- علان (عَلْ لا نَ)
قلعه ای است نزدیک صنعاء یمن. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
معنی علان - جستجوی لغت در جدول جو
- علان (عَلْ لا)
مرد نادان. (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد)
- علان (عَلْ لا)
نخل بندی که از موم نخلها سازد. (حاشیۀ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی، از شرح خاقانی) :
بلی نخل خرمای مریم بخندد
بر آن نخل مومین که علان نماید.
خاقانی
بلی نخل خرمای مریم بخندد
بر آن نخل مومین که علان نماید.
خاقانی
- علان (خَ)
با هم آشکاراو هویدا نمودن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). معالنه. (منتهی الارب) ، اظهار ساختن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اظهار کردن. (ناظم الاطباء)
- علان
آشکارا کردن نادان احمق
- علان ((عَ لّ))
نادان، احمق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشکار کردن، ظاهر ساختن، نوشته یا ورقۀ چاپ شده که به وسیلۀ آن مطلبی را به اطلاع عموم می رسانند، آگهی
(عَ نی ی)
لغت نامه دهخدا
مرد مشهور کار. (آنندراج) : رجل علانی، أی ظاهر أمره. ج، علانیون. (اقرب الموارد). رجل علانیه. (منتهی الارب)
آشکاراندن آشکارا کردن پدید ساختن، آگهی، جمع اعلانات. آشکار کردن، علنی کردن
