جدول جو
جدول جو

معنی علاءالملک - جستجوی لغت در جدول جو

علاءالملک
(عَ ئُلْ مُ)
شرف الدین میرک (یا امیرک). وی امارت چغانیان داشت و کارهای بانام کرد و ولایت فیروزکوه را مستخلص کرد. و در ابتدای کار او را در زندان خشک خوارزم محبوس کرده بودند و مدتی مدید در آن حبس بماند. و او همانست که حکیم جنتی بیا، که از لطیف طبعان نخشب است در حق وی مدایح دارد. (از لباب الالباب ج 1 ص 148 و 330 و ج 2 ص 394)
(امیر...) نقیب از نقبای شهر مشهد در عهد سلطان حسین میرزا. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 333)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمادالملک
تصویر عمادالملک
(پسرانه)
تکیه گه کشور
فرهنگ نامهای ایرانی
(ئُلْمُ)
احمد بن خواجه نظام الملک. صاحب دستورالوزراء گوید: در زمان سلطان محمد رایت وزارت برافراخت ومدت چند سال از روی استقلال بلوازم آن امر پرداخت، چون آفتاب اقبالش بسرحد زوال رسید بسببی از اسباب نسبت به ابوهاشم همدانی که در تمول قارون ثانی بود آغازعداوت کرد. و پیوسته نزد سلطان زبان بغیبت جناب سیادت منقبت گشاده، معایب و مقابح راست و دروغ آن جناب را معروض می داشت و چون مزاج سلطانی با سیدابوهاشم همدانی متغیر گشت، ضیاءالملک قبول کرد که اگر سید را به او سپارند مبلغ پانصدهزار دینار بخزانه رساند و سلطان بدین معنی همداستان شد، ابوهاشم از کیفیت واقعه خبر یافت و از طریق غیرمشهور به یک هفته خود را از همدان به اصفهان رسانید و در همان شب بیکی از خواص سلطان که او را قراتکین می گفتند ملاقات فرموده، مبلغ ده هزار دینار پیشکش کرد و گفت: ملتمس آن است که مرا امشب بملازمت سلطان رسانی که دو سه کلمه معروض دارم، و قراتکین که نزد سلطان بغایت مقرب و گستاخ بود علی الفور سید را بملازمت سلطان رسانید و سید پادشاه را دعای خیر گفته، درّی که قیمت آن را مقومان ذوی البصیره نمی دانستند پیش سلطان نهاد و از روی تضرع و تخشع بعرض رسانید: مدتهاست که ضیاءالملک وزیر قصد مال و جان فقیر دارد و شنیدم که در این ایام بنده را به پانصدهزار دینار خریده است و حال آنکه مناسب نیست که پادشاه دین پناه فرزندزادۀ رسول را بفروشد و بدنامی ابدی جهت خود حاصل کند. اکنون برای اخراجات لشکر محقری ضرورتست، من مبلغ هشتصدهزار دینار بخزانۀ عامره فرودمی آورم، مشروط بر آنکه سلطان وزیر را بمن سپارد. سلطان را حب زر بر حفظ وزیر غالب آمد و التماس سید را قرین اجابت گردانید و سید مقضی المرام از مجلس پادشاه اسلام بیرون خرامیده متوجه همدان گردید و غلامی از خازنان سلطان از عقب او توجه کرد تا آن وجه را قبض کند و چون غلام بهمدان رسید خواست که در سرای سید نزول کند، روزی به قلغه و علفه بگذراند. سید پیغام فرستاد که: منزل تو کاروانسرا یا صحراست و مقام تو در همدان چندانست که زر شمرده تسلیم کنند. غلام از استماع این خبر برآشفته ب خانه سید آمد و خواست که پای از حد ادب بیرون نهد. ابوهاشم گفت: گرد بی ادبی مگرد والاّ فرمایم که تو را از در سرای بیاویزند و صدهزار دیگر بخزانۀ جرمانه فرودآورم تا هزار غلام سیم اندام که در صورت و سیرت بهتر از تو باشند بخرند. غلام متقاعد شده، در عرض یک هفته بی آنکه قرضی کند یا متاعی فروشد آن مبلغ را تسلیم کرد اما فلسی بغلام نداد و غلام بتعجیل بازگشته مال را بنظر سلطان رسانید، حسب الحکم ضیاءالملک را بملازمان ابوهاشم سپردند. بعضی از مورخان گفته اند سید با وزیر بفحوای بیت:
