (از اقرب الموارد). رجوع به ’حرف عله’ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ هََ زَ)
گوسپند لاغر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ)
درد شکم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). قولنج. (ناظم الاطباء). علّوص. علّوس. دردی در شکم که آن را لوی ̍ (پیچش) گویند. (از لسان العرب) ، دیوانگی. (منتهی الارب). جنون. (اقرب الموارد) ، مرگ. (از لسان العرب). مرگ زود و سریع. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، تلاق درشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ)
تکۀ درازشاخ. (منتهی الارب). آهوی نر درازشاخ، خواه وحشی باشد و خواه اهلی. (از لسان العرب). آهوی نر درازشاخ. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). گاو وحشی. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه). گاو و آهوی وحشی. (از لسان العرب). ج، علاهبه. (لسان العرب) (تاج العروس) (متن اللغه) ، مرد بلندبالا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مرد بلندبالا، و یا کهنسال از مردم و آهوان. (از لسان العرب) (تاج العروس) (متن اللغه) (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ)
نام درختی است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عِ هََ م م / عِلْ لَ)
شتر درشت بزرگ جثه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درشت و بزرگ از شتر و غیره. (از لسان العرب) (تاج العروس) (متن اللغه). و نیز رجوع به علاهم شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ها)
مؤنث علهان. رجوع به علهان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ / عِ کِ)
مرد درشت اندام و سطبر و سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مرد پرگوشت بزرگ جثه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علهب
تصویر علهب
دراز بالا مرد، بز دراز شاخ، گاو آفریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
وهان بن انگیزه، بیماری، کار نو و ای این سه وات در تازی حروف العله نامیده می شوند دستاویز بهانه، هوو سر گشتگی، سرزنش شنیدن، گرسنگی، ستیهیدن، هاژیدن، دشروانی سر گشته، دشروان (پلید نفس) علت. یا حروف عله. الف واو یاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عله
تصویر عله
((ع لُِ))
علت
حروف عله: الف، واو، یاء
فرهنگ فارسی معین
طغیان آب رودخانه
فرهنگ گویش مازندرانی