بدی را بدی سهل باشد جزا
اگر مردی احسن الی من اسا
عمل کرد، و برخی بر آنند که مقتضای کلمه ’جزاء سیئه بمثلها’ را به حیز ظهور آورد. صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: سلطان چون ببغداد رفت ضیاءالملک احمد را معزول کرد و خطیرالملک ابومنصور راوزارت داد... در حبیب السیر شرح واقعه تقریباً بهمانگونه که در دستورالوزراء نقل شده، آمده است. رجوع به دستورالوزراء ص 185 و مجمل التواریخ ص 411 و حبیب السیر ج 2 ص 182 و 183 شود
لغت نامه دهخدا
(ئُلْ مُ)
نخجوانی. بانی بستن پلی بر روی رود ارس در حدود قصبۀ کرکر آذربایجان. (نزهه القلوب چ اروپا ص 89)
لغت نامه دهخدا
(ئُلْ مُ)
زوزنی. از وزراء و صدور خراسان بروزگار سلطنت سلطان محمد خوارزمشاه. صاحب حبیب السیر گوید: وی با مجیرالملک کافی در سلک وزراء سلطان محمد خوارزمشاه و اکابر خراسان انتظام داشتند و هنگام حملۀ مغول به نیشابور ایشان بکثرت مردان جرار و وفور آلات کارزار مغرور گشتند و خاطر بر مقابله قرار دادند و مغولان آن شهر را پس از محاصره وجنگهای سخت خراب کردند و زن و مرد را بصحرا بیرون رانده، کشتند و هفت شبانروز آب در شهر بستند و عمارات را هموار کرده و جو کاشتند. جوینی گوید: سلطان پس از شنیدن خبر از آب گذشتن یمه و سبتای و نزدیک شدن ایشان ’سبب آنکه تا مردم رادل شکسته نشود به اسم شکار برنشست و روی در راه نهاد و اکثر ملازمان را آنجا بگذاشت و فخرالملک نظام الدین ابوالمعالی کاتب جامی و ضیاءالملک عارض زوزنی را با مجیرالملک کافی عمر رخی بگذاشت تا مصالح نشابور به اتفاق ساخته می کنند... یمه و سبتای اوایل ربیعالاّخر سنۀ سبع عشره و ستمائه (617 هجری قمری) به نشابور رسیدند و ایلچی بنزدیک مجیرالملک کافی رخی و فریدالدین و ضیاءالملک زوزنی که وزراء و صدور خراسان بودند فرستاد و ایشان را به ایلی و اتباع چنگزخان خواند و التماس علوفه و نزل کرد. سه کس را از اوساطالناس نزدیک او فرستادند با نزل و پیشکش و قبول ایلی سرزفانی کردند، یمه ایشان را نصیحتها گفت تا از مخالفت و مکاشفت اجتناب نمایند...’
لغت نامه دهخدا
(عِ دُلْ مُ)
فتح الله ، ملقب به عمادالملک. نخستین تن از عمادشاهیان است و از سال 890 تا 910 هجری قمری در ’برار’ دکن حکومت کرده است. رجوع به عمادشاهیان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ئُلْ مُ کِ عَ لَ)
وی عهده دار وزارت سلطان خوارزمشاه و مردی فاضل و عالم و ادیب بود. بعربی و فارسی شعر میگفت. دختر شیخ فخرالدین بن خطیب ری را به زنی گرفته بود. علأالملک وقتی غلبۀ چنگیزخان را بر خوارزمشاه دید بنزداو رفته و امان خواست. چنگیز نیز وی را امان داده واز خواص خویش قرار داد. (از عیون الانباء ج 2 ص 26)
لغت نامه دهخدا